خصلت پهلوانان، کمک بی‌منت به دیگران است.

   مرحوم پدر تعریف می‌­کردند: اوایل مهرماه بود (متأسفانه سالش را به خاطر ندارم. راوی) ر وزی از اداره به خانه می‌­رفتم ، دیدم «علیرضا» که در خردادماه ، دوره شش ساله اول دبستان را با نمرات خوب گذرانده و کارنامه قبولی دریافت کرده و الان که مهرماه است باید در دبیرستان مشغول درس خواندن باشد، جلوی مغازه پینه‌دوزیِ پدر نشسته و به تعمیر کفشِ مشتریان مشغول است. جلو رفته و پرسیدم: «علیرضا» چرا امروز به دبیرستان نرفتی؟ پسرک نوجوان جواب داد: پدرم مرا در دبیرستان ثبت نام نکرده. پرسیدم: چرا؟ گفت: پدرم می‌­گوید که پول ثبت نام و خرید کتاب و لوازم التحریر مورد نیاز مرا ندارد.

   موضوع را از پدر این نوجوان جویا شدم ، پدرش هم همین مطلب را تکرار کرد. به پدرش گفتم: اگر کسی پیدا شود که پول ثبت نام و هزینه تحصیل «علیرضا» را بدهد، تو با تحصیلش مخالفتی نداری؟ گفت: این هزینه را از هرکسی نمی‌­پذیرم. معلوم بود که این مرد، با تحصیل فرزندش نه فقط مخالفتی ندارد که مشتاق هم هست. منتهی تنگدستی مانع تحصیل پسرش شده. این مرد با تنگدستی و نداری می‌­ساخت ولی به دلیل مناعت طبع حاضر نبود این کمک را از هر کسی قبول کند. به او گفتم : نگران نباش ، خودم ترتیب این کار را می‌دهم. پدرش گفت : خدا خیرت بده پهلوان .

   همان لحظه «علیرضا» را با خودم به بازار بردم و کتاب‌های کلاس اول دبیرستان و تعدادی دفترچه و سایر لوازم‌التحریر برایش تهیه کرده و او را روانه خانه کردم و به او گفتم فردا صبح بیا جلو دبیرستان تا ترتیب ثبت نامت را هم بدهم. این نوجوان به قدری خوشحال شده بود که از ذوق درس خواندن در پوست خود نمی‌­گنجید .

   فردا صبح زود به دبیرستان رفتم، دیدم «علیرضا» زودتر از من آمده بود. او را با خود به دفتر دبیرستان بردم و از آنجایی که همه فرهنگیان به من لطف داشتند، با وجود آن که چند روزی از شروع سال تحصیلی گذشته بود پذیرفتند که «علیرضا» را ثبت نام کنند.  

   «علیرضا» مشغول تحصیل شد و با تلاش خود نزد پدر سعی می­کرد هزینه تحصیل خود را فراهم کند. «علیرضا» دیپلمش را در سمنان گرفت و برای ادامه تحصیل و پیدا کردن کاری راهی تهران شد. مدتی در تهران معلمی کرد و با تلاش خود در دانشگاه تهران در رشته پزشکی پذیرفته و بالاخره پزشک شد. بعد از اخذ مدرک پزشکی، در تهران، خیابان امیریه، چهار راه مختاری، مطّبی دائر نمود.

   من که در تابستان 1340به تهران رفته و مقیم شده‌بودم به سفارش پدرم، مرحوم پهلوان عبدالعلی وزیری، گاهگاهی جهت احوالپرسی به مطب ایشان می­رفتم. ایشان به من و پدرم خیلی لطف داشتند و همیشه از بزرگواری پدرم صحبت می‌­کرد. من می­‌دیدم که در آن مقطعِ زمانی، دردِ دردمندان را حسّ می­‌کند. از بیمارانی که توان پرداخت حق ویزیت دو تومانی او را نداشتند، حق ویزیت نمی‌­گرفت و حتّی گاهی از داروهای اشانتیونی که از طرف کارخانه یا شرکت‌های داروئی برایش می‌­آوردند، مجانی به بیماران میداد. حتّی‌الامکان از بیماران سمنانی مخصوصاً آنان که از نظر مالی ضعیف بودند ویزیتی دریافت نمی‌­کرد.

   این پزشک وظیفه شناس و درد آشنایِ سمنانی، بعد ها متخصص جراحی عمومی شد و صبح­ها در بیمارستان سینای تهران و بعد از ظهرها در مطب خصوصیِ بالای شهرِ آن روزگار انجام وظیفه می‌­نمود .

   چینی‌ها ضرب‌المثلی دارند که می­‌گویند: راه هزار فرسنگی با قدم اول پیموده می‌­شود. این قدم اول همان نیروی اولیه به همراه همّت و اراده و کوشش است که انسانِ مشتاق را موفق می‌­کند.

   از این که نام فامیل این پزشک محترم را ننوشتم از خوانندگان گرامی عذرخواهی می‌­کنم، زیرا ممکن است خودشان یا وابستگانشان راضی به اعلام نام خانوادگی ایشان نباشند.  

گویشور و پژوهشگر گویش و آداب و رسوم مردم سمنان

ذبیح الله‌وزیری «وزیری سمنانی»

1392/04/20

این مطلب در صفحه 4 نشریه شماره 57  سمنان امروز به تاریخ 02 /05/1392 به چاپ رسیده است .    

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام