دوستی تعریف می‌کرد

   یکی از فارغ‌التحصیلان رشته مهندسی مکانیک دانشگاه شریف، با ارسال رزومه تحصیلی خود به مدیران کارخانه اتومبیل‌سازی وُلوُ در سوئد، درخواست کار کرده بود. مدیران آن کارخانه با بررسی رزومه این مهندسِ جوان، او را فرد قابلی تشخیص داده و با کار ایشان در آن کارخانه موافقت کرده و برایش ویزا می‌فرستند.

   مهندسِ جوان راهی کشور سوئد می‌شود و چون جائی را بلد نبوده ترجیح می‌دهد که برای مدتی در هتلی ساکن شود تا به محیط آنجا آشنا شده و برای خود خانه‌ای تهیه کند. در محیط کارش با یکی از مهندسان سوئدی که همکارش بود بیشتر از بقیه دوستی داشت. مهندسِ سوئدی از محل سکونتش پرسید. او هم گفت که در فلان هتل زندگی می‌کند. مهندس سوئدی گفت اتفاقاً آن هتل در مسیر من قرار داره، من حاضرم صبح­ها سر ساعت خاصی شما را با خود به کارخانه بیاورم تا برحسب اتفاق دیر به سرِ کار نرسی و کارت حضور و غیابت، ساعت ورود قرمز چاپ نشود و بعد از ظهر­ها هم با یکدیگر برمی‌گردیم. بعد به مهندس ایرانی توضیح داد که اگر کارت حضور و غیاب کارکنان سه بار قرمز چاپ شود وی را اخراج می‌کنند. مهندس ایرانی جوان از این توضیح و از این پیشنهاد خیلی خوشحال شد و طبق قرار هر روز صبح به اتفاقِ مهندسِ سوئدی به کارخانه می‌رفت و بعداز اتمام کار به اتفاق ایشان به هتل بر می‌گشت.

   مسئولین کارخانه برای پارک اتومبیل کارکنان خود پارکینگ بزرگی ساخته بودند. مهندس سوئدی که صبح زود به محل کارخانه می‌رسید، هر روز اتومبیل خود را در انتهای پارکینگ پارک می‌کرد و به اتفاق مهندس ایرانی به مدت ده دقیقه پیاده‌روی می‌کردند تا به درِ وردی کارخانه برسند.

   یک روز مهندس ایرانی از مهندس سوئدی پرسید: این جائی را که هر روز اتومبیلت را پارک می‌کنی، جای اختصاصی شماست؟ مهندس سوئدی پاسخ داد: نه، در این پارکینگ من هر جائی که بخواهم می‌توانم ماشینم را پارک کنم.  

   مهندس ایرانی به دوستش گفت: پس چرا جلوی درِ ورودی کارخانه پارک نمی‌کنی که زود به کارخانه برسیم و این همه پیاده‌روی هم نکنیم؟

دوست سوئدی گفت: ما که زود به کارخانه می‌رسیم، فرصت کمی برای پیاده روی را هم داریم، از طرفی ما محلِ پارکِ نزدیکِ درِ ورودیِ کارخانه را متعلق به آنهائی می‌دانیم که به هر دلیلی دیر به کارخانه می‌رسند. ما آنجا را برای آنان خالی می‌گذاریم تا به دلیل دیر به سرِ کار رسیدن، کارت ورودیشان قرمز نشده و موجب اخراجشان نشود. بعد از دوست ایرانیش پرسید: مگر شما این کار را نمی‌کنید؟

   این مهندس جوان ایرانی نمی‌دانست چه پاسخی به دوست سوئدیش بدهد، لذا سکوت کرد. بعدها تعریف کرد که من آن روز از طرز تفکر خودم بسیار شرمنده شدم.

   آیا واقعاً ما هم به مثل سوئدی‌ها فکر می‌کنیم؟ این است رمز موفقیت اجتماعی آنها. به فکر دیگران بودن اصل زندگیست، نه فقط به فکر خود بودن.

1399/02/30  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام