ردّ پای دست در ضرب‌المثلها

*: دَست بَِه عَِصا رِی مَِشو…dast bε ,εsâ rey mεšu               

: دست به عصا راه می‌رود.

: این جمله اصطلاحی است درمورد کسی که بیش از اندازه محتاط باشد و بی گدار با آب نمی‌زند و سعی دارد که همه جوانب کار را بسنجد، کاربرد پیدا می‌کند.

=============== 

*: دَست بَِه یَِکی کَِرچیشُن…dast bε yεki kεrčišon                  

: دست به یکی کرده‌اند.

: این اصطلاح درموردی بیان می‌شود که دو یا چند نفر در موضوع خاصی، برعلیه دیگری یا دیگران با یکدیگر اتفاق نظر داشته باشند. البته بار منفی این اصلاح بیشتر از بارمثبت آن است.

نظیر: موش و گربه به هم ساختند، وای بر دکّانِ بقالی.

از صلحِ میان گربه و موش            بر باد رود دکان بقّال.(ایرج میرزا)       

=============== 

*: دستپاچَه بَِبیچی…dastpâča bεbiči                     

: دستپاچه شده است.

: این اصطلاح درمورد کسی بیان می‌شود که از موضوعی یا از چیزی ترسیده، نگران و متوحش شده و دست و پایش را گم کرده باشد.

مترادف با: دَستَه پِی ویی کَِرچِش…dasta pey viy kεrčeš   

: دست و پا گم کرده است.

=============== 

*: دَست پَشی مَِکَه کینَه هاخورَن، گَِدِه بَِخیالی پیل مَِگَه ژو دِه.

dast paši mεka kina hâxuran- gεde bεxiyâli pil mεga žo de.

: دست بر پشت می‌کنی (میبری) خودت را بخارانی، گدا خیال می کند می‌خواهی پول به او بدهی.

: این مثل طنزی است در توصیفِ آدم‌های خوش خیال، طمّاع و گدا پیشه، که از هر حرکتی توقع و انتظار سودجوئی و بهره‌گیری دارند.

نظیر: شتر پشکل انداخت، گدا پنداشت خرماست.(فرهنگ‌نامه امثال و حکم فارسی. ص435)

سگی را گر کلوخی بر سر آید

وگر نعشی، دو کس بر دوش گیرند

(کلیات سعدی. ص154)

ز شادی برجهد، کین استخوان است

لئیم و الطبع، پندارد که خوانی است

مترادف با: اَِسپَِزَن دَست تُون مَِکَِرِه هُشتُن هاخورَِنِه، گَِدِه بَِخیالی پیل مَِگِیش ژو دِه.

εspεzan dast town mεkεre hošton hâxurεne- gεde bεxiyâli pil mεgεš žo de.  

: شپشو دست در تن می برد خودش را بخاراند، گدا خیال می کند میخواهد پول به او بدهد.

=============== 

*: دَست پی بَِشا…dast pi bεšâ                                

: از دست رفت.

: اصطلاحی است در بیان مردن، تلف شدن، از بین رفتن، تغییر وضعیت دادن و غیر قابل استفاده شدن.

=============== 

*: دَست دیمَه دَستی اَِندِچِش…dast dima dsti εndečeš                    

: دست روی دست گذاشته است.

: این اصطلاح درمورد فردی کاربرد دارد که به هیچ کاری نمی‌پردازد و هیچ جنب و جوش و تحرک و فعالیتی از خود نشان نمی‌دهد.

=============== 

*: دَست ژو(ژین)پی وِیچِش…dast žo(žin)pi veyčeš                          

: دست از او برداشته.

: این اصطلاح را درمورد کسی می‌گویند که هرچه تلاش کرده به نتیجه مطلوب نرسیده. لذا بر خلاف میل باطنی، او را یا آن را رها کرده باشد.

به تو دیگر نتوان کرد سلام

به تو دیگر نتوان اندیشید

به تو دیگر نتوان بست اُمید

که تو دیگر، گُلِ نازِ همه ای

=============== 

*: دَست ژو(ژِن)تَمبور نَکّووا…dast žo(žin)tambur nakkuwâ       

: دست به تنبور او نزن.

1: در مقام آگاهی درمورد کسی می‌گویند که آدمِ حسّاس و عصبانی مزاج و پرخاشگری است که با کوچکترین اشاره، ممکن است برخورد تندی از خود نشان دهد.

2: درمورد کسی گفته می‌شود که قراردادی را امضاء کرده ولی پشیمان شده و منتظر بهانه ایست تا دَبّه کرده و معامله را بر هم بزند و جنجالی به پا می‌کند.

تنبور، یکی از سازهای زهی قدیمی است که با کمترین اشاره صدایش در می‌آید.

=============== 

 *: دَستی دلَه کارین دَرَن…dasti dɛla kârin daran                       

دست‌هائی در کارند.

این ضرب‌المثل دو کاربرد دارد:

1 : زمانی از این مثل استفاده می‌شود که بخواهند عدم موفقیت کسی را که کاردان است ولی موفقیّتی در کارش پیش نمی‌آید بیان نمایند، یعنی دست‌هائی در کار است که باعث عدم موفقیت آن فرد شود.

2 : کاربرد دوّم این ضرب‌المثل هم زمانی بیان می‌شود که می‌بینند فرد بی‌لیاقتی سرِکار است ولی کارهایش به خوبی پیش می‌رود. اینجا هم یعنی دست‌هائی در کار است که باعث موفقیت آن فرد می‌شود.

=============== 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام