دلنوشته‌های فارسی (بازی با کلمات)

شاعری طبع روان، ذوقِ سلیم می­خواهـد       

  که من ار هـر دویِ آنهـا، همی محرومم

پس چه گویم که به دل­های شما بنشیند؟       

من کـه از طبعِ روان، ذوقِ سلیم محرومم

تهران: 1393/03/10

==================== 

حاصلِ عمر

«من که می‌دانم شبی عمرم به پایان می‌رسد

نوبتِ خاموشیِ من، سهل و آسان می‌رسد

من که میدانم که تا سرگرمِ بزم هستی­ام

مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می­رسد 

پس چرا عاشق نباشم؟»

«جهانبخش پازوکی»

==================== 

پس چرا عاشق نباشم؟

عاشق این سرزمینِ آریایی

عاشقِ ایران، ایرانِ جاویدان

عاشقِ شهر و دیارم، سمنان

پس چرا عاشق نباشم؟

عاشقِ همشهریانِ مهربانم

عاشقِ گویش، گویشِ شهرِ کویری

عاشقِ این گویشِ نیکِ نیاکانم

من، نوشتم آن مثل‌های سراسر پند و اندرز

وآن مثل‌های حکیمانه

پر از رمز و پر از راز، حکمتانه(1)

کان، تلاشی بود ز ایام جوانی

وَ هم اندر میان‌سالی

تا بماند جاودانه

و اینک، در کهن‌سالی، می‌نویسم واژه‌های گویشم را

واژه‌های این زبانِ باستانی، واژه‌های نابِ سمنانی

تا بماند، یادبود و حاصلِ این زندگانی     

شاید این دفتر،

به کارِ دیگران آید،

و بگشاید گره از کارِ اهلِ فنِ پویایی

و باشد مایه فخر و مباهاتِ دیارِ دیر پا، سمنان

و باشد حافظِ این گویشِ مهجور مانده،

در میانِ سایرِ گویش پژوهان

و آن وقت است که خواهند گفت:

بودست عاشقی، بر گویشِ این خطّه،

از این سرزمینِ آریایی.

ذبیح‌الله وزیری «وزیری سمنانی»

1390/10/10

(1): اشاره به کتابِ «گنجینه‌ای از مثل‌های گویش سمنانی» تألیفِ اینجانب.  

==================== 

عشق پیـرانه سـر

عشق پیرانه سرم هستی تـو                   

جلوه تـاجِ سرم هستی تـو

با وجودِ همه خوبی­ها      

عاقبت دردِسرم هستی تـو 

«وزیری‌سمنانی»: دی ماه 1390

==================== 

عشق پیرانه سرم هستی تو

افسر صف شکنم هستی تو

نرگسِ مستِ خمارت چو بدیدم             

گفتم،عاقبت دردِ سرم هستی تو

تهران: آذرماه 1393                     

==================== 

یلدا که گذشت، نوبت دی آید         

بهمن وَ سِفَند، اندر آن پِی آید

آید چو بهـار، فرودین می آید           

یک سال دگر، به عمر من افزاید

تهران:1393/01/10 

: چون متولد فروردین ماه هستم، مسلماً هر فروردین، یک سال به عمر من افزوده می‌شود

==================== 

پائیز گذشت، با همه نیک و بدش

آغـازِ زمستان شده با بیش و کمش

امید که دی، بهمن و اسفند، به نیکی گذرد

آغـاز شود بهـار، بـا پیچ و خمش

«وزیری‌سمنانی» آذر ماه 1393  

==================== 

بود ویروس کرونا چون سگ هار

بگیرد پاچه‌ات گر بیندت، یار

بشین در خانه و پرداز به کاری

وگرنه می‌شوی آنی گرفتار

«وزیری سمنانی»: فروردین ماه 1399

==================== 

درودت باد ای یار گرامی

در این صبح دل‌انگیز بهاری

نه که صبحت فقط باشد دل انگیز

که هر لحظه ز عمرت  باد  بهاری 

«وزیری‌سمنانی»: 1399/01/14 

==================== 

بامدادان که بردمید خورشید

زاد روزت، به یادِ من جو شید

پس مبارک بود چنین روزی

سال‌های دراز و پیروزی

«وزیری‌سمنانی»: 1399/01/18 

====================== 

سلام و  درود و درود  و سلام

 نگنجد وصف تو در یک کلام

درود و سلام و سلام و درود           

بود زندگانیت جاری چو رود

«وزیری‌سمنانی»: 1399/01/23  

====================== 

درودی دارم هر روزه به دوستان

نظیر غنچه‌های ناز بوستان

بسازم دسته‌ای از غنچه‌هایش

که تقدیمش کنم هر دم به دوستان

«وزیری‌سمنانی»: 1399/01/26

====================== 

درودی چو بوی خوش سنبلستان

به تو نازنین دوست نیکو کلام

چه خوش باشد آن که درودت بود

نگینی مرصّع، به جای سلام

«وزیری‌سمنانی»: 13990/02/20

====================== 

صبح است خورشید برمی‌دمد 

نسیم صبحگاه، می وزد  

غنچه گل، می‌شکفد

پروانه از شاخه به شاخی دیگر

و از گلی به گل دیگر می‌پرد 

برخیز و شوری به پا کن

برخیز و پروردگار را صدا کن

و خود را از اسارت خواب شبانه برهان 

برخیز و قدم در طبیعت بگذار 

و در  تماشای طبیعت  

خود را دریاب

«وزیری‌سمنانی»: 1399/03/23

====================== 

کبوتران عاشق، در آسمان آبی

پر می‌کشند دمساز، دارند شوق پرواز  

ای عاشق زمانه، برخیز شادمانه

چنگی بزن به سازی، با آن بخوان نمازی

صبحت بود دل‌انگیز از شعر و از ترانه

برخوان ثنای یزدان، با چنگ و با چغانه

«وزیری‌سمنانی»: 1399/03/25  

====================== 

صبح است و صفای صبح، دیدار گل است

رفتن به چمن، به قصد دیدار گل است

چون گل شده‌ای، عاشق دیدار توأم

بشگفتن گل، به عشق دیدار گل است

«وزیری‌سمنانی»: 03/29/ 1399

====================== 

همه می‌میرند، من هم خواهم مرد،

من از مردن نمی‌ترسم،  

گر، وبال گردنی گردم، همی ترسم

لیک، حیف است که من،

مفت بمیرم، آنهم به عذاب

دوست دارم که به وقت مردن

من،  بنوشم پیاپی میِ ناب

تا شوم سرخوش و سرمست ز شراب

آنچنان که نشناسم  

 نه نکیری و نه منکر، که نمایند عتاب  

                                                                    «وزیری‌سمنانی»: 1399/04/20 

====================== 

سلامی دارم همراه درودی

برای دوستان با وفایم 

نگهدار شما باشد خداوند

که بودید یاد بنده در غیابم

«وزیری‌سمنانی»: 1399/05/20

====================== 

آیا غیر از این است؟

هر سلامی را، سلامی

هر درودی را، درودی

هر کلامی را، کلامی

هر پیامی را، پیامی

و هرگونه سؤالی را،

کم و بیش هست پاسخ، یا جوابی.

آن کس که درودی و کلامی و پیامی را

ویا آن که سلامی را و یا هرنوع سؤالی را،

کند تقدیم همراهان،

چنانچه پاسخی شایسته و لایق نگیرد،

باز هم باید به این کارش بپردازد؟

«وزیری‌سمنانی»: 1399/07/30

====================== 

کی اَم من ؟

نه من ابرم،که بر پهنایِ گسترده همی بالم

نه بارانم که بتوانم بَر و بام و در و دیوار،

و یا بر شیشه‌های پنجره بارم

و یا، در کوچه و جوی، بر پَر و پای کسان سایم.

نه من برفم که تا برقّله‌ای خیمه برافشانم

و یا بر دامنِ دشت و کویر و کوه بنشینم.

بخار آبی هستم گوبه شبنم من همی مانم،

که گر سودی ز من عاید نگردد،

با طلوعِ پرتوِ خورشیدِ عالمتاب ذوب خواهم شد

دَمِ صبحِ سحر من می شوم قطره که با سبزه شوم دمساز

بنوشانم به پروانه به گنجشکان تازه پرگشاده لابلای شاخکان بوته‌های گل.

نمی‌خواهم که فردی بی‌اثر یا بی‌ثمر باشم.

«وزیری‌سمنانی»: 1399/07/30

====================== 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام