ردّ پای آب در فرهنگ دهخدا

پیشگفتار:

     زمانی که بخواهیم برای اثبات گفتار یا کردار خودمان شاهدی بیاوریم به«مثل» متوصل می‌­شویم. چون«مثل» گفتاری است کوتاه با معانی ژرف و قابل قبول همگان. این مقبولیت نشأت گرفتـه از پشتوانه سالیان سال تجـربه نسل­های گذشته است که از نیاکانمان سینه به سینه به ما رسیده و همان­طوری که مورد استفاده گذشتگان بوده، اینک مورد استفاده ما می‌­باشد و مسلماً این فرهنگ کهن به نسل­های آینده نیز منتقل خواهد شد. حُسن «مثل» به آنست که درست و به موقع از آن استفاده شود، اگر چنین باشد «مثل» اثر خود را خواهد داشت. گاهی منظور از ابراز «مثل» پند و اندرز است، گاهی به قصـد ترغیب و تشویق به انجام کاری، یا به منظـور ممانعت از کاری که ممکن است زیانی در بر داشته باشد.

   آنان که سخنورند، می‌­داننـد که در چـه موقعی چـه باید بگوینـد، چنان که گفته‌­اند: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مسلماً سخن هرچنـد ارزشمنـد باشد اگـر بـه موقع و بـه جا گفته نشود، نه فقط ارزش آن مشخص نمی­‌شود. بلکه مشکل­ زا هم خواهـد شد. گاهی سخن نگفتن بهتر از گفتن و گرفتار شدن است. رودکی می­فرماید:

زمــانـه پنــدی آزادوار داد مـــرا 

به روز نیک کسان گفت غم مخور زنهار

زمانه گفت مرا، خشم خویش دار نگاه

زمانـه را چو نکو بنگری همـه پند است

بسا کسا کـه به روز تـو، آرزومنـد است

کرا زبان نه به بند است، پای در بند است

علامه دهخدا، بنا به پیشنهاد مرحوم اعتمادالدوله قراگزلو، وزیر معارف وقت، (امثال و حکم) را از یادداشت‌های (لغت نامه) جدا و به همّتِ مرحوم قراگزلو درسال­های 1308 تا 1311 در چهار جلد و در تهران به چاپ می‌رساند. برای آن که ارزش واقعی زحمات علامه دهخدا را در تدوین این کتاب ارزشمند بدانیم، لازم است که به موقعیت اجتماعی و فرهنگی آن زمان نیز توجه داشته باشیم.

هرچه درمورد اهمیت کار این بزرگمرد گفته بشود، باز هم کم گفته شده. بنده زبان خود را قاصر میدانم که بخواهم در این مورد مطلبی بگویم.

 و امّا موضوع (آب) در فرهنگ دهخدا:    

کتاب امثال و حکمِ دهخدا، با این مثل شروع میشه:

&: آب، آبادانی است یا: آب مایه زندگی است.

*: درسته که (آب) باعث آبادانی و مایه زندگی است، ولی، اصراف در آن هم زیانباره، چنانکه (نظامی) می‌فرماید:

& : آب اَرچه همه زُلال خیزد          از خوردن پُر، ملال خیزد   

============

*: زیانبار بودن زیاده‌روی در مصرف آب، در کشاورزی هم صدق میکنه، کما اینکه گفته میشه:

: آب زیاد دادن پای بوته، بوته را آب گز میکنه.

*: گاهی هم زیاده‌روی در مصرف آب، بی‌فایده است. چنانچه گفته شده:

*: درختی که میوه‌اش تلخه، با آب دادن زیاد، میوه‌اش شیرین نمیشه.

*وقتی بخواهند در کنار خیر رساندن به دیگران، به افرادی که چندان شایسته هم نیستند بهره‌ای می رسد، اشاره بکنند، چنین گفته میشه:

*: به خاطر یک شیرین، چهل تا تلخه هم آب می خورن. 

============

*: از اونجائی که تمدن­ها در کنار دریا­ها و رودخانه‌ها و برکه‌ها شکل گرفته و آبادانی به وجود آمده است، مشخصه است که این آب است که باعث آبادانی است، پس گفته میشه:

&: آب به آبادانی می رود.                

یا&: آب داند که آبادی کجاست.

(*: وقتی که دو یا چند نفر دارای تفکر مشابهی هستند، بدیهی که جذب یکدیگه میشوند و در کنار هم قرار می‌گیرند. به همین دلیل، درمورد کسی که متمایل به یک نفر خاص یا گروه خاصی میشه میگن: آب میگرده گودال را پیدا می‌کنه.)

============

*:درمورد جائی که ایمنی و آرامش کامل برقرار است، گفته میشه:

&: آب از آب تکون نمی‌خوره.

============

*: وقتی کاری از پایه معیوب باشه، یا مانعی در پیشرفت کاری وجود داشته باشه، یا خلل و نقصان از مراتب بالا باشه، می‌گویند:

&: آب از بُنِه تیره است.

یا: آب از سر تیره است.

یا: آب از سرچشمه گل آلوده.

فردوسی می‌فرماید:

سخن هرچه گفتم، همه خیره بود            که آبِ روان، از بُنِه تیره بود

============

*: وقتی کسی، با چیز بی ارزشی، یا کار بی اهمّتی، بر دیگری منّت میگذاره، درموردش گفته میشه:

&: آب از دریا می بخشه یا: با آب حمّوم دوست میگیره.

============

*: درمورد کسی که بسیار خسیسه، گفته میشه:

&: آب از دستش نمیچکه یا: ناخن خشکه.

============

*: وقتی کسی بی‌نهایت طالب و شیفته کسی یا چیزی میشه، درموردش گفته میشه:

&: آب از دهنش سرازیر شده یا: لب و لوچه‌اش آب افتاده.

============

*: وقتی که بدبیاری و بدبختی به منتهای درجه برسه، گفته میشه:

&: آب از سر گذشته

مرحوم ذکاء الملک فروغی چنین می گوید:

ساقی بده آن آبِ روان پرور ما

ما، از سرِ این آب نخواهیم گذشت

آن آبِ روان پرورِ چون آذرِ ما

صدبار اگر بگذرد آب از سرِما

============

*: در جاهای شلوغ و پر ازدحام، احتمال آن که زیانی به کسی برسد، زیاده. به همین دلیل گفته میشه:

&: آب‌انبار شلوغ، کوزه بسیار می‌شکند.

*: این ضرب‌المثل درمورد جائی که برای یک کار، دو یا چند مسئول موازی تعیین میشن، که مسلماً نتیجه مطلوبی در بر نخواهد داشت نیز کاربرد داره: کما این که گفته شده:

&: خانه را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست.   

یا: آشپز که دو تا شد، آش یا شور است یا بی نمک.    

همچنین: ماما که دوتا شد، سرِ بچه کج درمیاد.  

فردوسی هم می‌فرماید:

خردمند گوید که در یک سرای              چو فرمان دو گردد، نماند به جای

============

*: وقتی بخواهند قدرتِ اتحاد و اتفاق، یا قدرت یاری رساندن به یکدیگر را بازگو بکنند، می‌گویند: &: آب به آب می‌خوره، زور برمی‌داره.

سنائی می‌فرماید:

آب را چون مدد بُود از آب         گُلسِتان گردد آنچه بود خراب

============ 

*: وقتی کسی کارِ عبث و بی نتیجه‌ای را انجام میده، در اینجا:

&: آب با غربال آوردن.  درموردش صدق پیدا میکنه.

در این مورد مثل‌های متعددی وجود دارند، مانند:

:آب به ریسمان بستن، :خشت بر آب زدن، :نقش بر آب زدن، :باد در قفس کردن، :گره به باد زدن، :آهن سرد کوفتن، :آب در هاون سودن، :سودای خام پختن و امثال آن.

============

*: وقتی بخواهند به تسلی دادن غمی، یا به فرو نشاندن فتنه‌ای اشاره‌ای بکنند،

&: آب به آتش زدن ،  را  عنوان می‌کنند. مانند:

یک صُراحی آبِ چون آتش فرست

ساقیِ سیم تن، چه خُسبی، خیز

آبی بر آتشِ دل ما هیچکس نزد

تا از آن، آبی بر این آتش زنم (فرقدی)

آبِ شادی، به آتشِ غم ریز (سعدی)

هرچند پیشِ محرم و بیگانه سوختیم (بابا فغان شیرازی)

============

*: وقتی بخواهند به اعتراضِ کسی که از نتیجه کاری سودی می‌برد، هرچند که ممکنه برای صاحب کار سودی دربر نداشته باشه، پاسخی بدهند، به این مثل اشاره می‌کنند:

&: آب برای من ندارد، نان که برای تو دارد!!!  

*: داستان معروف حاج میرزا آقاسی، وزیر محمد شاه که به کندن قناتی دستور داده بود و مقنّی به ایشان گفت: کندن قنات در اینجا فایده‌ای نداره برای این که این زمین آب نداره. میرزا آقاسی به مقنّی میگه: اگر برای من آب نداره، نان که برای تو داره.

نگذاشت برای شاه، حاجی درمی

نه مزرع دوست را از آن آب، نمی

شد صرفِ قنات و توپ، هر بیش و کمی

نه لشکرِ خصم را از آن توپ، غمی

این قطعه به بیدل کاشانی که به یغمای جندقی هم نسبت داده شده.

============

*: وقتی بخواهند به زیرکی کسی اشاره‌ای داشته باشن می گویند:

&: جائی نمی‌خوابه که آب زیرش بیفته. با توجه به اصطلاح: آب به زیر هِشتن.

به جائی نخسبد عقابِ دلیر             که آبی توان هشتن او را به زیر (نظامی)

============

*: وقتی بخواهند به کاری اشاره بکنند که باعث برهم زدن آرامش کسی یا گروهی شده باشه، به این مثل اشاره می‌کنند:

&: آب به سوراخ مورچه ریخته‌اند یا: چوب به لانه زنبور کرده‌اند.    

============

*: وقتی بخواهند به کسی که خوب تربیت نشده و بی ادب بار اومده اشاره کنند، می‌گویند:

&: آب بی لجام (یا: آب بی لگام) خورده است.

آن که سرمایه از ادب کندی

هرکه را اُمّ و اَب ادب نکند

در بسیط زمین طرب کندی

گردشِ روزگار ادب کندی

 ============

*: وقتی بخواهند به بی چیزی و احتیاجِ زیاد کسی اشاره کنند که مدت زیادی است اینچنین است، می گویند: آبِ پارسال، نانِ پیرار سال.   

*: وقتی بخواهند به ناامید کردن کسی از چیزی اشاره کنند، به:

: آبِ پاکی به دست کسی ریختن، اشاره می‌کنند.

*: در فرهنگ عامه واژه (آب پاکی) کاربرد زیادی داره. درمورد تطهیر چیزی یا ناامید کردن از برگشت کسی.

 ============

*: وقتی بخواهند به آرامش رسیدن کسی، بعد از متلاطم بودنش اشاره کنند، به این مثل متوصل می‌شوند

&: آب تا اندر رود باشد، روان بُود، چون به رسید قرار گیرد.

آن دیگ که در جوش و خروش است، ز خامی است

چون پخته شد و لذّتِ دَم دید، خموش است

============

*: وقتی بخواهند به تلخی چیزی یا ناکامیِ موقتی اشاره‌ای بکنند که این تلخی، اثر شفابخشی خواهد داشت، می‌گویند:

&: آب حیات است، داروی تلخ.

طبیبی چه خوش گفت در خاکِ بلخ                که آبِ حیاط است، داروی تلخ

============

*: وقتی بخواهند به این موضوع اشاره بکنند که هیچ چیزی مفیدی بی‌زحمت به دست نمیاد، اشاره کنند، می‌گویند:

&: آبِ حَیوان درون تاریکی است.

============

*: وقتی بخواهند سفارشِ به قناعت و قانع بودن بکنند، می‌گویند:

: آب خوای و دست بشوی. یعنی به همین مقدار قانع و چشمداشت دیگری نداشته باش.

============

*: درمورد کسی که به دلیل بی میلی یا به دلیلی تنبلی، آرام قدم برمیداره، یا به آرامی کار میکنه گفته میشه:

*: همچین راه میره (یا: همچین کار میکنه) که آب تو دلش تکون نمی‌خوره.

البته می‌دونیم که نزد عامه مردم، (دل) همان معنی (شکم) است.

============

*: وقتی بخواهند به تقلّب در چیزی یا کاری اشاره کنند، از اصطلاح:

&: آب در چیزی بستن، استفاده می‌کنند و می‌گویند: : آب توش بسته

============

*: وقتی بخواهند به عجله کردن در کاری اشاره کنند، به این اصطلاح اشاره می‌کنند:

&: آب در دست داری مخور.  

نظیر: گُل در دستن داری مَبوی یا: گِل بر سر داری مشوی یا: حنا به پا داری مشوی.

یا: آفتاب را تا سایه مگذار یا: اگر انگشتان به خوانِ چرب داری، درنگ مکن.

: به آن زودی که دست از خوان به دهان رسد، به من رس یا: سر مخار.

============

*: وقتی بخواهند کسی را به دلیل ریاکاری و تزویر و دورو بودن معرفی بکنن، میگن:

&:آب زیر کاه یا: فلانی خیلی آب زیر کاست.

============

*: وقتی بخواهند بیان کنند که آنچه در اختیار داشته‌اند و از آن بی خبر بوده‌اند، یا این که قدرش را نمی‌دانستند، می‌گویند:

&: آب در خانه و ما تشنه لبان می‌گردیم

یار در خانه و ما گردِ جهان می‌گردیم.

سال­ها دل طلبِ جام جم از ما می‌کرد

آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنّا می‌کرد (حافظ)

                             

آنکه ما سرگشته اوئیم، در دل بوده است

ما عبث در سینه دریا، نفس را سوختیم

دوری ما لاجرم از قُربِ منزل بوده است

گوهرِ مقصود، در دامان ساحل بوده است(صائب تبریزی)

*: وقتی بخواهیم بگوئیم که تهمت و افترا، به بلند آوازگی بزرگان بی‌اثر است، می‌گوئیم.

&: آبِ دریا، از دهانِ سگ، کجا گردد پلید.                                مُلکِ او از طعنه خصمان کجا یابد خلل  

============

*: وقتی بخواهند سختی راه را برای رسیدن به هدف، یا به دست آوردن آنچه که در نظر دارند، هیچ بدانند و بی پروا به استقبال خطر بروند، می‌گویند:  

&: نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی‌های عشق

 آب دریا، در مذاقِ ماهی دریا خوش است

============

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام