بزرگمنشی یک معلم

ای معّلمی بزرگمنشی

   دله ای مجلسی عاریسی، ای پیرَه میردکا ای گوشه یی تُنیا نییست با کو ذُوما جلُواما و باتش: سلام: مو مشناسین؟

معّلمی بازنشستِه جوواب هادا، خیر عزیزی مو، فقط مذونون کو ذُومِه طرف پی ای مهمُنی دعوتی یون.

ذُومِه ضمنی معرفی یی هُشتُن بات: چطو؟ آخِه مگه مبو مو یِی واکربیتُن؟  

شما یِِی دَرَه سالیُنی پیشی، ای زِیکی ساعتی قیمتی، ویی با بابا و شما بفرمتُن کو مگی همه یی شاگردون جیفی بَگردین و شما بات همه یی شاگردی دیم به دزار بشتَن. مو کو اون ساعت بدُزدابِین، ترسی و خجالتی پی خیلی ناراحت بییون کو موآبری مبرین، ولی شما اون ساعت مو جیف پی بیرین اورتُن، ولی تفتیشی شاگردون جیف، تا آخری ادامه بدِتُن. هرین بدّیَن کو اون ساعت اون وشکِی دست دَرَه. تا آخری اونَه سالین و تا آخری سالایی بعدی دله اون مدرسِه هِشکین موضوعی دُزدی یی ساعتی به مونسبت ندا و خبردار نَبا، 

اُستادی بات: بازَم شما نشناسِچَن، ولی اون اتفاق کاملا مو یِی دَرَه. برایی انی کو مو موقه یی تفتیشی شاگردون جیفی، هُشتُن چَشی دبسبابِین کو اَگَه ساعت پیدا کردَن، نَفَمون کُمُن شاگردی کاری بیچی.

شیوه یی تربیتی و حکمبی معلمُن، شاگردون گُوز مکرِه.(به زبان سمنانی).

============

درود رایی کرین به همه یی معلّمِن کو با روشی دُرُستی آموزشی، هَم تُخمی علم و دانشی شاگردون دله دلی دمکارِه و تُخوی پاکی و انسانیتی و جوانمیردی.

=====================

بزرگمنشی معلم

در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟

معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.

داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!

یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید. فردا دیدم که آن ساعت به دست آن بچه است. تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.

استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم تا اگر ساعت را پیدا کردم نفهمم کار کدامین شاگرد بوده است.

تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید!

درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح، هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می‌كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام