ردّ پای آب در ضرب‌المثلهای سمنانی

  

این مقاله در خردادماه 1398 بازبینی، ویرایش و به روز رسانی شده است.

ردّ پای «آب» در ضرب‌المثل‌های زبان سمنانی:

پیشگفتار:

    زمانی که بخواهیم برای اثبات گفتار یا کردار خودمان شاهدی بیاوریم به«مثل» متوصل می­‌شویم. چون«مثل» گفتاری است کوتاه با معانی ژرف و قابل قبول همگان. این مقبولیت نشأت گرفتـه از پشتوانه سالیانِ سال تجـربه نسل­های گذشته است که از نیاکانمان سینه به سینه به ما رسیده و همان­طوری که مورد استفاده گذشتگان بوده، اینک مورد استفاده ما می‌­باشد و مسلماً این فرهنگ کهن به نسل­های آینده نیز منتقل خواهد شد. حُسن «مثل» به آنست که درست و به موقع از آن استفاده شود، اگر چنین باشد «مثل» اثر خود را خواهد داشت. گاهی منظور از ابراز «مثل» پند و اندرز است، گاهی به قصـد ترغیب و تشویق به انجام کاری، یا به منظـور ممانعت از کاری که ممکن است زیانی در بر داشته باشد.

   آنان که سخنورند، می­داننـد که در چـه موقعی چـه باید بگوینـد، چنان که گفته­ اند: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مسلماً سخن هرچنـد ارزشمنـد باشد اگـر بـه موقع و بـه جا گفته نشود، نه فقط ارزش آن مشخص نمی­شود. بلکه مشکل­‌زا هم خواهـد شد. گاهی سخن نگفتن بهتر از گفتن و گرفتار شدن است. رودکی می‌­فرماید:

زمــانـه پنــدی آزادوار داد مـــرا

به روز نیک کسان گفت غم مخور زنهار

زمانه گفت مرا، خشم خویش دار نگاه

زمانـه را چو نکو بنگری همـه پند است

بسا کسا کـه به روز تـو، آرزومنـد است

کرا زبان نه به بند است، پای در بند است

در همین رابطه در زبان سمنانی مثلی داریم به این مضمون:

: سَر مَِگَه، زَِفُن نیادار…sar mεga. zεfon niyâdâr   

یعنی: سر می خواهی، زبان نگهدار.

چون که: زبان سرخ، سرِ سبز می­دهد بر باد.

    با توجه به تنوع گفتار و رفتار بشر، می­توان در زمینه‌های مختلف به مثل‌­های گوناگون اشاره کرد. با این مقدمـه کوتاه، فکر می‌­کنم بد نباشد درمورد «آب» که با ارزش­ترین مایع حیات است، و همچنین مثل‌ها و اصطلاحاتی که به هر نحو به آب مربوط می‌شوند، در بین مثل­ها و اصطلاحات کنـد و کاوی بکنیم و به دنبال ردّ پای «آب» در مثل­ها و اصطلاحاتِ رایج  در زبان سمنـانی یا هرجمله‌ای که مفهوم آب از آن استباط شود باشیم و ببینیم که نیاکان ما در این مورد چه به صورت حقیقت و چه به صورت مجاز، چه گفته‌­اند و از گفته خویش چه منظوری داشته‌اند. بایـد اضافـه کنم که این پژوهش با استفاده از کتاب «گنجینه‌­ای از مثل­هایِ گویش سمنانی» تألیف نگارنده، و از انتشارات آبرخ. چاپ اول. سال 1391 صورت گرفته است.

ردّ پای «آب» در ضرب‌المثل‌های زبان سمنانی:

&&: اُوْ، اُوْوین مَِگَِنِه زور مِیرِه…ow. owvin mεgεne zur meyre.              

: آب، به آب می‌خورد زور بر میدارد (قدرتش زیاد می‌شود).

: منظور از این مثل بازگو کردن قدرت در اتحاد و اتفاق است.

روایتی دیگر از این مثل: اُو کو اُووین مَِگَِنِه زور مِیرِه.

ow ko owvin mεgεne zur meyre.                          

مثل یوگسلاوی: رودخانه‌های بزرک، قدرت خود را مدیون جویبارها هستند.

================  

&: اُوْ اَِنجو، نون اَِنجو، کُجَه بَشین وِیتَِری اَِنجو.      

ow εnjo. nun εnjo. koja bašin veytεri εngo.                                        

: آب اینجا، نون اینجا، کجا برم بهتر از اینجا.

   در بیان حقیقتی آشکار و اظهار رضایتِ خاطر از جایی گرم و نرم و غذایی آماده و بی دردسر، از این مثل استفاده می­شود. وقتی همه چیز برای پذیرایی شدن مهیاست، مسلماً ترک آنجا مقرون به صرفه نخواهد بود.

================  

&: اُوْ بَِه اُوْ بَِبیچی…ow bε ow bεbiči                                                        

: آب به آب شده است.

   1= این اصطلاح را در حقیقت زمـانی به کار می­برنـد که شخصی به علت مسافرت، در بین راه یا در مقصد مریض شده باشد که با استراحت و عادت کردن به آب و هوای مکان جدید بهبود خواهد یافت. این نوع مریضی را که به دلیل تغییر آب و هوا پیش می‌­آید «آب به آب» شدن می­‌گویند.

2= مجـازاً ، اگـر خلق و خویِ کسی به هـر دلیلی تغییر ناگهانی کند، این اصطلاح را درموردش به کار می‌­برند.

================  

&: اُوْ بَِه اُوْ مَنَِجُمبِه…ow bε ow manεjombe.                               

: آب از آب تکان نمی‌­خورد.

   1= در مقامی از این مثل استفاده می‌­کنند که بخواهند بگویند حقیقتاً وضع درکمال آرامش و امنیت است.

2= گاهی هم از این مثل مجازاً در مقام اعتراض استفاده می‌­شود، زمانی که اتفاقِ ناگواری افتاده باشد و آن­قدر بی­خیـال باشیم که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است!!!

================  

&: اُوْ بِینِه تَشُنَه، نون بِینِه وَشُن…ow beyne tašona. nun beyne vašon.

: آب ببیند، تشنه است، نان ببیند، گرسنه. 

در مقام اعتراض این مثل را درمورد کسی بیان می­‌کنند که هرچه ببیند هوس می­کند، یا طمّاع است یا بسیار دَلِه.

روایت دیگری از این مثل: اُوْ مِینِه تَشُنَه، نون مِینِه وَشُن.

ow meyne tašona. nun meyne vašon                                                                

یعنی: آب می‌­بیند تشنه است، نان می­‌بیند، گشنه.

================  

&: اُوْ تَه دَس دَرَه زَِمینَِندِه وُ بیا…ow ta dast dara zεminnεnde vo biyâ

: آب در دست توست زمین بگذار و بیا.

   این مثل را کسی می­‌گوید که حقیقتاً به کمک فوری و فوتی دیگری نیاز مبرمی داشته باشد، یعنی آبی را که قصد نوشیدنش داری ننوش، به زمین بگذار و خودت را سریعاً به من برسان.

================  

&: اُوْ جَن لُوْ جَن… jan low jan                                                                

: ترکن، به سوراخ کن.

   برای انجام هرکاری راهی وجود دارد که باید به آن واقف بود. مثلاً اگر قصـد دارید نخی را از تهِ سوزن بگذرانید، اگر نخ را با آب دهان خیس کرده و بتابانید، راحت­تر از تهِ سوزن خواهـد گذشت. این مثـل را در مقـام آگاهی به کسی می‌­گویند که مـالی به چنـگ آورده ولی راه استفاده از آن را نمی‌داند، یا هنـوز از آن استفاده نکرده است. لذا به او یادآوری می­کننـد که اگر مقدمات کـار را فراهم نکنی یا در استفاده از آنچـه که به دست آورده‌­ای تعلل بورزی، چه بسا که فرصت از دست برود.

   متـرادف این مثل: اُشتُری مَِگی بُخُسَِنا وِ ژو بارکَِرد…oštori mεgi boxosεna vo žo bâr kεrd 

یعنـی: شتـر را بـایـد خواباند و بارش کرد.

================  

&: اُو چُر ماهی کور بَکَه !!!…ow čor mâhi kur baka !!!                                         

: به آب بشاش ماهی را کور کن !!!.

   این مثل را در مقام حقیقت و اعتراض و تحقیر به کسی می­گویند که خود را وارد کاری کرده و ادعا و اصرار دارد که در این مورد از او کاری ساخته است، در حالی که نه فقـط از وجودش کـاری ساخته نیست بلکه حضورش هـم زیان بار است. در واقع با گفتن این مثل می­‌خواهند به او بفهمانند که تو فقط می­توانـی کار را خـراب کنی آنچنان که به آب بشاشی و ماهی را کور کنی. وگرنه کار دیگری از تو ساخته نیست.

================  

&: اُوْچَِلَه بُندَه…owčεla bonda.                                                                                 

: (اصطلاحاً) بسیار قالتاق است.

   این اصطلاح را درمورد فردی دغل­کار و بسیار زرنگ به کار می‌­برند که از هر موقعیتی به نفع خود سوء استفاده می­‌کند.

مترادف این مثل: اَز اون پاچَه وَرمالیدِه­هایی­یَه…az un pâčavarmâlide hâyi ya.   

یعنی: از آن پاچه ورمالیده هاست. باید از او حذر کرد.

================  

&: اُوْ خُس تَه خَِشم بَنینِه…ow xos ta xεšm banine                                             

: آب تنی کن خشم تو فروکش کند.

   این مثل را در مقام شوخی و اعتراض به کسی می­‌گویند که از اتفاقی بسیار عصبانی شده باشد. یعنی بی­حود عصبـانی نشو، کاری از تو ساخته نیست. در حقیقت با گفتن این مثل، وی را دعوت به آرامش می‌­کنند. همان طوری که می دانیم به هنگام عصبانیت شستن دست و صورت یا آب تنی کردن، شدت عصبانیت را کاهش می دهد. در واقع این مثل اشاره به همین اصل دارد.  

================  

&: اُوْ دار، مَِنجی، بَِنج، مَِنَِنجی، نَِنجا…ow dâr. mεngi bεnj. mεnεnji nεnjâ

: آبیاری، نوبت توست، آبیاری می­کنی، بکن، نمی­‌کنی، نکن.

   این مثل را در مقام آگاهی به کسی می­‌گویند که از امکانات مناسبی برخوردار است ولی سهواً یا عمداً و گاهی از روی لجاجت، در استفاده از آن کـاهلی می­‌کنـد، لذا بـه او هشدار می­‌دهند که این حقِّ توست، اگر استفاده نکنی فرصت را از دست خواهی داد و حقِّ تو ضایع خواهد شد. مانند آبی که از جوی کذشت دیگر قابل برگشت نخواهد بود.

================  

&: اُوْ دَِلَه کوّآچِش…ow dεla kuwâčeš                                                                  

: آب به داخلش زده است.

   این اصطلاح را در حقیقت در مقامی به کار می­برند که کسی در کاری تقلب کرده یا در کارش دغلی به کار برده باشد. مانند شیر فروشی که آب داخل شیرش کرده و به جای شیرِ واقعی می‌­فروشد. همچنین مجازاً درمورد کسی بـه کار می­‌برند که در نوشته‌­ای دست برده و یا تصمیمی را طوری بیان کند که ظاهراً کسی متوجه اصل موضوع نشود.

================  

&: اُوْ دیمَِندِچِش، مَطّلی وَِرَِنجینَه…ow dimεndečeš. mattεli vεrεnjina.                

: آب را بار گذاشته (روی اجاق گذاشته) معطل (منتظر) برنج است.

    برای پختن برنج، اوّل آب را روی اجاق می­‌گذارند تا بجوش بیاید بعداً برنج را درآن می­‌ریزند تا بپزد. حال اگر فردی خوش باور فقط به اعتبار وعده و وعیدهای داده شده، مقدمات بهره برداری ازآن را فراهم کرده و منتظر انجام وعده‌­های داده شده باشد، این مثل در مورد وی کاربرد پیدا می­کند. مترادف این مثل چنین است:

: هَِنِه آرد آرَه اَِشتَه، تَفرَه سُوْنگَِسَر…hεne ârd âra εšta. tafra sowngεsar.         

یعنی: هنوز آرد در اسیاب است و قره قروت در سنگسر.

================  

&: اُوْ روشنائییَه…ow rušnâiya

: آب مایه روشنایی است.

   اصولاً این اصطلاح را زمانی به کار می‌­برند که ظرف آبـی براثر بی احتیاطیِ کسی بر زمین یا روی سفره یا روی لباس دیگری ریخته باشد. در حقیقت آن را به فال نیک گرفته و آب را یاعث روشنایـی می­‌دانند. البته این اصطلاح را بیشتر برای ناراحت نشدن کسی که باعث ریختن آب شده یا کسی که آب بر روی لباسش ریخته شده می‌­گویند.

================  

&: اُوْ ژو تَیی پوستی کَِچی…ow žo tayi pusti kεči                                                    

: آب به زیرِ پوستش افتاده.

   این اصطلاح را در حقیقت، درمورد کسی به کار می­برند که نسبت به گذشته رنگ و رویش باز­تر و سرِحال­تر و کمی هم چاق­تر شده باشد. امّا مجازاً درمورد کسی کاربرد دارد که مال و منـالی به دست آورده و وضع ظاهـر و لباس پوشیدنش فرق کلّی کرده باشد.

================  

&: اُوْ ژو دَِلَه تَِلین تَِکُن مَنَِخورِه…ow žo dεla tεlin tεkon manεxore  

: آب در (شکمش) دلش تکان نمی­‌خورد.

   این مثل را در حقیقت، درمورد کسی کاربرد دارد که همیشه آرام است و به آرامی هم راه می‌­رود و مجازاً درمورد کسی گفته می‌­شود که آنقدر بی خیال است که حتّی زحمت فکر کردن هم به خودش نمی‌­دهد.

روایت دیگری از این اصطلاح چنین است:

 : هَنون رِی مَِشو کو اُوْ ژو دَِلَه تَِلین تَِکُن مَنَِخورِه...hanun rey mεšo ko ow žo dεla tεlin tεkon manεxore

یعنی: آنچنان راه می­‌رود که آب در دلش تکان نمی­‌خورد.  

================  

&: اُوْ ژو سَر پی بَِوییَِرچی…ow žo sar pi bεviyεrči

: آب از سرش گذشته.

   این مثل را در حقیقت، درمورد کسی کاربرد دارد که کارش آنچنان خراب و آشفته باشد که دیگر چاره و تدبیری برایش نتوان کرد.

================  

&: اُوْ ژو کینی مُشتی پی مَنَِچَِکِه…ow žo kini mošti pi manεčεke                       

: آب از کون مشتش نمی­‌چکد.

   این مثل را در حقیقت در مورد کسی به کار می‌­بـرند که بسیار خسیس و کنس است و بـا وجود دارائـی مناسب حتّی دلش نمی‌­آید که از ثروتش برای خودش هم خرج کند چه برسد برای دیگران. و مجازاًً، گفته می­شود که حتّی آب از تهِ مشتش نمی‌­چکد. و به قولی، جان به عزرائیل نمی­‌دهد یا: ارزن از دستش نمی­‌ریزد.

   مثل­های مترادف این مثل در زبان سمنـانی عبارتند از:

 : دَِزاری پی گَردی مَِریژییِه کو ژو پی مَنَِریژییِه.

 dεzâri pi gardi mεrižiye ko žo pi manεrižiye.                                       

یعنی: از دیوار گرد می‌­ریزد، که از او نمی‌­ریزد.

یا : «تَنبَِل» ژو دَِلِیی دَستی، آتَِشَه تولا ژو پَشتی دَستی، «تَنبَِل» مَِنُوْوَِنِه.

(tanbεl) žo dεleyi dasti. âtεša tulâ žo pašti dasti. (tanbεl) mεnowvεne.  

یعنـی: «تنبل» (پول بسیار بی ارزش) در مشتش، گلوله‌ای از آتش پشت دستش، «تنبل» را نمی‌اندازد.   

================  

&: اُوْ ژو گَلی پی دَِبریندِش…ow žo gali pi dεbrindeš                                                

: آب را از گلویش برید (قطع کرد).

   اصطلاحی است درمورد قطع منافع کسی یا سخت­گیـری نسبت به او، یعنی عرصه را بر او تنگ کردن و مجـازاً حتّی نگذارند یک قطره آب هم از گلویش پائین برود.

================

&: اُوْ سَر بَِه ژُوْری مَنَِشو…ow sar bε žowri manεšu.                                                

: آب سر بالا نمی­‌رود.

    این مثل را در مقام آگاهی به کسی می­‌گویند که قصد دارد امری محال و نشدنی را عملی سازد، یعنی تلاشی بی حاصـل و مثـلی است انتقـادی درمـورد افرادِ طمّاعی که از نظر مالی چشم داشتی به زیردستان دارند. گویا نمی‌­داند که از آسمان به زمین می‌­بارد نه از زمین به آسمان.

==================

&: اُوْ سَرچَِشمِه پی گَِلَِنِه…ow sarčεšme pi gεlεne.                                              

: آب از سرچشمه گل­ آلود است.

    مثلی است در بیان اختلال و بی سر و سامانیِ امور که ناشی از بی کفایتیِ مسئولین و سوء تدبیر مدیر و مسئول سازمان و مؤسسه و اداره ای باشد. چه تا آب از سرچشمه گل­ آلود نباشد، آبِ جوی­ها گل ­آلود نخواهند بود.عبـارت مثلی فوق با آن که ساده به ­نظر می­رسد امّا ریشه تاریخی دارد که به آن اشاره می‌­شود.

   مأخذ: عمربن عبدالعزیز هشتمین خلیفه از خلفای اموی است، که در مقام فضیلت و تقوا و بشر دوستی همتا ندارد. روزی همین خلیفه از عربی شامی پرسید: عاملان من در دیار شما چه می­‌کنند و رفتارشان چگونه است؟ عرب شامی با تبسمی رندانه جواب داد: چون آب در سرچشمه صاف و زلال باشد، در نهرها و جویبارها هم صاف و زلال خواهد بود، آب همیشه از سرچشمه گل‌­آلود است. عمربن عبدالعزیز از این پاسخ صریح و کوبنده عرب شامی به­ خود آمد و درسی آموزنده بیاموخت.

(ریشه‌های تاریخی امثال و حکم ج1. ص1. به اختصار).

====================

&&: اُوْ سُوْنگی لُوْ دَِمَِکَِرِه…ow sowngi low dεmεkεre.                                 

: آب سنگ را سوراخ می­‌کند.

   این مثل اشاره به افراد پایدار و مقاومی دارد که پایداریشان باعث موفقیتشان می­‌شود، کما این کـه آب به این لطیفی در اثر مداومت سنگ سخت را سوراخ می­کند. مثـل فارسی می‌­گوید: به نرمی توان رخنـه در سنگ کرد. روایت دیگری از این مثل چنین است:

 &&: چَِکّا چَِکّا اُوْ، سُوْنگی لُوْ دَِمَِکَِرِه. čεkâ čεkâ ow sowngi low dεmεkεre.         

یعنی: آب قطره قطره سنگ را سوراخ می­کند.

==================    

&: اُوْ سینَه کَِرچیمُن…ow sina kεrčimon.                                                    

: سینه به سیلاب داده­ ایم (خود را تسلیم بلایا کرده‌­ایم).

   این مثل بیانگر خود را به سیلاب زدن و سینه سپر کردن در مقابل بلایاست، شاید بیانگر بر خلاف جریان آب شنا کردن و تلاش بیهوده ­ای باشد ولی نشان دهنده آن است که از بلایا واهمه‌­ای نداریم و در مقابل آن در حدّ توان ایستادگی می‌­کنیم. :

ما که داده­‌ایم دل و دیده به طوفان بلا           گو بیا سیلِ غم و، خانه ز بنیاد ببر 

================ 

&: اُوْ شَِمری دَست کَِچی…ow šεmri dast kεči.                                           

: آب به دست شمر افتاده است.

    این مثـل اشاره دارد به افـراد زورگو و باج خـواه، که تا چیـزی نگیرند، مانع از برقـراری حقّ و حقوق دیگـران می‌­شوند.

تعبیر دیگری از این مثل چنین است:

اُوْ یَزیدی دَست کَِچی…ow yazidi dast kεči    

   یعنی: آب به دست یزید افتاده است. هر دوی این مثل­ها اشاره‌­ای دارد به واقعه صحرای کربلا، وقتی که لشکریان یزید به سرکردگیِ شمر، آب را به روی امام حسین(ع) و یارانش بستند.

===================

&: اُوْ صاف ماکَِرِه ماخورِه…ow sâf mâkεre mâxore.                                    

: آب را صاف می­کند و می­خورد.

    این مثـل در مورد کسی کاربرد پیـدا می­کنـد که بسیار محتاط و پرهیزکار باشد. احتیاط خیلی خوب است ولی احتیاط بیش از حدّ هم دردسر ساز می­شود. به طوری که گفته ­اند: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می­ترسد. یا: کسی که شیر داغ دهـانش را سوزانده باشد، از ترسش دوغ را هـم پوف می­کند، ولی اگرکسی در موردی سابقـه قبلی نداشته باشد و احتیاط کند، مسلماً احتیاط بیش از اندازه برایش ایجاد وسواس می­کند.

================  

&: اُوْ غَلبال مَِکَِرِه…ow qalbâl mεkεre                                                         

: آب را غربال می­کند.

    کنایه ­ایست از انجام کاری عبث و بیهوده، یا کنایه ­ایست در بیانِ بیکاریِ کسی. نظیر: غاز می­چراند. یا: سگ­ها را آب می­دهد،: خیابان گز می­کند، : بغل دست دائیش کار می­کند.

================  

&: اُوْ کَِتَه رووآ مَِمُنِه…owkεta ruwâ mεmone.                                               

: به گربه در آب افتاده می­‌ماند.

   این اصطلاح را در حقیقت درمورد کسی به کار می‌­برند که لباسش در اثر راه رفتن در زیر باران یا افتادن در جوی آب خیلی خیس شده باشد. ضمناً این اصطلاح را مجازاً درمورد کسی به کار می­برند که از عملکرد خود پشیمان و به گوشه ­ای خزیده و سرافکنده شده باشد.

====================  

&:  اُوْ کَِچی…ow kεči

: آب افتاده است.

این اصطلاح دارای کاربرد چندگانه است.

1= در آب افتادن کسی یا چیزی. 2= آب افتادن میوه­‌های رسیده‌­ای که در یک ظرف روی هم چیده شده باشند و در حال لـه شدن و خراب شدن باشنـد. 3= خوراکی­هایـی مانند ماست، شله زرد که وقتی بخشی از آن برداشته شود بقیـه آن بعد از مدتی به آب می­‌افتـد. 4= غذایی که به علت مانـدن زیاد آب از مواد تشکیل دهنده آن جدا شده و در حال خراب شدن باشد. 5= با دیدن کسی یا چیزی مشتاق آن شدن. مانند دهان کسی آب افتادن.

===================

&: اُوْ کَِردِش…ow kεrdeš.                                                               

: آب کرد.

   این اصطلاح را مجازاً زمانی به کار می­‌برند که چیزی را که مدت‌ها بود خریدار نداشت یا دیگران از خرید آن امتناع می‌­کردند، با تدبیر یا ترفند خاصی آن را فروخته باشند. در این­صورت است که می­‌گویند : با زرنگی آبش کرد.

=================

&&: اُوْکو اُوْوین مَِگَِنِه، زور مِیرِه…ow ko owvin mεgεne zur meyre.              

: آب که به آب می‌­خورد، زور برمی­دارد.

   این مثل را در مقام آگاهی به این امر که با اتّحاد و اتّفاق هر کار سختی انجام شدنی است و حتّی اگر مردم ناتوان با یکدیگر متّحد شوند، با اتکاء به نیروی جمعی، توانا خواهند شد. چنان که سعدی می­‌فرماید : مورچگان را چو بود اتّخاد شیرِ ژیان را بدرانند پوست

یا: صدهزاران خیطِ یکتا را نباشد قوتّی //  چون به هم برتافتی، اسفندیارش نگسلد. (خیط= نخ)

روایتی دیگر از این مثل: : اُوْ ، اُوْوین مَِگَِنِه زور مِیرِه…ow. owvin mεgεne zur meyre  

====================

&: اُوْ کو ای جا جَمَه بَبو، بویی مِیرِه…ow ko i jâ jama babu. buyi meyre

: آب که یک­جا جمع شود، بو می­‌گیرد.

   مجازاً این مثل را در مقام آگاهی به کسی می­‌گویند که جز خوردن و خوابیدن کار دیگری نمی­کند. البته این مثل کاربرد زیادی دارد و درمورد هر نوع بی تحرکی که زیان بار باشد می­توان به کار برد. کاربرد دیگر این مثل آن است که اگر کسی بر سرِکاری زیاد مانده باشد، براثر طول مدت و عدم پیشرفت، هم خود خسته و دلسرد می­شود و هـم زیردستان دیگر از او حرف شنوی نخواهند داشت.

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

چـو آب انـدر شَمَـر بسیار ماند

عزیز از ماندن دائم، شود خوار

شود طعمش بـد از آرامِ بسیار (سنایی)

=================       

&:  اُوْ کو سَر پی بَِوییَِرد، چَِه ای ویجُّه، چَِه صِی ویجُّه.

ow ko sar pi bεviyεrd. čε i vijja. čε sey vijja.                                    

: آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب.

   این مثل را کسی می­‌گوید که درکارش موفق نبوده و به امید موفقیت بخواهد به کارش ادامه داده  و با گفتن این عبارت خود را تسکین بدهد و غم و غصّه خود را ناچیز بشمارد که این نیز در حدِّ خود هنـری است. چون غصّـه خوردن که کاری را حلّ نمی­کند.

مانند: ما که رسوای جهانیم، غم عالم پشم است.

یا: غرقه در بحر چه اندیشه کند طوفان را ؟ «سعدی» 

===================  

&: اُوْ گَِلَن بَکَه ماهی بَر(بَه)…ow gεlan baka mâhi bar(ba).

: آب را گل ­آلود بکن، ماهی بگیر.

   در حقیقت، یکی از شیوه‌های ماهی­گیری در آب­های کم عمق، آب را گل­‌آلود کردن است، در این حالت ماهی به سطح آب خواهد آمد و شکارش آسان­تر است.

   امّا مجازاً این مثل در تأیید این امر گفته می­شود که اوضاعِ آشفته برای سودجویان و استفاده طلبان، بهترین موقعیت خواهد بود، چون هرچه اوضاع درهم و برهم باشد بیشتر فایده خواهند برد و چه بسا که در آشفته کردن اوضاع برای بهره­ برداری بیشتر، خود سهیم باشند.

==================  

&&:  اُوْ گَِرِه موکّووِه، جَِنین مَنَِزُنِه نیا دارِه.

ow gεre mukkuwe. Jεnin manεzone niyâdâre.                                  

: آب را گره می­زند، زنش را نمی‌­تواند حفظ کند.

   این مثل را درمورد مردی می­‌گویند که با همـه زرنگی به دست زنِ حرّاف و دِردویی گرفتـار آمده که حاضر بـه سازش نیست. امان از زمانی که زن و شوهر هم فکر، همراه و همدل نباشند. در حقیقت جهنم واقعی برای هردوی آنها همین خانه است. 

=================  

&: اُوْگَِز بَِبیچی…owgεz bεbiči                                                            

: آب گزیده شده است.

   واژه «آب­گز»  اصطلاحی است در کشاورزی، زمانی که پای بوته‌­ای یا درختی برای مدت مدیدی بیش از نیاز آن آب جمع شود، آن بوته یا درخت از فعالیت همیشگی خود وا می­ماند و پژمرده می­شود، حال مجازاً درمورد کسی این اصطلاح کاربرد پیدا می­کند که از کاری مأیوس و دلخور شده باشد.  

================= 

&: اُوْ مَِنِنِه وَگَِرنَه سَِنوگَِری قابَِلییَه…ow mεneyne vεgεrna sεnogεri qâbεliya.

: آب نمی­بیند، وگرنه شناگرِ قابلی است.

   در مقام توصیف درمورد کسی می‌­گویند که زمینه­ای برای ابراز وجود و اِعمالِ نظر خود نیافته‌است و افتادگی و عدم شرارت او از نجابت نیست بلکه عدم دستیابی او به زمینه مناسب است. و به قولی : بی بی از بی چادری خانه نشین است.

================  

&&: اُوْ مِینِه تَشُنَه نون مِینِه وَشُن…ow meyne tašona nun meyne vašon.         

: آب می­بیند تشنه است نان می­بیند گشنه.           

   این مثل درمورد افراد حریص و سیری ناپذیر و همچنین افراد شکمو و دله کاربرد دارد، هرچیزی را که می­‌بینند طالب آن می­‌شوند و این واقعیت ملموسی است که خواستن از دیدن شروع می­شود چنان که بابا طاهر می‌­فرماید:

زدست دیده و دل هردو فریاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد 

که هرچه دیده بیند دل کند یاد

زنم بر دیـده تا دل گـردد آزاد

===================

&: اُوْ وُ تُوْوی مَِدِه…ow vo towvi mεde.                                                     

: آب و تاب می­دهد.

   این اصطلاح را درموردی به کار می‌­برند که کسی مطلبی را با اغراق و لفت و لعاب دادن زیاد تعریف کند یا به امر بی اهمیتی پرداخته و با تعریف بیش از حدّ بخواهد به آن اهمیت زیادی بدهد. همچنین در مقام تحقیر درمورد زن یا دختری می­گویند که موقع راه رفتن با عشوه و ناز یا با فیس و افاده قدم بردارد که در این مورد می­‌گویند: چه آب و تابی می­دهد. 

=================  

&:  اُوْ وُ رُوْنگی دارِه… ow vo rowngi dare.                                                          

: آب و رنگی دارد.

   این اصطلاح را بیشتر درمورد زن یا دختر جوانی به کار می­‌برند که از سلامتی کامل برخوردار است و دارای زیبایی و رنگ و روی مناسبی است.

==================    

&: اُوْ  وُ گَِلی پی بیرینَِمیچی…ow vo gεli pi birinεmiči.                                       

: از آب و گل درآمده است.

   اصطلاحی است در بیان به حدِّ رشد رسیدن فرزندی که دیگر دست و پا گیر نیست و احتیاج به مراقبت ویژه ندارد و تا حدودی می‌تواند خود را اداره کند.  

================    

&: اُوْ وُ نونی دارِه…ow vo nuni dare.                                        

: آب و نانی دارد.

   این اصطلاح را در موردی به کار می­برند که قصد دارند بیان کنند که فلان کار اگر سود کلانی نداشته باشد، سود مختصری دارد. ضمنـاً از این اصطلاح درمورد کسی که قادر باشد با درآمدش مخارج زندگی خود را تأمین کند نیز به کار می‌­برند. 

=================  

&: اُوْ هُشتُن رِی ماکَِرِه…ow hošton rey mâkεre.                                        

: آب راه خود را باز می­کند.

   منظور از این مثل، در حقیقت بیان ایستادگی پایداری و مقاومت است. همان­طوری که آب با استقامت بالاخـره راه خود را  باز می­کنـد و جاری می­شود، انسان هـم می­تواند بـا پایداری، مقاومت و درایت راه موفقیت را بیابد. بی مناسبت نیست که به شعری از ملک‌الشعرای بهار به نام «چشمه و سنگ» در این مورد توجه شود.

جـدا شـد یکی چشمه از کوهسـار 

به نرمی چنین گفت با سنگِ سخت

جنـاب اجّـل، کش گـران بود سـر

نشد چشـمه از پاسخ سنگ، سـرد 

بسی کنـد و کاویـد و کوشش نمود

ز کوشش، به هـر چیـز خواهی رسی

بــرو کـــارگـر بـاش و امیــدوار 

گـرت پـایــداری است در کـارهـا 

( نغمه کلک بهار ص 427 )

به ره گشت ناگه به سنگی دچار 

کَرَم کرده راهی ده ای نیک­بخت

زدش سیلی و گفت، دور ای پسر

به کنـدن درایستاد و ابـرام کرد

کزان سنـگ خـارا رهی برگشود

به هر چیـز خواهی، کماهی رسی

که از یأس، جـز مـرگ ناید به بار

شود سهــل پیش تو دشوارهــا

================= 

&: اُوْ هُشتُن قار قار مَِنَِشنویِه، وَِرگ هُشتُن زیزی.

ow hošton qâr qâr mεnεšnuye. vεrg hošton zizi.                           

: آب صدای قارقار (شُرشُر) خودش را نمی‌­شنود، گرگ صدای زوزه خودش را.

این مثل در مقام انتقاد درمورد کسی گفته می‌­شود که توجهی به معایب خود ندارد.

================ 

&: اُوْ هیریژ، وَِلُوْ جَمَه کَه…ow hiriž. vεlow gama ka

: آب بریز، گلاب جمع کن.

   اصطلاحی است در بیان محلّی بسیار تمیز و مرتب، پاک و پاکیزه. در حقیقت تعریفی است از خانم یا دختر خانمی خانه‌­دار که خانه این چنین تمیز و پاکیزه، حاصل زحمات اوست.

===============  

&: اُوْوی اَِمالِه مَِمُنِه…owvi εmâle mεmone.                                         

: به آب اماله می­‌ماند.

   در مقام اعتراض و تحقیر درمورد کسی گفته می­‌شود که خارج از اندازه در محلّی رفت و آمد دارد و با تردد بیش از حدّ خود برای دیگران ایجاد مزاحمت می­کند. 

===============    

&: اُوْوی پاکی ژو دَست دورَِتِش…owvi pâki žo dast durεteš.                          

: آب پاکی را روی دستش ریخت.             

   هرگاه کسی به امیـد موفقیت و رسیدن به مقصود مدت­ها تلاش و فعالیت بکند ولی بالاخره پس از آمد و رفت زیاد دست رد به سینه اش بزنند و با صراحت و قاطعیت پاسخ منفـی به او بدهنـد، در بیان حالش متوصل به این ضرب‌المثل می­‌شوند و می­‌گویند که بالاخره آب پاکی را روی دستش ریخت.

   باید دانست که «آب» مؤثرترین عامل پاک کنندگی است و در فقه اسلامی چنین آمده است که اشیاء نجس، با یک بار شستن پاک نمی‌­شونـد. بنا براین، موضـعِ مشکوک و ناپاک را باید سـه الـی هفت بار (بسته به نوع و کیفیت نجاست) شستشو داد تا طهـارت شرعی به­ عمل آیـد. به آن «آب آخـرین» که ناپاکی را بکلّی از بین می­بـرد، در اصطلاح شرعی «آب پاکی» می­گوینـد. همـان­طوری که در اصطلاح شرعی «آب آخرین» است که شیء ناپاک را بکلّی پاک می­کند، در عرف و اصطلاح عامه، کنایه از «حرف آخرین» است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می­شود و تکلیفش را در عدم انجام خواسته‌­اش، یکسره روشن می­کند.

================

&: اُوْوی خوشی ژو گَل هی­نَشا…owvi xoši žo gal hi našâ.                                

: آب خوش از گلویش پایین نرفت.

    این اصطلاح را مجازاً در مقامی می­‌گویند که شخصی به دلیل گرفتار شدن و به رنج و زحمت افتادن روز خوش به خود ندیده و آرامش باطنی نداشته باشد.

================

&: اُوْوی دیزین زییاد مَِکَِرین…owvi dizin ziyâd mεkεrin.                              

: آب دیزی را زیاد می­کنیم.

    این کلام، اصطلاحی است تعارف گونه که به هنگام دعوت کردن از مهمان برای صرف ناهار یا شام گفته می‌­شود. یعنی حضور شما برای ما زحمتی ندارد فقط آب غذا را زیاد می‌­کنیم ، نگران ما نباشید.

====================   

&: اُوْوی ژو پی گَرم مَِنابو…owvi žo pi garm mεnâbu.                                     

: آبی از او گرم نمی­‌شود.

   کنایه­ ایست درمورد فردی که قادر به انجام کاری که به او محول شده نباشد، یا امیدی که به کسی داری منظورت را عملی نخواهد کرد، درنتیجه امیدی به او نباید داشت و بیهوده خودت را سرگردان او نکن.

مترادف با: شُمَِرزِن اَِنگیرَه دوشُو مَِنادِه…šomεrzen εngira dušow mεnâde.            

: انگور شهمیرزاد، شیره نمی دهد.

=============== 

&: اُوْوی مُفتی دَِلی بی­رَحمی سوفور…owvi mufti dεli bi rahmi sufur.               

: آب مفت و دلِ بی رحم سوپور (رفتگر). (نتوان کرد از این کوچه عبور).

   این مثـل را در مقام طنـز درمورد کسی می­‌گوینـد که به مال مفتی رسیده و دست به اسراف و تبذیر زده و بیرحمانه ولخرجی می‌­کند.

   مأخذ: در گذشته‌های دور که هنوز بعضی از خیابان­ها و کوچه­‌های سمنـان خاکی بود و اسفالت نشده بود و در هر معبری که جوی آب زراعی کشاورزان جریان داشت، رفتـگر محل به­ منظور پیش­گیری از گرد و غبار بر اثر عبور و مرور عابرین و احشام یا وزش باد، با سطلی که در اختیار داشت از آب جوی­ها در کف کوچه ­ها و خیابان­ها می‌­پاشید. گاهی بقدری در این امر اسراف می­کرد که آب، سطح کوچه و خیـابان را می­گرفت و برای مدتی عبور و مرور از آن محل مقدور نبود. مسلماً اسراف رفتگران در مصرف آبی که متعلق به خودشان نبود مأخذ به وجود آمدن این مثل شده است.

================  

&: اُوْوین کو نی­یارچی !!!…owvin ko niyârči !!!                                

: آب که نیاورده است. 

   این مثل را در مقام اعتراض به کسی می­گویند که بخواهد مالی را به تاراج دهد یا به رایگان به دیگری ببخشد یا حیف و میـل کنـد. در حقیقت به وی یادآوری می­کننـد که این مال را آب به رایـگان نیاورده که تو بـه راحتـی می­خواهی آن را ببخشی !!! 

===================

&: اُوْوین واری مَِشو، ریی واری اَِشتَه. owvin vâri mεšo. riy vâri εšta.             

: به مانند آب می­رود، به مانند ریگِ (تهِ جوی) هست.

   این مثل را درمورد کسی به کار می­برند که مرتباً اظهار رفتن می‌­کند ولی هنوز هم هست و نرفته و گویا خیال رفتن هم ندارد .

====================  

&: آدَم مَِگی اُوْ واخورد خرین پی یِی گیرِه، رِی بَِشییُن، گِئین پی.

âdam mεgi ow vâxord xarin pi yey gire. rey bεšiyon gein pi.                

: آدم باید آب خوردن را از خر بیاموزد، راه رفتن را از گاو.

    زیرا خر، درکمال آرامش و با طمأنینه آب می­نوشد و گاو هـم در نهایت وقـار راه می‌­رود. پس از این مثل نتیجه می­گیریم که به آرامش و وقار خود اهمیت بدهیم و در هیچ کاری عجله نکنیم، مخصوصاً در موردی که به سلامتیِ ما بستگی دارد.

=============== 

&: اَِسَه بِینون چیچی اُوْوین پی بیرین مِی.

εsa beynun čiči owvin pi birin mey.                                                

: حالا ببینم چه چیزی از آب در خواهد آمد.

   اصطلاحی است که مجازاً در بیان مطمئین نبودن از نتیجه کاری که انجام شده است، به کار می‌­رود و باید منتظر شد تا مشخص شود که چه از آب در خواهد آمد. معنیِ مجازیِ «از آب درآمدن» همان «نتیجه دادن» است.  

===============

&: اَِن کو اُوْوین پی روشَن­تَِرییَه…εn ko owvin pi rušantεri ya.                         

: این که از آب هم روشن­تر است.

    این اصطلاح را در مقـام اعتراض بـه کسی می­‌گوینـد که درموردی که نتیجـه آن روشن و واضح است، یا به دلیل عدم آگاهی بیشتر از موضوع یا به دلیل ردّ گم کردن، توضیح واضحات می‌­دهد. در نتیجه به او یادآور می­شوند، مطلبی را که گفتی نقطه ابهامی نداشت و بسیار واضح و روشن است و احتیاج به این همه توضیح ندارد.

=====================  

&: اَِنگار، اَِنگار نویسه…εngâr. εngâr nεvisa.                                                 

: انگار، کار انگار نویس است.

   مأخذ: در شیوه تقسیم آب در سمنان قدیم، انگار نویسی یک شغل بود. کسی بود که حساب حق‌السهم مالکین و استفاده کنندگان از آب زراعی را داشت و او بود که حواله سهم آب هرکس را می نوشت.

  : چون واژه «انگار» به معنی تصور کردن، با «انگارنویس» هم قافیه است، برای زیبایی کلام در این اصطلاح به کار رفته. منظور این اصطلاح نپذیرفتن تصور و خیالی است که پیشنهاد می‌شود اتفاقی که افتاده است، تصور کن که چنین اتفاقی نیفتاده است. لذا مخاطب می‌گوید که «انگار» کار «انگار نویس» است، من نمی‌توانم در مقابل این اتفاق، چنین تصوری داشته باشم.

=================  

&: اَِنگار دَستَِه­دیم مَردَه شورخُنِه اُوْوینَه بَِشُشچِش.

εngâr dastεdim mardašur xone owvina bεšoščeš.                             

: گویا (پنداری) دست و صورتش را با آب مرده شورخانه (غسالخانه) شسته است.

   این اصطلاح را مجازاً و در مقام اعتراض درمورد فردی وقیح و بی چشم و رو به کار می‌­برند.

================= 

&: ای­جایی مُخُسِه کو اُوْ ژو تَیی مَنَِکِه…i jâyi moxose ko ow žo tayi manεke.             

 : یک جایی می­‌خوابد که آب به زیرش نمی‌­افتد.

   در مقـام توصیف درمـورد کسی گفته می‌­شود که بسیار فهیم است و می­‌داند که کجا چه باید بگوید و همچنین این مثل درمورد کسی به کار می‌­رود که بسیار زرنگ و شارلاتان است و به هیچ­وجه کلاه سرش نمی­رود و بی­گدار هم به آب نمی­زند.

روایت دیگر این مثل: ای جایی مَنَِخُسِه کو اُوْ ژو تَیی کِه. i jâyi manεxosa ko ow žo tayi ke.  

یعنی: یک جایی نمی­‌خوابـد که آب زیرش بیفتد. 

=================  

&: اییَه شَِرینین بالا چَِل تَلی­اَم اُوْ ماخورَن…iya šεrinin bâlâ čεl taliam ow mâxovan.

: به خاطر یک شیرین «بوته کندم»، چهل تا تلخ «بوته تلخه» هم آب می‌­خورند.

   این مثل درموردی کاربرد دارد که بخواهند بگویند که از نیکو­کاریِ افراد خیرخواه درمورد افراد نیازمند، خیلی­ها بهره­ مند شوند حتّی کسانی که استحقاق آن را ندارند. ولی افراد نیکوکار دست از نیکوکاری خود برنمی‌­دارند.  

===============   

&: بَشَه هُشتُن آلَه اُوْ بَِنج…baša hošton âla ow bεnj.                                        

: برو دهانت را آب بکش.

   این مثل را در مقام اعتراض به کسی می‌­گویند که نسبت به بزرگتر از خود یا نسبت به بزرگان دین و علم و دانش لفّاظی و بی حرمتی کرده باشد. یعنی برو دهانت را تطهیر کن از حرف زشتی که زدی.

================  

&: بُخوردِش، اُوْوَن دیم واخوردِش…boxordeš. owvan dim vâxordš. 

: خورد، آب هم رویش خورد.

   این مثل را در مقام طنز و آگاهی به کسی می­‌گویند که گمان می­کند مالی را که دیگری برده، پس خواهد داد. در حالی که مدت زیادی از بردن آن مال گذشته است و امیدی به باز گشت آن نیست.

==================  

&: پیل کو اُوْوین نییارچی.!!!…pil ko owvin niyârči.!!!                                    

: پول را که آب نیاورده است.!!!

   این مثل را به فرزندی می­‌گویند که ولخرج و زیاده خواه است و بیش از حق‌السهم خود مطالبه پول می­کند. در نتیجه به او یادآور می‌شوند که به حق خود قانع باشد چون پول به این راحتی به دست نمی‌­آید.

================== 

&: تَلَه بُوْنَه، اُوْ هادّیُنی پی شَِرین مَِنابو…tala bowna. ow hâddyoni pi šεrin mεnâbu.

: بوته تلخ، از آب دادن شیرین نمی‌­شود. 

   این مثل در مقام آگاهی درمورد کسی گفته می‌شود که آدم بد ذات و مردم‌آزاری است. البته کاربرد دیگر این مثل درمورد آدم خیلی گوشت تلخ و عبوس است، و در تأیید این مطلب که خصوصیات ذاتی هیچ کس را نمی­توان تغییر داد. همان طوری که سعدی می فرماید: اصل بد نیکو نگردد، آن که بنیادش بد است.

=================   

&: تَه بَدَِمیچی اُوْ خُس…ta badεmiči ow xos.                                     

: بدت آمده، آب تنی کن.

   این جمله جزء جملاتی است که ترجمه فارسی آن به زیبایی گفتار سمنـانی نیست و ترجمه آن نمی‌­تواند مفهوم اصلی را منتقل کند مگر به توضیح آن توجه شود. می­‌دانیم که مصرف آب سرد می­تواند عصبانیت را کاهش دهـد، لـذا منظور این مثل آنست که اگر از موضوع پیش آمده ناراحت و عصبانی هستی بـرو تنی به آب بزن تا ناراحتی تو تخفیف پیدا کند.

=================  

&: تَه کیزَه بنجییِه یَه، هَما سَررَزَه وَن…ta kiza bεnjiyeya hamâ sarraza van. 

: هرگاه کرت مو «تاکستان» تو سیرآب شد، به باغ میوه ما بینداز.

: این مثل را در مورد افراد تمامیت خواه به کار می‌برند و کنایه از این است که هرگاه سیر شدی یه لقمه‌ای هم به ما بده.

 «کیزَه»: کرتی است گود که اطراف آن درختان مو کاشته شده باشد. این کرت مدت ها طول می کشد تاسیراب و پر شود.

================== 

&: جایی دیگه یی پی اُوْ ماخورِه…jâyi digeyi pi ow mâxore.                                 

: آبشخورش از جای دیگری است.

   این اصطلاح را در مقامی به کار می‌­برند که قصد دارند به دیگری آگاهی بدهند که مسببِ این وضع پیش آمده کسِ دیگری است. یا دستور انجام این کار از طرف مقام دیگری صادر شده که فعلاً شناخته شده نیست.

==================  

&: خُشکَه بَرجُم چو دَِمَِندِه…xoška barjom ču dεmεnde.                                

: بر برجم خشک «بدون جریان آب» چوب می‌گذارد.

: این مثل دو تعبیر دارد.

1=  در مورد افراد حریص و رند به کار می‌رود. معادل: از آب کره می‌گیرد.

2= در مورد فردی به کار می‌برند که کاری عبث و بی فایده انجام می دهد. نظیر آب در هاون کوفتن.

================  

&: خَشکَه بَرجُم دونَخُچی تا چو ژو تَِلَه دو شو.

xoška barjom dunaxoči tâ ču žo tεla dušu.                                                                  

: در گودال خشک پشت برجم، آب تنی نکرده تا چوب به شکمش فرو برود.

: این مثل کنایه از آنست که هنوز با کارها و موانع سخت و دشوار و خطر آفرین رو به رو نشده تا زیان آن را دریابد. معادل: به زمین سفت نشاشیده که به او ترشح شود.

==============   

&: دَِریا بَشین اُوْ مُخُشکییِه…dεryâ bašin ow moxoškiye.                        

: دریا بروم آب خشک می­‌شود.

   این مثل را در بیان بدشانسی و بداقبالی خود گفته می­‌شود. یا کسی می­‌گوید که به هرکجا که می­رود با بدشانسی مواجه می‌­شود. یا به قولی:

قدم نا مبارک محمود       گر به دریا رود، برآرد دود. 

=================  

&: دیمَه اُوْوَه لَِلِه اَِشتَه.    dima owva lεle εšta.                                           

: روی نِئی که بر روی آب است، ایستاده .

   این مثل را در مقام اعتراض به کسی می­‌گویند که سست رأی بوده و در پیِ بهانـه است تا دستاویزی پیـدا کرده و خود را از تصمیمی که قبلاً گرفته است کنار بکشد، یا نسبت به تصمیم قبلی خود دبّـه کند. درمورد چنین افرادی این مثل فارسی: خرِ وامونده معطلِ چُشه. مصداق پیدا می‌­کند.

   اگر روی نِئی که بر روی آب شناورست سنگ ریزه‌­ای بگذارید این سنگ‌ریزه بسیار نامتعادل بـوده و با کوچک­ترین تکانِ آب، تعادلش به هـم خورده و داخـل آب خواهد افتاد. در این مثل، افراد سست رأی را به سنگ ریزه ­ای تشبیه می‌کنند که روی سطح آب شناور است.

==================  

&: ژو پَتَه دیمَه اُوْوین کَِت…žo pata dima owvin kεt.                               

: پته ­اش را روی آب افتاد.

   این مثل و مثل­های این چنینی همیشه و همه جـا به مفهوم آشکار شدن راز پنهان کسی یا رسوا شدنش به کار می‌­رود. واژه «پَتَه» در زبان سمنانی همـان «پَتِه» فارسی است و چنین به نظـر می­‌رسد که منظور همان هنر «پته‌دوزی» باشد. پته‌دوزی، هنری است که از چند صد سال پیش در کرمان رواج داشته است و آن نوعی سوزن‌کاری است که با ابریشم رنگین گل و برگ یا نقوش دیگری روی پارچه سیاه رنگی می­زنند. اگر رنگ ابریشم یا رنگ نخ­های به کار رفته در آن ثابت نباشد، با نزدیک شدن آن به آب، رنگ نخ­ها درآمیختـه و زیبایی و جلوه آن از دست خواهد رفت. در این­صورت عیب و راز رنگرزیِ نامرغوبِ نخ­ها آشکار می­شود. بنابراین، به­ طور کنایه به کسی که راز پنهانش آشکار و رسوا شده است، در مثل می­گویند «پته ­اش روی آب افتاد».

========================  

&: ژون اُو، اییَه جووَه مَنَِشو…žon ow iya juwa manεšu.                 

: آبشان در یک جوی نمی‌­رود.

    هرگاه بین دو یا چند نفر در امری از امور، توافق و سازگاری وجود نداشته باشد، به اصطلاح بالا استناد می­کنند. مأخذ: سابقاً که شهرها لوله کسی نشده بود، سکنه هر شهر برای تأمین آب مورد احتیاج خود، از آب رودخانه یا چشمه و قنات که غالباً در جوی­های سرباز جاری بود، استفاده می­کردند. آب شُرب را معمولاً در آب انبارهای خانگی ذخیره می­کردند. پرکردن آب درآب انبارها غالباً هنگام شب و کسانی که بیشتر رعایت بهداشت را می­کردند، بعد از نیمه شب انجام می­شد. طبیعی است در یک محله که ده­ها خانه دارد و همه هم می­‌خواهند از یک جوی آن­هم در دل شب استفاده کنند، چنانچه بین افراد خانوار سازگاری وجود نداشته باشد و هرکس بخواهد قبل از فرا رسیدن صبح که آمد و رفت مردم شروع می­شود و احتمال آلودگی آب افزایش می­ یابد، زودتر آب بگیرد، همین عجله و شتاب و ناهماهنگی و عدم رعایت حق تقدم و تأخر موجب مشاجره و گاهی منازعه می­شد. لذا هرگاه بین دو یا جند نفر سوء تفاهم و مشاجره وجود داشته باشد، مثلِ« آبشان در یک جوی نمی‌­رود» که کنایه از عدم سازگاری طرفین است، درموردشان کاربرد پیدا می­کند. این رباعی که از سروده‌های «یغمای جندقی» است من­باب مثل ارائه می­‌گردد.  

زاهد به کتابی و کتاب من و تو

تو، مرده کوثری و من مرده می

سنگ است و صراحـی، انتساب من و تو

مشکل که به یک جوی رود، آب من و تو  

فروغی بسطامی هم در این مورد می­فرماید:

من تشنه لب ساقی و او تشنه کوثر 

حاشا که رود آب من و شیخ، به یک جوی

=================  

&: شولوغَه مُزُمبل دورِیکی مشکییَن.

šuluqa mozombεl dureki mεškiyan.                                                   

: در آب انبار شلوغ، کوزه‌ها می‌شکنند.

: کنایه از جاهای پر ازدهام و شلوغ است که عده‌ای زیر دست و پا می‌مانند و زیان می‌بینند.

================  

&: صَِفایی هرکییِه بَِه اُوْ وُ رییُنینَه…Sεfâyi har kiye bε ow vo riyonina.           

: صفای هر خانه به آب و جاروست.

   این مثل در حقیقت درمورد خانه ­ای بسیار تمیز و آب و جارو شده و با صفا که نشان دهنده سلیقه خوب خانم خانه است به منظور تعریف از صاحب­خانه، به کار می­رود. چنان که گفته‌اند:

: صفای خانه، به آب است و جارو       صفای دختر، به چشم است و ابرو.      

«فرهنگ عوام. ص 393»

=================  

&: غُصتَه آدَِمی اُوْ مَِکَِرِه…qosta âdεmi ow mεkεre.                          

: غصّه، آدم را آب می­کند.

   این مثل کنایه‌­ایست در بیان آن که غم و غصّه، مانع از سوخت و ساز صحیح بدن می­‌شود، وقتی هم که سوخت و ساز کامل و کافی نباشـد، سلول­ها دچار ضعف گشته و در نهـایت، لاغری ماهیچـه‌ها را در بر خواهد داشت که باعث لاغری عمومی بدن می­شود.

==================  

&&: کُلَه دوکَِچی…kola dukεči.                                                           

: توپی استخر جا افتاده است« جریان آب قطع شده است».

: این اصطلاح را در مورد فردی به کار می‌برند که عایدی که داشته «عمدتاً نا مشروع»، دیگه قطع شده باشد.

================ 

&: گَرَِنَه بُزَه، سَرچَشمِه پی اُوْ ماخورِه…garεna boza sarčašme pi ow mâxore.         

: بز گَر، از سرچشمه آب می­‌خورد.

   این مثل را در مقام اعتراض درمورد کسی می­‌گویند که از روی غرور و خودپسندی و با ناز و نخوت، پای از گلیم خود فراتر نهاده باشد. این قبیل افرادِ پست، معمولاً خود را برتر از دیگران دانسته و برای خود حقّ و حقوقی بیش از دیگران قائلند و بدن تعارف در صدر می‌نشینند.

=================

&: مَِگی بُندی دَکَِرِه تا اُوْ ژو کَردَه کِه…mεgi bondi dakεre tâ ow žo karda ke.

: باید بندی بسازد تا آب به کَرتش بیفتد.

   این مثل را درمورد کسی می‌­گویند که توقع دارد بدون تلاش، بهره­‌ای ببرد. غافل از این که بهره بدون کوشش ممکن نیست. چنان که گفته‌­اند :

دلبری نیست به ابروی کج و قامت راست            بی کماندار، چه از تیر و کمان برخیزد؟ 

«صائب تبریزی»

==================  

&: مَِگی وَِلَه وَلگی دوریژه تا وَِلُوْ بَرِه.            mεgi vεla valgi duriže tâ vεlow bare.

: باید برگ گل بریزد تا گلاب بگیرد.

این مثل هم مانند مثل قوق سفارش به تلاش و کوشش دارد. در حقیقت باید کاشت تا بتوان درو کرد. 

==================== 

&: هُشتُن اُوْ وُ آتَِش کووآتِش…hošton ow vo âtεš kuwâteš.                            

: خوش را به آب و آتش زد.

این مثل را درمورد کسی به کار می‌­برند که برای رسیدن به مقصود همه سعی و تلاش خود را کرده و از هیچ امری فروگذاری نکرده باشد.

================= 

&: هما اُو ، وسّییَه کچی…hamâ ow vεssiya kεči.                                        

: آب ما، به «وسی» رسیده است.

   بعد از آن که توپی استخر سرِ جایش قرار می‌دهند، آب استخر قطع می‌شود، ولی در پائین دست استخر هنوز آبِ بدون پشتوانه در جوی جاری است که به زودی آن نیز قطع می‌شود.

: این اصطلاح کنایه ایست به این معنی که مانند آبِ بدون پشتوانه شده و دیگر پیر و بی رمق و ناتوان شده‌ایم.

به نقل از کتاب (گنجینه‌ای از مثل‌های گویش سمنانی)

گویشور و پژوهشگر فرهنگ شفاهی مردم سمنان

ذبیح الله وزیری« وزیری سمنانی»

1393/01/15

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام