بعد از یک عمر زندگی، به خانه سالمندان می روم

زندگی من، لحظه ای بیش نبود. قبل ازشروع، تمام شد !

من 97 سال عمرکردم فقط ثانیه ای بود !

نشر این مقاله در اینترنت باعث برانگیخته شدن  تفکر ِ بیشتر مخاطبین راجع به زندگی شده است.

مقاله توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:

* دارم به خانه سالمندان میرم، مجبورم.

وقتی زندگی به نقطه ای میرسه که دیگه قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هات به نگهداری از فرزندان خودشان مشغولند و نمی توانند ازت نگهداری کنند،

این تنها راه باقی‌مانده است.

* خانه سالمندان شرایط خوبی داره، اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی داره، غذا خوشمزه است، خدمات هم خوبه، فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.

حقوق بازنشستگی من به سختی می تونه این هزینه رو پوشش بده.

البته اگه خونه خودم رو بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمیام.

می تونم در بازنشستگی خرجش کنم تازه ارث خوبی هم برای پسرم بذارم.

پسرم این را خوب می فهمه:

«پول ها و اموالت باید به خودت لذت بده. ناراحت ِ ما نباش.»

حالا من باید برای رفتن به خونه سالمندان آماده بشم.

به هم ریختن خانه به خیلی چیزها بر می گرده:

1 جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی ست، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.

2 از جمع کردن خوشم میامد.

کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهای از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.

 3 عاشق کتابم. کتابخانه‌ام پر از کتابه. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.

از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.

4 دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شه دریک آشپزخانه پر تصور کرد.

ده ها آلبوم پر از عکس و…

5 به خانه پر از لوازم نگاه می‌کنم و نگران می شم.

* خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی داره.

دیگه جایی برای اون همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام نداره.

* یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگه متعلق به من نیست.

در واقع این مال متعلق به دنیاست. ثروتی هم که در آینده خواهد آمد تعلق به کسی ندارد.

* قصر ِ چه کسی شهر ممنوعه است ؟

امپراطور فکر می کرد قصر متعلق به خودشه، ولی امروز متعلق به مردم و جامعه است.

* به این ها نگاه می کنید، با آن ها بازی می کنید، از آن ها استفاده می کنید، ولی نمی تونید آن ها را با خودتون به خانه سالمندان ببرید.

* می خوام همه اموالم رو ببخشم، ولی نمی تونم. هضمش برام  مشکله.

از طرفی بچه ها و نوه هایی که، برای  کارم و جمع آوری این همه چیز، ارزش قایل باشند، کم هستند.

می تونم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:

* همه لباس ها و لوازم خواب دور ریخته می شه. عکس های با ارزش نابود می شه، کتاب ها، فله‌ای فروخته می شه. کلکسیون هام چی ؟

اگه دوست شون نداشته باشی، از خودت دورشون می کنی. مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شه.

* درست مثل پایان عمارت قرمز می مونه:

تنها یک تکه تمیز سفید به جا می مونه.

از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخونه، چند تا از کتاب های مورد علاقه‌ام و چند تا قوری چای.

کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خونه و البته کارت بانکی، تمام.

این همه متعلقات منه. میرم و با همسایه‌ها خداحافظی می‌کنم….

* سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.

بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازیست.

* بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند که: ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.

1 دور خودتان را برای خوشحال شدن، شلوغ نکنید.

2 رقابت برای شهرت و ثروت خنده داره.

3 زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.

4 افسوس که هر چه برده ام، باختنی ست.

5 برداشته ها، تمام گذاشتنی ست.

6 برداشته ام هر آن چه باید گذاشت.

7 گذاشته ام هر آن چه برداشتنی ست…

* پس در لحظه و حال زندگی کنید. 

زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و…. نباشید.

در یک کلام انبار دار نباشید.

* سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان،  با دیگران، با همه.

* خوب بخورید، خوب بپوشید، خوب سفر کنید، زندگی را زیاد سخت نگیرید،

به خودتان احترام بگذارید،

به خودتان متعهد باشید.

بهترین رفیق خودتان باشید?

* شاد باشید و شادی را به دیگران هدیه بدهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام