خواندنی‌ها (بخش سوم)

تجربه‌اندوزی:

مادری سه قابلمه به یک اندازه را روی سه شعله‌ یکسان قرار داد و در هر کدام به مقدار مساوی آب ریخت. در ظرف اول یک هویج، در ظرف دوم یک تخم‌مرغ و در ظرف سوم چند دانه قهوه ریخت و به مدت زمان یکسان محتوای آن سه ظرف را حرارت داد. بعد بچه‌های خود را صدا زد و گفت: از این آزمایش چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟ بچه‌ها در مقابل سوال مادر جواب قانع‌کننده‌ و با معنایی نداشتند. مادر توضیح داد: در این عالم آدم‌ها در غبار زندگی، در جوش و خروش‌ها و چالش‌ها و سختی‌های زندگی یکسان نیستند.

برخی از آدم‌ها مثل هویج هستند تا درون یک مشکل قرار نگرفته‌اند سفت و محکم‌اند ولی به‌محض اینکه در جوش و خروش زندگی قرار می‌گیرند شل می‌شوند و خود را می‌بازند. فرزندان عزیزم لطفا در مسیر زندگی مثل هویج نباشید.

برخی از آدم‌ها در زندگی عادی و روتین زندگی شل هستند به‌محض آنکه با مشکل یا مشکلاتی برخورد می‌کنند سفت می‌شوند و حداقل خود را نگه می‌دارند (مثل تخم‌مرغ). بچه‌ها مثل تخم‌مرغ نباشید.

اما برخی آدم‌ها در بلاها و سختی‌ها نه‌تنها خود را نمی‌بازند، بلکه به محیط هم انرژی می‌دهند، آن‌ها از محیط اثر نمی‌گیرند بلکه محیط را عوض می‌کنند. آن‌ها مثل قهوه عمل می‌کنند.تمام محیط را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند، تمام محیط را معطر می‌کنند. به زندگی آب و رنگ و طعم می‌دهند و این‌ها هستند که زنده می‌مانند و زندگی‌ساز هستند.

 فرزندانم لطفا مثل قهوه باشید

اگر يک قورباغه تیزهوش وشاد را برداريد وداخل يک  ظرف  آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار می‌کند؟

بيرون می‌پرد! در واقع قورباغه فورا به اين نتيجه می‌رسد که لذتی در کار نيست و بايد برود!


حالا اگر همين قورباغه يا يکی از فاميلهايش را برداريد و داخل يک ظرف آب سرد بيندازيد و بعد ظرف را روی اجاق بگذاريد و بتدريج به آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار می‌کند؟

استراحت ميکند…چند دقيقه بعد به خودش می‌گويد: ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است.


نتيجه اخلاقی داستان!


زندگی به تدريج اتفاق می‌افتد. ما هم می‌توانيم مثل قورباغهِ داستانمان ابلهی کنيم و به گرمای تدریجی آب عادت کنیم و وقت را از دست بدهيم و ناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است. همه ما بايد نسبت به جريانات زندگی‌مان آگاه و بيدار باشيم.


سوال؟

اگر فردا صبح از خواب بيدار شويد و ببينيد که بيست کيلو چاق شده‌ايد نگران نمی‌شويد؟

البته که می‌شويد! سراسيمه به بيمارستان تلفن می‌زنيد: الو، اورژانس، کمک، کمک، من چاق شده‌ام!

اما اگر همين اتفاق به تدريج رخ بدهد، يک کيلو اين ماه، يک کيلو ماه آينده و…آيا بازهم همين عکس‌العمل را نشان می‌دهيد؟ نه! با بی‌خيالی از کنارش می‌گذريد.

برای کسانی که ورشکسته می‌شوند، اضافه وزن می‌آورند يا طلاق ميگيرند  يا آخر ترم مشروط می‌شوند! اين حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد يک ذره امروز، يک ذره فردا وسر انجام يک روز هم انفجار و سپس مي پرسيم: چرا اين اتفاق افتاد؟

زندگی ماهيت انبار شوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق ديگر افزوده می‌شود، مثل قطره‌های آب که صخره‌های سنگی را می‌فرسايد.


اصل قوباغه‌ای به ما هشدار می‌دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می‌کنید باشيد!


ما بايد هر روز اين پرسش را برای خود مطرح کنيم: به کجا دارم می‌روم؟ آيا من سالمتر، مناسبتر، شادتر و ثروتمندتر از سال گذشته‌ام هستم؟ واگر پاسخ منفی است بی‌درنگ بايد در کارهای خود تجديد نظر کنيم.


خلاصه کلام


شايد اين نکته رعب انگيز باشد اما واقعيت اين است که هیچ ثباتی در کار نيست يا بايد به جلو پيش برويد يا بلغزيد وپايين بيفتيد.

=================

بهترين دوران زندگی من
پانزدهم ژوئن بود و من تا دو روز ديگر وارد سی سالگی می‌شدم. وارد شدن به دهه‌ای جديد از زندگيم نگران کننده بود، چون می‌ترسيدم که بهترين سال‌های زندگيم را پشت سر گذاشته‌ام.
عادت جاری و روزانه من اين بود که هميشه قبل از رفتن به سرکار، برای تمرين به يک ورزشگاه می‌رفتم. من هر روز صبح دوستم نيکولاس را در ورزشگاه می‌ديدم. او هفتاد و نه سال داشت و پاک از ريخت افتاده بود. آن روز که با او احوالپرسی می‌کردم، از حال و هوايم فهميد که سرزندگی و شادابی هر روز را ندارم. به همين خاطر، علت امر را جويا شد.
به او گفتم که از وارد شدن به سن سي سالگی احساس نگرانی می‌کنم. با خود فکر می‌کردم که وقتی به سن و سال نيکولاس برسم، به زندگی گذشته‌ام چگونه نگاه خواهم کرد. به همين خاطر از نيکولاس پرسيدم : ببينم، بهترين دوران زندگی شما چه موقعی بود؟
نيکولاس بدون هيچ ترديدی پاسخ داد: جو، دوست عزيز، پاسخ فيلسوفانه من به سوال فيلسوفانه شما اين است:
– وقتی که کودکی بيش نبودم و در اتريش تحت مراقبت کامل و زير سايه پدر و مادرم زندگی می‌کردم، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.
– وقتی که به مدرسه می‌رفتم و چيزهايی ياد می‌گرفتم که الان می‌دانم، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.
– وقتی که برای نخستين بار صاحب شغلی شدم و مسئوليت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقی دريافت کردم، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.


– وقتی که با همسرم آشنا و عاشقش شدم، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.
– جنگ دوم جهانی شروع شد، من و همسرم برای نجات جانمان مجبور به ترک وطن شديم. موقعي که با هم صحيح و سالم، روی عرشه کشتی نشسته، عازم امريکای شمالی شديم، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.
– موقعی که به کانادا آمديم و صاحب اولاد شديم، آن زمان بهترين دوران زندگی من بود.
– موقعی که پدری جوان بودم و بچه‌هايم جلوی چشمانم بزرگ می‌شدند، آن دوران بهترين دوران زندگی من بود.
– و حالا، جو، دوست عزيزم، من هفتاد و نه سال دارم. صحيح و سالم هستم، احساس نشاط می‌کنم و زنم را به اندازه‌ای که روز اول ديده بودمش، دوست دارم، و اين بهترين دوران زندگی من است.

برگرفته از فضای مجازی  

=============================

تجویز : آنژیوگرافی

تنها شانس ما این بود که پسرخاله‌ام که تخصص داشت و تازه از خارج آمده‌ بود ایران. نسخه ها رو دید و گفت: «مشکل که دارد، ولی چرا آنژیوگرافی؟؟ توی ایران مگر سیتی ‌آنژیو ندارید ؟؟»

این اصطلاح جدید ِنجات‌ بخش را پی گرفتیم و رسیدیم به بیمارستان قلب و دی و بیمارستان ‌امام خمینی.

آمار گرفتیم از این‌ طرف و آن‌طرف که فرق‌اش را ببینیم با آنژیوگرافی، که پزشک‌های قلب همگی گفتند «به دقت آنژیوگرافی نیست، نکند گول بخورید ها!».

حالا حسن سیتی ‌آنژیو این بود که تیغ نمی‌ زدند رگ کشاله را پاره کنند و یک دوربین بفرستند توی رگ‌ها، یعنی خون نمی‌ پاشید تا سقف اتاق آنژیوگرافی. بعد هم یک کیسه‌ شن نمی‌گذاشتند روی پای آدم که خون نزند بیرون.

یک ماده‌ رادیو اکتیو تزریق می ‌شد و با یک دستگاه شبیه ام ‌آر ‌آی همان کار انجام می ‌شد. بدون هیچ ترس و اضطرابی، بدون ریختن یک قطره خون.

فقط گیر کرده‌ بودیم سر آن «به دقت آنژیوگرافی نیست، گول نخورید ها».

حالت واضح و مشترکی که توی چشم ‌های همه‌ آن متخصصین قلب دیدم «جاخوردن بود» . نمی‌دانستند از کجا فهمیده‌ایم اسم سیتی‌آنژیو را.

به پدرم گفتم بیشتر مشورت کند، که بوی پول دارم حس می ‌کنم !!

تحقیق انجام شد و نتیجه جالب بود. «سیتی آنژیو» نه تنها دقت‌اش کم ‌تر از آنژیو نبود، که مقایسه‌ شان شبیه بود به مقایسه ‌فلاپی ‌دیسک و دی ‌وی‌ دی.

تفاوت تکنولوژی‌ها بالای بیست‌سال بود. دل‌مان قرص شد و هردوشان جمعا با هزینه‌ای حدود هشتصد هزار تومان سیتی‌آنژیو را انجام دادند و شکر خدا مجموع گرفتگی هر دوشان روی هم 20 درصد هم نبود، آن شرافت گم‌ شده کجاست ؟؟

عرض می‌کنم.

هزینه‌ آنژیوگرافی (که تیغ دارد و ترس و خون) حدود پانزده میلیون تومان برای هر نفر است و هزینه‌ ی سیتی‌آنژیو حدود یک تا دومیلیون تومان.

زمانی که صرف آنژیوگرافی می ‌شود با احتساب یک تا دو شب بستری بودن بعد از آن (جدای از وقت ‌های پذیرش و نوبت ‌دهی و…) حدود دو روز است، و وقتی که صرف سیتی ‌آنژیو می ‌شود (باز هم جدای از پذیرش و نوبت‌دهی و …)، حدود نیم‌ساعت. ترس و اضطراب‌شان را هم مقایسه نکنم که لابد می‌دانید.

پس گیر این پزشک‌های متخصص قلب کجاست ؟؟

مشکل خیلی پیچیده نیست. آنژیوگرافی را فقط متخصص قلبی که دوره‌ ی مخصوص آنژیوگرافی را دیده‌ باشد، می‌ تواند انجام بدهد، ولی سیتی ‌آنژیو را یک رادیولوژیست (که البته او هم باید دوره دیده‌ باشد) می‌تواند انجام دهد.

یعنی انحصار آنژیوگرافی دست صنف خودشان است و انحصار سیتی ‌آنژیو دست دیگران.

چون طبیعتا یک مرکز پزشکی ترجیح میدهد برای انجام کاری مشابه، حقوق خیلی کم‌تر یک رادیولوژیست را بدهد تا حقوق بالای یک متخصص قلب را.

اما حالا عمق فاجعه کجاست ؟؟

عمق فاجعه این ‌جاست که این جماعت نخورده و ندار نیستند. هشت‌ شان گرو نه‌ شان نیست. خیلی راحت می ‌توانند ماهی شصت هفتاد میلیون تومان در بیاورند، وخیلی هم بیشتر از این‌ها.

اما باز گداصفتانه چشم‌ شان دنبال درصدی است که از هر آنژیوگرافی به‌ جیب می ‌زنند، بی‌ این‌ که به فکر سلامتی و راحتی بیمار باشند.

حتی گستاخی و دزدی (که اتفاقا حقیقت معنای دزدی همین‌جاست) را به‌حدی می‌رسانند که تمام تلاش ‌شان را به‌کار می‌ گیرند برای پشیمان کردن بیمار از دست ‌یابی به راه تشخیص جدیدتر و کم ‌هزینه‌تر و آسان‌تر.

بعد از پدر و مادرم، دایی‌م هم رفت سراغ چک‌آپ. ده سال پیش آنژیوگرافی کرده ‌بود و حالا باید دوباره تست ورزش می‌ داد.

تجویز: آنژیوگرافی

آنقدر چرب‌زبانی و بازاریابی کرده‌ بودند برایش که ما هرچه می‌گفتیم بیا اول برو سیتی‌آنژیو، با این‌که می‌ترسید از آنژیوگرافی قبول نمی‌کرد و استدلال پزشک را پذیرفته ‌بود به این توجیه که اگر رگ‌اش گرفته‌بود همان‌جا یک‌باره برایش بالن می‌زنند یا استنت می‌گذارند و چه و چه. تاکید هم کرده‌بودند «اورژانسی»‌ست و حتا از سفر با ماشین یا هواپیما یا هر وسیله ‌ی دیگری منع‌اش کرده‌بودند و نوبت اضطراری هم بهش داده‌بودند «همین فردا صبح».

به هر زحمتی بود راضیش کردیم برود سیتی‌آنژیو و رفت و نتیجه: گرفتگی جزیی.

درمان: یکی دو تا قرص فقط.

این فریاد را کجا باید زد؟ به کی باید گفت؟ بعضی از پزشکان‌ مملکت تبدیل‌شده‌اند به حساب‌های بانکی.

دوستان برای رضای خدا این متن را در سایر گروه ها نشر دهيد شاید گره ای از کار خلق باز کنید.که پزشکان ایرانی تجارت را بر طبابت برگزیداند.

برگرفته از فضای مجازی  

========================

ترس از شکست، باعث شکست است

ﺳﺮﻋﺖِ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ؛ ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ‌ شیر می‌شود؟

ﺗﺮﺱِ ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به “پشت ﺳﺮ” ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین، سرعتش بسیار کم می‌شود تا جایی که شیر می‌تواند به او برسد، یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﻃﻌﻤﻪ ﺷﯿﺮ ﻧﻤﯽشود.

ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد !

ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ !

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ، ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ می‌مانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ …

آنتونی رابینز

برگرفته از فضای مجازی  

============================== 

ترفندهائی در زندگی

1= نیش حشرات در پیک نیک اذیتتان میکند…؟؟

کافیه توی یک بشقاب مقداری نوشابه بریزید و یکم دورتر از خودتون قرار بدید…

=====

ترفند:

2= نگران بوی دهانتان هستید..؟؟

کافیه بعد مسواک زدن دهانتان را با آب نمک بشورید…

=====

 ترفند:

3= ریموت ماشین، از راه دور آنتن نمیدهد…؟؟

کافیه ریموت رو زیر گلوتون قرار بدید تا امواجش قوی تر بشه…

=====

ترفند:

4= دوست دارید مورچه هارو از خونتون دور کنید…؟؟

کافیه توی مسیر حرکتشون فلفل قرمز بریزید…

=====

ترفند:

5= نیش پشه‌ها همیشه باعث آزار و اذیت میشود..؟؟

شماهم ازاین مشکل رنج میبرید…؟؟

کافیه یک گلدان نعناع در اتاق خواب خود بگذارید…

=====

ترفند:

6= مواد غذایی داغ خوردیدو زبانتان سوخته…؟؟؟

کافیه رو قسمت سوختگی شکر بریزید

=====

ترفند:

7= عسل، شکرک زده و نمیدانید باهاش چیکار کنید..؟؟

کافیه بریزید توی یک بطریو درب بطری رو محکم ببندید و داخل آب جوش قرار بدید، تا مثل روز اولش بشود

=====

ترفند:

8= اینم یک ترفند دیگربرای رفع خش چوب، مخلوط نیم فنجان از سرکه را با نیم فنجان از روغن زیتون، با یک پارچه بر روی سطح چوب بمالید. خش کاملا ناپدید میشود و چوب نو به نظر می رسد.

=====

ترفند:

9= از سر رفتن شیر روی گاز ناراحتید؟

یک قاشق یا کفگیر چوبی بگذارید داخل ظرف شیر

=====

 ترفند:

10= دوست دارید گلهای آپارتمانتان زود رشد کنند و شاداب تر و سرحال تر بشوند ولی نمیدانید چجوری؟

وقتی تخم مرغ آب پز میکنید آبش را بگذارید سرد شود بریزید پای گلدان

=====

ترفند:

11= چجوری میشود سیم کابل USB رو فنری کرد؟

اونو بپیچ دور یک خودکار، بعد به مدت 5 دقیقه بگیرید جلو باد سرد سشوار.

=====

ترفند:

12= یک روش کاربردی برای جا باز کردن کفش؟

یک جفت جوراب ضخیم پوشیده و کفش را به پا کنید سپس سشوار روی آن گرفته تا گرم شده و جا باز کند بعد از اتمام کار کفش اندازه میشود

=====

 ترفند:

13= وسیله برقیتون احتیاج به دوتا باتری داره ولی شما فقط یک باتری دارید…؟؟؟

کافیه به جای اون یکی باترییه پیچ بگذارید تا موقتا کار کند…

=====

ترفند:

14= دوست دارید کفش چرمیتان برق بیفتد…؟؟

کافیه چند قطره روغن زیتون رو روی یک دستمال نخی بریزید و کفش رو تمیز کنید…

=====

 در ادامه بخونيد لطفاً، بسیار مهم

1- شما وقتی سيب زمينی را بصورت پخته از آتش بيرون می آوريد ظرف يک ساعت در معده هضم خواهد شد.

سيب زمينی آب پز ظرف 2 ساعت هضم ميشود و سيب زمينی سرخ کرده ظرف 12ساعت نصفش هضم و نصفش از طريق روده خارج خواهد شد.

اين رو گفتم برای پدر مادرانی که به بچه بيچاره چيپس ميدهند و شب طفل بيچاره موقع خواب بايد صد بار اين پهلو و آن پهلو شود تا در آخر، سم حاصل از اين چيپس جذب بدنش شود.

2- چراپفک سمی است؟

کافی است پفک را با آب خيس کنيد و با شصت دستتان آن را به سراميک آشپزخانه بچسبانيد بعد از 8 ساعت عمرا” بتونيد اين پفک خشک شده را از ديوار جدا کنيد. مگر کلی کاردک و چاقو بزنيد تا کنده شود. حالا حساب کنيد اين پفک با بزاق چسبنده خيس شده و وارد معده می شود و…

3- يک روش برای کسانيکه مايلند سيستم گوارش خود را تست كنند

يك حبه سير را بطور كامل بدون جويدن و خورد شدن قورت داده اگر قبل از 24 ساعت از بدن خارج شد بدن سالم است زيرا در اين مدت هيچ ميكروبی در بدن نميتواند رشدكند و اگر طولانی تر شد، دچار يبوست بوده و بيمارهستيد

4- مسئله مهم توالت

قديم نديما دستشوئی توالت ما ايرانيها يک گوشه در دورترين نقطه حياط بود که پدر و مادر بزرگای ما وقتی ميخواستند بروند داخل آن يک دستمال به سرشون میبستند

اون موقع دليل اين کار اين بود که بخارات ناشی از ادرار (شامل اسيد اوريک و فسفريک و..) روی پوست سر و موهای سر و بالطبع سلامتی تاثير فزاينده ایداشت و يکی از عوامل ريزش مو بود…

در ضمن مثل الان اينطوری نبود که بروند مستراح و شش ساعت بنشينند راجع به مسائل روزمره تفکر کنند.چون حتی در شريعت مسلمانها ذکر شده که ماندن زياد در مستراح و حرف زدن در آن مکروه است.

الان مستراح ما ايرانيها اومده وسط هال و اتاق پذيرائی!!! و تازه بين سنگ توالت و محل شستن دست هيچ دری هم وجود نداره. به دليل مشکلات تغذيه ما ايرانيها مجبوريم حداقل 10 دقيقه اونجا بساط پهن کنيم و خانم خونه هم يک حوله انداخته روی جا حوله‌ای و خبر نداره اين حوله چه نقشی در جذب بخارات سمی ادرار و مدفوع داره و همه از جمله خودش هم بعد از وضو وشستن صورت اون حوله ها را ميمالند روی صورتشون و فاتحه (يعنی آخرآلودگی)!!!

اين موضوع را من با محلول تنتور يُد امتحان کردم و حوله حاوی اين بخار را مشاهده کردم.

 عزیزان به فکر سلامتی خودتون باشید.                       

برگرفته از فضای مجازی 

==================================

ترین های کشورهای جهان از نظر سازمان جهانی حمایت از گردشگری:

سازمان جهانی حمایت از کشورهای توریستی و گردشگران از سال ۲۰۱۷ تا اواسط  ۲۰۱۸ کلی ترین و کامل ترین آمار ترین های جهان را طبق آخرین تحقیقات به عمل آمده به ثبت رسانده است

&: راحت ترین کشور جهان (از همه لحاظ)

سوئد

&: بهترین کشور جهان

کانادا

&: بهترین کیفیت زندگی

کانادا

&: بهترین کشور با اقتصاد باز

لوکزامبورگ

&: بدترین کشور از لحاظ اقتصاد

آفریقای جنوبی، ایران

&: آمار بیکارترین مردم جهان

جامائیکا و صربستان، ایران

&: بالاترین نرخ بهره در جهان

سائوتومه و پرنسیپ

&: بهترین کشور برای ماجراجویی و جذب گردشگر

برزیل و ایتالیا

&: بهترین کشور جهان از لحاظ حقوق شهروندی

نروژ، کانادا

&: بهترین کشورها برای بازنشسته ها

نیوزلند و استرالیا، کانادا

&: بهترین کشورها برای تحصیل

انگلیس و فنلاند

&: خوشحال و شاد ترین کشور جهان

دانمارک

&: غمگین ترین کشور جهان

ایران و عراق

&: ثروتمندترین کشور جهان

قطر

&: فقیر ترین کشور جهان

آفریقای مرکزی

&: ثروتمندترین مردم جهان

نروژ

&: فقیرترین مردم جهان

اریتره و مالاوی

&: آرام ترین کشور جهان

ایسلند

&: عصبی ترین کشور جهان

ایران

&: صلح طلب ترین کشور جهان

ایسلند و دانمارک

&: جنگ طلب ترین کشور جهان

عراق

&: خوشمزه ترین کشور جهان

ایتالیا

&: بدمزه ترین و عجیب ترین کشور جهان

چین و ژاپن

&: پر مطالعه‌ترین کشور جهان

هند (روزانه ۱ ساعت و ۵۲ دقیقه)

&: کم مطالعه ترین کشور جهان

ایران (هفته ای ۱۲ ثانیه)

&: باسواد ترین کشور جهان

فنلاند

&: بی سواد ترین کشور جهان

سودان

&: پر استرس ترین کشور جهان

عراق، ایران

&: کم استرس ترین کشور جهان

آلمان (شهر اشتوتگارت)

&: محبوب ترین کشور جهان

آلمان، کانادا

&: منفور ترین کشور جهان

ایران

&: مهربان ترین کشور جهان

ایسلند

&: خشن ترین کشور جهان

افغانستان

&: امن ترین کشور جهان

ایسلند

&: ناامن ترین کشور جهان

سوریه

&: زیبا ترین کشور جهان

اسکاتلند

&: زشت ترین کشور جهان

گوآتمالا

&: زیباترین مردم جهان

ترکیه

&: زشت‌ترین مردم جهان

انگلیس

&: سردترین کشور جهان

گروئنلند (۸۶- درجه)

&: گرم ترین کشور جهان

مکزیک (۵۰+ درجه)

&: سردترین نقطه ی جهان

قطب جنوب (۹۸- درجه)

&: گرم ترین نقطه ی جهان

کویر لوت منطقه گندم بریان در ایران (۸۴+ درجه)

&: فاسد ترین کشور جهان

سومالی، ایران

&: کم جرم ترین کشور جهان

هلند

&: پر جرم ترین کشور جهان

سودان

&: سالم ترین کشور جهان

دانمارک

&: با ارزش ترین پول جهان

کویت

&: بی ارزش ترین پول جهان

ایران

&: پر تکنولوژی ترین کشور جهان

آلمان (قطب اول صنعت جهان)

&: کم تکنولوژی ترین کشور جهان

یمن

&: معتاد ترین و پر مواد مخدرترین کشور جهان

ایران

&: کم مواد مخدر ترین کشور جهان

ایسلند و فنلاند

&: پاکیزه ترین کشور جهان

استونی

&: آلوده و کثیف ترین کشور جهان

مغولستان

&: دزد ترین کشور جهان

سومالی و ایران

&: قانع ترین کشور جهان

ایسلند و دانمارک

&: مهمان نواز ترین کشور جهان

ایرلند

&: پرجمعیت ترین کشور جهان

چین (۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون)

&: کم جمعیت ترین کشور جهان

مولوسیا (۳ نفر و ۳ قلاده سگ)

&: بزرگترین کشور جهان

روسیه

&: گرانترین کشور جهان

سوئیس

&: ارزان ترین کشور جهان

مکزیک

&: عاشق ترین (مردم) کشور جهان

اسپانیا

&: چاق ترین (مردم) کشور جهان

کویت و آمریکا

&: لاغر ترین (مردم) کشور جهان

اتیوپی

&: بیشترین ارتباط جنسی با همسر

سوئد و اسپانیا

&: کمترین ارتباط جنسی با همسر

اتریش

&: خیانت کار ترین کشور (نسبت به همسر)

تایلند و ایران

&: پر خوراک (شکمو) ترین کشور جهان

آمریکا

&: کم خوراک ترین کشور جهان

ایتالیا

&: بهداشتی ترین کشور جهان

آمریکا

&: غیر بهداشتی ترین کشور جهان

میانمار

&: پر فساد و فحشا ترین کشور جهان

بحرین و ایران

&: کم فساد و فحشا ترین کشور جهان

اسپانیا و هلند

&: با هوش ترین کشور جهان

سنگاپور

&: کند ذهن ترین کشور جهان

سومالی

&: کوهستانی ترین کشور جهان

سوئیس ، فرانسه و ایتالیا (رشته کوه آلپ)

&: بیابانی ترین کشور جهان

بیابان قطب جنوب (به وسعت ۱۴ میلیون و ۲۴۵ هزار کیلومتر)

&: سرسبز ترین کشور جهان

هلند و ایسلند

&: خوش آب و هوا ترین کشور جهان

کاستاریکا

&: بد آب و هوا ترین کشور جهان

مصر (شهر نامتعارف اسوان)

&: خوشبخت ترین (مردم) کشور جهان

ایسلند و سوئیس

&: بدبخت ترین (مردم) کشور جهان

کنگو

&: کوچک ترین کشور جهان

جمهوری مولوسیا

&: شاداب ترین کشور جهان

دانمارک

&: بی حال ترین کشور جهان

زیمبابوه و اتیوپی

&: احساساتی ترین کشور جهان

کانادا

&: بی احساس و بی رحم ترین کشور جهان

افغانستان و ایران

&: قانونمند ترین کشور جهان

دانمارک

&: بی قانون ترین کشور جهان

ونزوئلا

&: راستگو ترین کشور جهان

فنلاند و هلند

&: دروغگو ترین کشور جهان

ایران

&: شیک پوش ترین (مردم) کشور جهان

اسپانیا

&: بد ریخت ترین (مردم) کشور جهان

سومالی

&: خرافاتی ترین کشور جهان

هند و ایران

لطفا مجدد به ایران نگاه کنید.

کاش سازمان جهانی حمایت از کشورهای توریستی و گردشگران، هم زمان این درجه بندی کشورهای جهان مربوط به سال 1979 میلادی مصادف با 1357 خورشیدی را هم منتشر می کرد تا می توانستیم مقایسه درستی از گذشته و حال کشور خود داشته باشیم.

 برگرفته از فضای مجازی

=============================== 

تست آلزایمر

آرامش داشته باشید

1- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید.

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO COOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

2- اگر در متن بالا C را پیدا کردید، حالا 6 را پیدا کنید.

9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

9999699999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

3- حالا حرف N را بیابید. کمی مشکل‌تر از قسمت‌های بالا می‌باشد.

MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MNMMMM

MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM

MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM

MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM

MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMM MMMMMM MMMMMM

این یک شوخی نیست. اگر شما قادر بودید که این سه تست را پشت سر بگذارید، شما دیگر هیچ وقت نیاز به دکتر اعصاب و روان نخواهید داشت. مغز شما عملکرد خوبی دارد و از بیماری آلزایمر (Al zheimer) در امان خواهید بود.

اگه مفید تشخیص دادید آنرا برای دوستانتان بفرستيد.

برگرفته از فضای مجازی  

=======================  

این نتیجه روانشناسی اگر شما را کاملا توصیف نکند، شما را از آنچه هستید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی‌اش برای افراد مختلف متفاوت است.

 به مثال زیر توجه کنید :
فرض می کنیم که شما متولد ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ هستید. اردیبهشت، ماه دوم (۲) سال است 1364/2/29 پس:

مجموع اعداد تاریخ تولدتان می شود 1395

1395=1364+2+29

مجموع اعداد 1395 می شود 18

18=5+9+3+1

مجموع اعداد 18 می شود 9

9=8+1

بنابراین، شماره تولد شما ۹ است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید.

=============== 

 ۱- خالق و مبتکر:
‘’یک’’ ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می‌شوند. با این حال ‘’یک’’ ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد میگیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که ‘’بهترین’’ باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند .

 ۲- پیام آور صلح:
‘’دو’’ ها سیاستمدار به دنیا می آیند ! از نیاز دیگران خبر دارند و غالبا پیش از دیگران به آنها فکر می کنند . اصلا تنهایی را دوست ندارند .دوستی و همراهی با دیگران برایشان بسیار مهم است و می تواند آنها را به موفقیت در زندگی رهنمون سازد . اما از طرف دیگر ، چنانچه در دوستی با کسی احساس ناراحتی کنند ترجیح می دهند تنها باشند.از آنجایی که ذاتا خجالتی هستند باید در تقویت اعتماد به نفس خود تلاش کنند و با استفاده از لحظه ها و فرصت‌ها آنها را از دست ندهند.

۳- قلب تپنده زندگی:
‘’ سه ‘’ ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال،اجتماعی،جذاب، رمانتیک وبسیار بردبار و پر تحمل .خیلی کارها را با هم شروع می کنند اما همه آنها را پیگیری نمی‌کنند. دوست دارند که دیگران شاد باشند و برای این کار تمام تلاش خود رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند اما باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایایه تری هم ببینند.

۴- محافظه کار:
‘’چهار’’ ها بسیار حساس و سنتی هستند. آنها عاشق کارهای روزمره، روتین و پیرو نظم و انضباط هستند و تنها زمانی وارد عمل می‌شوند که دقیقا بدانند چه کاری باید انجام دهند. به سختی کار و تلاش می کنند. عاشق طبیعت و محیط خارج از خانه هستند. بسیار مقاوم و با پشتکار هستند. اما باید یاد بگیرند که انعطاف پذیری بیشتری داشته و با خود مهربانتر باشند .

 ۵- ناهماهنگ با جماعت:
‘’پنج’’ ها جهانگرد هستند و کنجکاوی ذاتی، خطر پذیری و اشتیاق سیری ناپذیر آنها به جهان هستی و دیدن محیط اطراف خود، غالبا برایشان درد سر ساز می‌شود. آنها عاشق تنوع هستند ودوست ندارند مانند درخت در یک جا ثابت بمانند. تمام دنیا مدرسه آنهاست و در هر موقعیتی به دنبال یادگیری هستند. سوالات آنها هرگز تمام نمی‌شود. آنها به خوبی یاد گرفته‌اند که قبل از اقدام به عمل، تمامی جوانب کار را سنجیده و مطمئن شوند که پیش از نتیجه گیری ،تمامی حقایق را مد نظر قرار داده‌اند .

۶- رمانتیک و احساساتی:
‘’ شش’’ ها ایده آلیست هستند و زمانی خوشحال می شوند که احساس مفید بودن کنند . یک رابطه خانوادگی بسیار محکم برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اعمالشان بر تصمیم گیری هایشان موثر است و آنها حس غریب برای مراقبت از دیگران و کمک به آنها دارند. بسیار وفادار و صادق بوده و معلمان بزرگی می شوند. عاشق هنر و موسیقی هستند. دوستانی صادق و در دوستی ثابت قدم هستند.’’شش’’ ها باید بین چیزهایی که می توانند آنها را تغییر دهند و چیزهایی که نمی توانند، تفاوت قائل شوند.

۷- عاقل و خردمند:
‘’هفت’’ ها جستجو گر هستند. آنها همیشه به دنبال اطلاعات پنهان و مخفی بوده و به سختی اطلاعات به دست آمده را با ارزش حقیقی آن می پذیرند. احساسات هیچ ارتباطی با تصمیم گیری‌های آنها ندارد. با اینکه در مورد همه چیز در زندگی سوال می‌کنند اما دوست ندارند مورد پرسش واقع شوند و هیچگاه کاری را ابتدا به ساکن با سرعت شروع نمی‌کنند و شعارآنها این است که به آرامی می‌توان مسابقه را برد. آنها فیلسوفهای آینده هستند؛ طالبان علم که به هر چه می‌خواهند می رسند و سوال بی جوابی ندارند. مرموز هستند و در دنیای خودشان زندگی می‌کنند و باید یاد بگیرند در این دنیا چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی نه!

۸- آدم کله گنده:
‘’هشت ‘’ ها حلال مشکلات هستند. اساسی و حرفه ای سراغ مشکل رفته و آن را حل می کنند. قضاوتی درست دارند و بسیار مصمم هستند و طرحها و نقشه‌های بزرگی دارند و دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند. مسئولیت افراد را بر عهده می گیرند و مردم را با هدف خاص خود می بینند. با شرایط ویژه‌ای این امکان رابه وجود می آورند که دیگران همیشه آنها را رئیس ببینند.

 ۹- اجرا کننده و بازیگر:
‘’ نُه ‘’ ها ذاتا هنرمند هستند. بسیار دلسوز دیگران و بخشنده بوده و آخرین پول جیب خود را نیز برای کمک به دیگران خرج میکنند. با جذابیت ذاتی شان اصلا در دوست‌یابی مشکلی ندارند و هیچ کـس برای آنها فرد غریبه‌ای به حساب نمی آید.در حالات مختلف شخصیت‌های متفاوتی از خود بروز می دهند و برای افرادی که اطرافشان هستند شناخت این افراد کمی دشوار به نظر می رسد. آنها شبیه بازیگرانی هستند که در موقعیت های مختلف رفتارهای متفاوتی نشان می دهند. افرادی خوش شانس هستند اما خیلی وقتها از آینده خود بیمناک و نسبت به آن هراسان هستند. آنها برای موفقیت باید به یک دوستی و عشق دو جانبه که می تواند مکملشان در زندگی باشد دست یابند

 ===========================  

راست و دروغش به گردن همان روانشناسی که به این نتیجه رسیده است (وزیری)

برگرفته از فضای مجازی

===========================

تعارف ضدفرهنگی

سلامی چو بوی خوش آشنایی فدات بشم ! قربونت برم! قابلی نداره! بفرمایید منزل خودتونه! صاحب اختیارید! دردت بجونم! نوکرتم! چاکرتم! مخلصتم! دخترم کنیز شماست!!! پسرم را به غلامی قبولش کنید!!! الهی درد و بلات بخوره تو سرم! از کودکی بعضی کلمات و جملات به ظاهرمحترمانه و صمیمانه را میشنویم و خود نیز در بزرگسالی همانها را بکار میبریم بی آنکه بار ارزشی آن یا بی محتوایی آنرا بدانیم. اغلب این عبارات و تعارفات روزمره ، همراه با چاپلوسیهای بسیار مبالغه آمیز هستند و هیچوقت هم حقیقت ندارد، از دل برنخاسته و دروغ بزرگی بیش نیست. دروغهای بسیار خنده دار و مثل بادکنک که با یک سوزن میترکد و یا با گذشت چند ساعت بادش خالی میشود. جالب اینجاست که خود به گزافه بودن این تعارفات آگاهیم و میدانیم که داریم دروغ میگوییم اما آنرا ” دروغ ” نمینامیم بلکه بسیار هم افتخار میکنیم که اینقدر آدابدان ، معاشرتی ، صمیمی و دارای روابط عمومی خوبی هستیم یا هستند!!!؟ بخاطر دارم که دخترکی نوجوان بودم و یکبار همراه مادرم در خیابان به یکی از همسایه های قدیمی برخورد کردیم. خانم همسایه  بعد از سلام و احوالپرسی رو به من کرد از مادرم پرسید: دخترته؟ ماشاللا چه خوشگل شده، بزرگ شده، برای خودش خانمی شده! مادرم کلی حظ کرد و جواب داد: کنیزتونه! وااای! من بقدری عصبانی شدم که حد نداشت…فوری با اخم و عصبانیت گفتم: من کنیز هیچکس نیستم! بعد از آن بسیار دقت میکردم و میدیدم پدرها و عموها و مردهای همسایه و فامیل اغلب موقع احوالپرسی ، قربان صدقهء هم میروند و میگویند: نوکرتم! غلامتم! کوچیکتم! و یا تعارف میکردند که بفرمایید منزل! منزل خودتونه! صاحب اختیارید! اجازهء ما هم دست شماست! خیلی خنده دارست که مثل آب خوردن دروغ میگوییم و دروغ میشنویم بی آنکه ناراحت شویم. متاسفانه ما ایرانیها که اینقدر ادعای فرهنگ داریم، همه چی داریم بجز فرهنگ! یک مشت دروغ را ادب و احترام شمرده و با همان معجون هرچه بجز فرهنگ، بعنوان فرهنگ و تمدن و آداب معاشرت انسانی بکار میگیریم و از داخل کانون خانواده  گرفته تا بالاترین سطوح اجتماع این دروغها را بارها و بارها بیان کرده یا میشنویم و این دروغهای زیبا و فریبنده را بسیار هم دوست میداریم و خودمان فریب دروغهای قشنگ را خورده و سرنوشت مملکتمان را به دستهای توانمند اما ویرانگر دروغ میسپاریم. مثلا” در معاشقهء دو همسر عباراتی از قبیل: بدون تو میمیرم! تو تمام هستی و زندگی منی! نفس کشیدنم به وجود تو بسته است و حرفهایی شبیه این…. در فامیل و روابط خانوادگی نیز بخصوص در مکالمات تلفنی هزار تا دروغ میگوییم و بعد در محل کار همینطور وقتی رییس اداره شویم یا مدیر مدرسه یا هر شغل و مقام بالایی که افرادی را زیر دست داریم، ابتدای کار کلی دروغ میگوییم، خود را خادم و خدمتگزار قلمداد میکنیم و سعی میکنیم برای افراد تحت امرمان یا کارمندان و زیردستانمان خوشایند باشیم. همواره لبخندی هم بر لب….سخنرانیهای غرّا میکنیم و از خدمت و تلاش و ارزش کار حرف میزنیم ، درحالیکه نزدیک به نود درصد اینگونه سخنها و سخنرانیها دروغ و غیر حقیقی است و عشق صندلی ریاست فوری دل مارا تبدیل به سنگ خارا میکند یا اطرافیان نمیگذارند به دروغهایی که گفته ایم لااقل در حدی ناچیز، جامهء عمل بپوشانیم. خب! با این حساب چه کسی مقصرست؟ دروغگو یا شنونده؟ بنظر من تک تک ما مقصریم! اگر از کودکی از پدر و مادرمان خطاب به عمو و دایی و خاله و عمه، و همسایه و غریبه دروغ در” قالب  تعارفات ” نشنویم و در بزرگی خود نیز با مبالغات افزونتر با لباسی گاه بسیار شیک و گاهی شاعرانه به همان دروغها و دروغگوییها و دروغ شنویها تن ندهیم، بتدریج میتوانیم ریشهء ناراستی و بی صداقتی را در درجات مهم و جدی و سرنوشت ساز از بن برکنده و درخت مهر واقعی و حقیقی و نهال صداقت و راستگویی را در خاک وجود سرزمینمان بکاریم. وقتی عشق و صداقت باشد تمام مشکلات جهان حل میشود و متاسفانه هیچکس به این دو چارهء معضلات جهان، توجه نمیکند. وقتی عشق به انسانها در دل همهء سیاستمداران باشد، وقتی عشق و مهربانی در دل تمام مسئولین حکومتهای جهان باشد، وقتی عشق و محبت به انسانیت در وجود  آنهایی که سرنوشت جوامع را بدست دارند ریشه داشته باشد، هرگز شاهد اینهمه جنگ و ویرانی و عقب ماندگی و توسعه نیافتگی و مافیا و  استبداد و ظلم و جنایت نخواهیم بود. چون عشق است که صداقت را نیز همراه می آورد. و چه زیباست که هرآنچه میگوییم برخاسته از دلمان باشد و به حرفی که میزنیم اعتقاد داشته باشیم و حاضر به انجامش باشیم. و اگر میدانیم انجام نمیدهیم پس آن حرفها را نزنیم و تمرین کنیم راستی را در عشق ورزیدن…از عشق خصوصی بین دو انسان گرفته تا عشق به انسانیت و جوامع انسانی و حتی عشق به حیوانات و طبیعت و همه ء هستی و باز چه زیبا میشود اگر دنیای مجازی در زمینهء خوبیها و قشنگیها و مهربانیها و انساندوستی،  تبدیل به حقیقت گشته و چیزی بنام مجازی نداشته باشیم بلکه همه حقیقت و واقعیت ناب باشد و بس. روز گذشته یکی از مجازیهای زندگی من که تعارفی بود مهرآمیز، تبدیل به حقیقت شد. با یکی از دوستانم  گفتگویی داشتم در مورد تنهایی و همچنین در مورد پرنده هایی که در قفس داشتم که بعد از در قفس افتادن خودم، و بعد از آزادی هرچند موقت، بنا به توصیهء س.پ عزیزم، در قفس را گشوده و پرنده ها را آزاد کردم. با دوستم ( س.پ نه هااا! یک دوست معمولی) بارها و بارها از تنهایی گلایه کرده بودم و از عروسک بیجانم که در آغوش گرم من هیچوقت عشق مرا درک نکرد… و نه فقط عروسک…بلکه اغلب اطرافیان من، نیاز به عشق ورزیدن را باور نمیکنند… بعد از گفتگوهایی پراکنده با دوستم، روز گذشته او یک سگ خوشگل مامانی برای من هدیه آورد…. من ابتدا پیشنهادش را باز تعارف و مبالغه فرض کردم اما وقتی زنگ منزل بصدا درآمد و در خانه را گشودم…. باورم شد که  دنیای مجازی میتواند به حقیقت مبدل شود. بیاییم مهربانی و راستی را جانشین دروغ و تعارف و مبالغه و مجاز کنیم. بیاییم وقتی از عشق به انسانیت حرف میزنیم، به حرفمان از ریشه اعتقاد داشته باشیم و نه فقط برای کسب مقام و قدرت و خوشایند دیگران واقع شدن بعد ازین بجز به آنها که واقعا” از ته دل دوستشان داریم و میپرستیمشان، به دیگران حتی بر حسب عادت ، فدات بشم و قابلی نداره و …ازینحرفها نزنیم. وقتی میگوییم ” فدات بشم “، واقعا” حاضر باشیم فدای او شویم، وگرنه بیخودی دروغ نگوییم. از دوست دخترها و دوست پسرها و نامزدها و همسران گرفته تا سیاستمداران مدعی خدمتگزاری در جهان، از رهبران و رییس جمهورها و مسئولین سازمانهای حقوق بشری گرفته تا دانشمندان و مخترعان و خلاصه همه عاشق باشیم…عاشق که دروغ نمیگوید…………….. با مهر و دوستی ستاره.تهران

http://sabadesetareh.blogfa.com/

تکلمه‌ها:

به قول گاندی که می گوید: درد من تنهایی نیست، بلکه مرگ ملتی است که برایشان گدایی را قناعت، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب، این حماقت را حکمت می نامند

: آنچه عقاب درقفس را پیر می کند ، قفس نیست ، پرواز کلاغان و زاغان است .

برگرفته از فضای مجازی 

================================  

تقدیم به پدران گرامی

پسری پدرش را برای شام به رستورانی برد، پدر که خیلی پیر و ضعیف شده بو.د، غذایش را درست نمی توانست بخورد و بر روی لباسش می ریخت. تمامی افراد موجود در رستوران با دید حقارت به سوی مرد پیر می نگریستند. و پسر هم خاموش بود. و در عوض غذا را به دهان پدر می گذاشت. پس از آن که پدر غذایش تمام شد، پسر پدر را به آرامی به دستشوئی برد، لباسش را تمیز کرد، موهایش را شانه کرد و عینک‌هایش را تمیز و تنظیم کرد و بیرون آورد، تمامی افراد موجود در رستوران متوجه آن دو بودند و با حقارت به سوی هر دوی آنان می نگریستند.

پسر پول غذا را پرداخت، و با پدر راهی درِ خروجی شد، در این هنگام، پیر مرد دیگری از جمع حاضرین بلند شد و صدا زد، پسر … آیا فکر نمی کنی چیزی را پشت سر جا گذاشته‌ای؟

پسر جواب داد: خیر جناب … فکر نمی کنم چیزی را جاگذاشته باشم.

 آن مرد پیر گفت: بله پسرم … باقی گذاشته ای. درسی برای تمامی پسران، و امیدی برای همه پدران. و خاموشی مطلق بر تمامی رستوران حاکم شد.

کاش سوره‌ای هم به نام پدر بود که اینگونه آغاز می شد: قسم به پینه دستانت که بوی نان می‌دهد، و قسم بر چشمان همیشه نگرانت، قسم بر بغض فروخورده‌ات که شانه کوه را لرزاند. و قسم بر غربتت … وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست،

زنده باد همه پدران در قید حیات، و شاد باد روح تمام پدران سفر کرده،

به سلامتی همه پدران جهان.

برگرفته از فضای مجازی

================================

تلاش یعفوب لیث صفّار، برای زنده مگهداشتن زبان فارسی

۲۰۰ سال از حمله اعراب به ایران می گذشت زبان پارسى رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف  و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده می شد.

خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم وستمی بر آنان کوتاهی نمی‌کردند.

در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بيرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذراني خلفای عباسی گردد.

در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان بر می خیزد 

(یعقوب ليث صفاری) یا (رادمان پسر ماهک سیستانی)

او با گردآوری دلاوران سیستان و ديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورانهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند…

يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند(در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران همچون فردوسی و مولوی و  نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق و گسترش زبان پارسی پاسداری کردند…

اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمی داد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.

خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان  بنی اميه بدست ایرانیان راداشت هراسان پیکی بسوی یعقوب می فرستد و می گوید تمامی نقاطی که در ايران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.

«یعقوب ليث صفاری» نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی مي گذارد و در پاسخ به خلیفه چنين می گوید :

تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است…

برگرفته از تاریخ سیستان و ايران

یعقوب لیث صفاری یکی از آزادگان و فرماندهان وطن پرست ایران بود که در هنگام جنگ با لشکر خلیفه عباسی در دزفول به علت بیماری درگذشت.

یعقوب لیث با لشکری جنگید که فرمانده آن لشکر متجاوز محمد ابن جعفر بود و این فرمانده هم در این جنگ کشته شد.

 اکنون قبر این دو نفر چنان تفاوتی باهم دارد که هر کس که تاریخ نداند و نخوانده باشد گمان می کند که یعقوب متجاوز به این کشور بود و محمدابن جعفر مدافع.

وای بر نادانی ما…

 اگر وقت کردید و گذرتان به دزفول افتاد حتما به قبر این دو نفر سر بزنید.

قبر محمدابن جعفر،، در غرب دزفول با شکوه و عظمت خاصی همه روزه پذیرای زائران است و در شرق دزفول در مسیر جاده شوشتر قبری مخروبه و دورافتاده، قبری که اکثر مردم شهر او را نمی شناسند وجود دارد. در این قبر یکی از شجاع ترین، متعصب ترین و وطن پرست ترین فرماندهان تاریخ این سرزمین یعقوب لیث صفاری آرمیده است.

ملتی که تاریخ نمی‌خواند محکوم به فناست

؛؛ شاید خیلی هاتون این قسمت ازتاریخ را خوندید یا میدونستید ولی تا اونجائی که درتوان شما هست این پیام را تو گروهی که هستید انتشار بدهید تا اونائی که خبر ندارند قسمتی از تاریخ کشورعزیزمون را بدانند..

نشر این مطلب زیبا و شنیدنی وظیفه هر ایرانی وطن پرست.

برگرفته از فضای مجازی 

==========================

تنباكوى پِهِنى و خوشنودى درباريان !

 نقل است؛ شاه عباس صفوی رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد، دستور داد تا در سر قلیان­ها بجای تنباکو، از سرگین اسب استفاده نمایند. میهمان­ها مشغول کشیدن قلیان شدند! و دود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال از بیم ناراحتی‌ شاه پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی‌ نکشیده‌اند!

شاه رو به آنها کرده و گفت: سر قلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است.

همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: براستی تنباکویی بهتر از این نمی‌توان یافت.

شاه به رییس نگهبانان دربار که پک‌های بسیار عمیقی به قلیان می زد گفت: تنباکویش چطور است؟

رییس نگهبانان گفت: به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می‌کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده‌ام!

شاه با تحقیر به آنها نگاهی‌ کرد و گفت: مرده شورتان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پهن اسب بکشید و به‌‌‌ به‌‌‌‌‌‌ و چه چه کنید…!

داستانک 

برگرفته از فضای مجازی 

=============================  

تنها کسی که ملت ایران را شناخت آشپزاحمد شاه قاجار بود ….!!!

روزی از چرچیل پرسیدند چگونه ایران را اشغال کردی و مردم مقاومت نکردند؟

گفت تاریخ ایران را خوانده بودم، سفیر انگلستان در ایران را خواستم و از او پرسیدم

ایران چگونه مردمی دارد گفت صبر کنید آشپز احمد شاه در انگلستان اقامت دارد از او بپرسیم!!!

آشپز احمد شاه را احضار کردیم و پرسیدیم راه رفتن به ایران چگونه سهل میشود ؟

اوگفت ظهر عاشورا که نهار میدادید اگر 1000 نفر میرفتند سفارت انگلستان سفارت برای 4000 نفر غذا میپخت ایرانی ها یک پرس میخوردند 3 پرس میبردند.!!

 ایران مردمی دارد که اگر برای نهار دعوتشان کنند نمیپرسند صاحبخانه کیست؟!!

 اگر به آنان وعده شکمی بدهید طالب چیز دیگری نیستند .

وقتی میخواستیم ایران را اشغال کنیم به بی بی سی دستور دادیم هر روز در رادیواعلام کنید متفقین برای شما میخواهند کیسه‌های آرد بیاورند .

وقتی تانکهای ما وارد ایران شدند مردم همه در صف بودند برای گرفتن آرد …!!!

 این مردم اگر به مال مفت برسند،  سیر هم باشند  باز احساس گرسنگی میکنند.

واقعآ که شرح حال و روز اغلب ماست…

کافیه اعلام کنند که فقط امروز بدون کارت سوخت میشه بنزین خرید و از فردا سهمیه بندی میشه،  باور کنید جلوی هر پمپ بنزین ۲ کیلومتر صف می بندند،

ايرانيها شب به حكومت فحش می‌دهند صبح رأى مى دهند.

ايرانيها سينه‌زن بى نمازند، براى سگ‌كشی سنگ به سينه مى زنند و براى ديدن قتل و اعدام تماشاچى خوبى هستند.

در عمرشان حقوق بشر را نديده و نه فهميده‌اند اما لوح حقوق بشر کوروش را قاب گرفته و هروز به او افتخار میکنن !!!!

از صفات طبیعى آنان دروغ و كلاهبردارى را زرنگى مى پندارند.

فحش به آخوند مى دهند اما در عقد و مرگ و تولد به آخوندها آويزانند..

در فكر و انديشه مرتجع اند، و آرزوى بازگشت به قبل مى كنند.

عادت به انتخاب بين بد و بدترند را دارند.

به عربها ناسزا مى گويند اما آرزوى زندگى در دبي و عمان را دارند.!!

من این متن را خواندم و از این که انگلستان، ما ملت ایران را بهتر از خودمان می شناسد، شرمنده شدم.

برگرفته از فضای مجازی 

===============================  

توانا بود هر که دارا بود

توانا بود هر که دارا بود،

پر قو بود پول را رختخواب،

به ثروت هر آن ابله بی سواد،

همه سهم استاد دانشکده،

فقان، سهم مردم، ز نان و لباس،

به لیفتینگ و ماساژ و میزامپیلی،

به زور رُژ و سایه و خط لب،

بنوشند بازاریان خون خلق، 

کدامین کس از شاعری برج ساخت،

ره کسب پول و درم دزدی است،

از این پس پدر زیر خرج گران،

از این پس پسر می نویسد دگر،

ز ثروت دل پیر برنا بود

هنر رختخوابش مقوا بود

به نزد کسان وه ! چه آقا بود

پشیزی حقوق و مزایا بود

از آن سوی ویترین تماشا بود

ننه کبلعلی هم گلارا بود

اگر پیر و عفریته زیبا بود

کشان خون مردم گوارا بود

چه حافظ چه سعدی چه لورکا بود

که از درس و تحصیل دارا بود

بزاید برش کار ماما بود

هر آن کس که نان داد بابا بود

برگرفته از فضای مجازی

=============================== 

توصیف بی‌نظیر ملاصدرا از خداوند

خداوند بی‌نهایت است و لا مکان و بی زمان اما بقدر فهم تو کوچک میشود.

و بقدر نیاز تو فرود می‌آید.

و بقدر آرزوی تو گسترده میشود و بقدر ایمان تو کارگشا میشود.

و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود.

یتیمان را پدر میشود و مادربی برادران را برادر می شود.

عقیمان را فرزند میشود و ناامیدان را امید میشود.

گمگشتگان را راه میشود و در تاریکی ماندگان را نور میشود.

رزمندگان را شمشیر میشود و پیران را عصا میشود.

خداوند همه چیز میشود همه کس را، به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل،

و به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس نارواو مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک، و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار.

و بپرهیزیداز ناجوانمردیهــا، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوندچگونه بر سر سفره شما

با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد،

و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان میکند،

و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند

مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟

که به شیطان پناه می‌برید؟

که در عشق یافت نمیشود که به نفرت پناه می‌برید؟

که در حقیقت یافت نمیشودکه به دروغ پناه می‌برید؟

که در سلامت یافت نمیشودکه به خلاف پناه می‌برید؟

و مگر حکمت زیستن را از یاد برده‌ایدکه انسانیت را پاس نمی‌دارید؟!

پس؛  فَاَينَ تَذهَبونَ

به کجا دارید می روید ؟؟؟؟؟

برگرفته از فضای مجازی 

============================= 

نام روزهای هفته‌ فرنگی از گاهنامه کهن ایرانی برگرفته شده است می‌دانیم که نام روزهای هفته در ایران باستان بدین گونه بوده است:

کیوان شید (شنبه):
نخستین روز هفته به نام کیوان شید نامگذاری شده است که تشکیل شده است از کیوان + شید. کیوان بعد از مشتری بزرگترین سیاره شمرده میشود که 700 برابر زمین است. آنرا زحل نیز نامیده اند. شید نیز به چم (معنی) نور و روشنایی است. از این رو روز نخست ایرانی حکایت از سیاره روشن و نورانی را دارد.

مهر شید (یکشنبه):
روز دوم از هفته مهرشید است که مهر آن به چم (معنی) دوستی و مهربانی در پهلوی میتراست. مهر برگرفته شده از آئین هفت هزار ساله میترایی است. مهر همچنین ایزد عهد و پیمان است و در اوستا آمده است که هیچ چیز بر ایزد مهر پوشیده نخواهد بود. نامگذاری این روز به مهرشید حکایت از تعهدی است که بین مردمان باید برقرار باشد زیرا در ایران باستان پیمان شکنی و دروغ بزرگترین گناهان به حساب می آمده است. شید نیز به چم (معنی) روشنایی و نور می باشد.

مهشید (دوشنبه):
مه بر گرفته شده از ماه است که این نیز از آیین میترایی کهن ایرانی آمده است. خورشید و ماه از تندیس‌های آئین میترایی بوده است که نشان از قدرت و پویایی جهان آفرینش داشته است. سومین روز هفته در ایران باستان به نام این نماد خداوند نامگذاری شد و آنرا مهشید به چم (معنی) ماه روشن و نورانی نام گذاشتند.

بهرام شید (سه شنبه):
بهرام برگرفته شده از ورهرام زبان پهلوی باستان است و از یک سو نام ستاره مریخ است. بهرام ایزد پیروزی در ایران باستان شمرده می‌شده است و اندیشه نیاکان ما بر این بوده است که خداوند یکتا (اهورامزدا) نیروی هایش را برای اجرا در بین افراد بشر بین ایزدان (فرشتگان) خود تقسیم نموده است تا آنان آنرا برای مردمان پیاده کنند. از این رو بهرام ایزد پیروزی نامیده شده بوده است و چهارمین روز هفته به نام روز پیروزی روشنایی بر تاریکی و غلبه انسان بر بدی‌ها و اهریمن نامگذاری شده است.
تیرشید (چهارشنبه):
تیر برگرفته شده از تیشتر پهلوی است. نیاکان ما تیر را ایزدان و نگهبان باران نامگذاری نموده اند و اینگونه می پنداشته اند که اهورامزدا برای یاری‌رسانی به کشاورزان و جلوگیری از خشکسالی و باروری زمین و سبز و سالم و پاکیزه ماندن جهان به ایزد باران فرمان میداده است که به یاری مردمان برسد. در کل این روز به نام روز روشنایی باران و خواست پروردگار برای حفظ طبیعت نامگذاریشده است.

اورمزد شید (پنجشنبه):
اورمزد نام دیگری از دهها نام اهورامزدا است که همه حاکی از قدرت و توانایی پروردگار است. این نام از واژه های پهلوی ارمزد، هرمزد، اورمزد، هورمزد، اهورامزدا، مزدا گرفته شده است. از این رو پنجمین روز هفته به نام روز روشنایی خداوند نامگذاری شده است. از اینرو این واژه هنوز به گونه ای دیگر در شب های جمعه برقرار است و هنوز تصور مردمان ما بر این است که شب های جمعه روز ارتباط با خداوند و فوت شدگان است.

ناهید شید (آدینه):
ناهید همان آنهیته یا آناهیتا است که ایزد آب قرار گرفته است. در اوستا آناهیتا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا، قدی بلند و اندامی تراشیده نام نهاده شده است و نام دیگر ستاره ونوس نیز آناهیتا یا ناهید است. در کل روز جمعه روز روشنایی آب و مظهر بخشندگی و عنایت پروردگار نامگذاری شده است.

اینک با بررسی ریشه‌های این واژگان به این بر‌آیند ساده می‌رسیم:

کیوان شید: شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان

مهرشید: یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = مهر، خور (خورشید)

مهشید: دوشنبه
Monday = Mon + day

Moon = ماه

بهرام شید: سه‌شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god ofwar = Mars= بهرام

تیرشید: چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر

هرمزشید: پنج‌شنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز

ناهیدشید یا آدینه: جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهید

برگرفته از فضای مجازی

========================

تئوری سوسک!!

داستانی در این رابطه وجود دارد که منسوب به “ساندار پیچای” است.”ساندار پیچای”، یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که از دهم آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی شرکت”گوگل” انتخاب شد.

این داستان را “ساندار” در سخرانی خود در گوگل بیان کرده است و”تئوری سوسک در توسعه شخصی” از آن نشائت می گیرد:

دریک رستوران، یک “سوسک” ناگهان از جایی پر میزند و بر روی یک خانم می‌نشیند.

آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند. وحشت زده بلند میشود و سعی ‌میکند با پریدن و تکان دادن دست هایش، “سوسک” را از خود دور کند.

واکنش او مُسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده می شوند.

بالاخره آن خانم موفق می شود سوسک را از خود دور کند.”سوسک” پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او می نشیند.

این بار نوبت او و افراد نزدیکش می شود که همین حرکت‌ها را تکرار کنند! “پیشخدمت” به سمت آنها می ‌دود تا کمک کند.در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار”سوسک” پر میزند و روی”پیشخدمت”می‌نشیند.

پیشخدمت محکم می ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه میکند.زمانی که مطمئن می شود،”سوسک” را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت میکند.

در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریان بودم وذهنم درگیر این موضوع شد.آیا “سوسک” باعث این رفتارِ “هیستریک” شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا “پیشخدمت” دچاراین رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟

این “سوسک” نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با “سوسک” موجب ناراحتی شان شده بود.

من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می شود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت می کند.

این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند، این ناتوانی من دربرخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم می شود.

من فهمیدم در زندگی نباید”واکنش”نشان داد، بلکه باید “پاسخ” داد.

آن خانم‌ها به اتفاقِ رخ داده “واکنش”نشان دادند، در حالیکه “پیشخدمت”، “پاسخ” داد. “واکنش” ها همیشه غریزی هستند در حالی‌که “پاسخ” ها همراه با تفکرند!

این مفهوم مهمی در فهم زندگی است.

آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛

او به این خاطر خوشحال است که”دیدگاهش” نسبت به مسائل درست است….!!

برگرفته از فضای مجازی 

============================= 

تئوری فیل سفید چیست ؟

سناریو عدم خروج از معامله‌ای باوجود ضررده بودن آن:

در زمان های گذشته چند نسلِ نادرِ از فیل‌ها زندگی می‌کردند که سفید رنگ بودند. فیل‌های سفید ارزش زیادی داشتند و به عنوان هدیه‌های دیپلماتیک گرانبها بین کشورها رد و بدل می‌شدند و پادشاهان در سفرهایی که داشتند این فیل را به عنوان هدیه به پادشاه کشور میزبان می‌دادند.

هزینه نگهداری و تغذیه این فیلها بسیار زیاد بوده است، زیرا نوع خاصی از گیاهان را مصرف میکردند، در ساعات خاصی شستشو داده میشدند، محل نگهداریآن ها ویژگیهای خاصی داشت و حتی گاهی بخشی از دربار را برای نگهداری این فیلها به کار میگرفتند.

مشکل زمانی به وجود می‌آمد که کشور به دلایلی مثل قحطی، سیل، جنگ و … دچار کمبود منابع می‌شد. با وجود گرسنگی مردم و دربار دیگر دلیل منطقی وجود نداشت که پادشاهان بخواهند از فیل‌ها نگهداری کنند ولی به دلیل این که در گذشته هزینه‌های زیادی را صرف این فیل‌ها کرده بودند ترجیح می‌دادند بازهم هزینه کنند تا دستاوردهای قبلی آن ها از بین نرود و گاهی حتی زنده ماندن این فیل را به زنده ماندن مردم ترجیح می‌دادند.

در واقع اصطلاح «فیل سفید» به دارایی‌هایی از زندگی و سازمان ما گفته می‌شود که امروزه کاربرد و فایده‌ای برای ما ندارند و هزینه‌ نگهداری آن ها بیش‌تر از سود آن هاست ولی ما باز هم اصرار به نگهداری این دارایی‌ها داریم.

اثر فیل سفید در زندگی شخصی:

گاهی در زندگی شخصی رابطه‌ای را فقط به دلیل هزینه‌هایی (احساسی، زمان و…) که برای ما داشته است ادامه می‌دهیم و چون انرژی و زمان و محبت زیادی را صرف آن فرد یا آن گروه کرده ایم با علم به این که آن رابطه برای ما سودی ندارد باز هم به آن ادامه می‌دهیم.

اثر فیل سفید در زندگی کاری:

شما ۷ سال در رشته مهندسی درس خوانده اید و بعد از اتمام فارغ التحصیلی کاری به شما پیشنهاد می شود که ابدا مرتبط با رشته شما نیست ولی شما به آن علاقه دارید و از نظر مالی و پتانسیل رشد نیز شغل بسیار خوبی است ، اما به دلیل این که اگر آن را قبول کنید تصور می کنید که ۷ سال عمر خود را هدر داده اید پس این فرصت گرانبها را از دست خواهید داد و شما مجبور خواهید شد بقیه عمر خود را صرف نگه داری«فیل سفید» زندگی خود کنید.

اثر فیل سفید در سیاسیون :

در اقتصاد سیاسی، «فیل سفید» به پروژه‌های سرمایه‌گذاری‌ای گفته می‌شود که با هزینه‌ بسیار زیاد به دست می‌آیند ولی سود خاصی ندارند. این پروژه‌ها توسط سیاسیون به عنوان وسیله‌ای برای مریدپروری استفاده می‌شود. این سیاست‌مداران هزینه‌های زیادی برای این گروه خاص انجام می دهند که دستاورد آن چنانی ندارند.

اثر فیل سفید در معاملات مارکت:

شما پس از اندکی تحقیق مقداری از ارزی را تهیه می کنید به امید آن که با هولدینگ و نگه داری آن ارز در طی چند هفته تا چند ماه آینده رشد کند و شما سود خوبی نصیبتان شود امّا پس از گذشت چند هفته قیمت آن ارز شروع به پایین آمدنمی کند و شما با این توجیه که آینده دارد و باید صبرکرد هنوز آن ارز را نگه خواهید داشت و در عین حال که سرمایه شما رو به کاهش است به امید آینده آن را نمی فروشید.

پس از گذشت چند ماه شما ارز های دیگر با پتانسیل رشد بسیار بیشتری را خواهید دید اما به دلیل هزینه و زمانی که برای ارز قبلی خود صرف کرده اید تمایلی به خروج از آن و فروش آن‌با ضرر ندارید و چندین ماه دیگر با نگه داری آن خود را دچار ضرر مالی و سرزنش ورود به اینارز می کنید و این‌ ارز دقیقا همان «‌فیل سفید» مالی شماست که باید زودتر آن را کُشت.

در واقع پشت سناریو فیل سفید علت خودسرزنشی پنهان شده است: اگر از کار یا چیزی که روی آن زمان و انرژی زیادی گذاشته ایم خارج شویمیعنی این را قبول کرده ایم که مدت ها عمر خود را تلف کرده ایم و سختی قبول عدم کفایت تصمیم گیری مانع تغییر وضعیت می گردد و این نقطه دقیقا همان فیل سفید است.

در واقع فیل های سفید منابعی هستند که به علت هزینه‌های غیرقابل بازگشتی که در مورد آن ها انجام شده، با وجود مولد نبودن و مفید نبودن، نمی‌توانیم “از لحاظ احساسی” به سادگی آن ها را از مجموعه‌ی منابع و دارایی‌های خود حذف کنیم و هزینه‌‌های آتی آن‌ها را هم می‌پذیریم.

https://t.me/Rahbord_Modiriat                                   

برگرفته از فضای مجازی 

===========================

تئوری پنجره شكسته

یک تئوری هست به نام پنجره شکسته که می‌گوید: اگر شیشه یکی از پنجره‌های یک ساختمان شکسته و به حال خود رها شده باشد، پس از مدتی عابرانی که از مقابل آن ساختمان می‌گذرند به این نتیجه می‌رسند که برای کسی مهم نیست که این پنجره شکسته است و کسی به شکسته شدن پنجره‌های این ساختمان اهمیت نمی‌دهد. به مرور عابران بر تعداد شیشه‌های شکسته ساختمان می‌افزایند و بعد از شکسته شدن تمام شیشه‌ها، نوبت به خود ساختمان می‌رسد. بعد از ساختمان هم نوبت به خیابانی که ساختمان در آن قرار گرفته می‌رسد.

چقدر خوب است که به کوچکترین مسائل اطرافمان هم توجه داشته باشیم، تا اهمیت دادن به مسائل بزرگتر، عادتمان بشود، نه آن که عادت کنیم  نسبت به هرگونه مسائلی بی تفاوت باشیم، تا بی تفاوتی عادتمان بشود.

برگرفته از فضای مجازی 

  ================================          

  جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی:

جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته است.

به گزارش ایسنا، کسی که کتابش را در مکانی عمومی رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند.

رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد.

او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش.

در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود به نوعی «کمپین کتابخوانی» یا «کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب» در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.

حالا رفتار مذکور به قدری در غرب رواج یافته که کم‌کم از ترکیه نیز سر درآورده است. در یکی از شهرهای ساحلی ترکیه کنار دریا قدم می‌زدم که کتابی روی شن‌ها توجهم را جلب کرد. فکر کردم حتما صاحب کتاب‌ فراموش کرده آن را با خود ببرد. برش داشتم و همین‌که چشمم به صفحه اولش افتاد؛ از خوشحالی در پوست خود نگنجیدم.

در صفحه اول کتاب یک نفر متن زیر را نوشته بود: من این کتاب را با علاقه خواندم و آن را در همان مکانی که به آخر رسانده بودم رها کردم. امیدوارم شما هم از این کتاب خوشتان بیاید.وقتی از آن خوشتان آمد بخوانید و گرنه در همان نقطه‌ای که پیدایش کرده‌اید، بگذارید بماند وقتی کتاب را خواندید شماره‌ای به تعداد خوانندگان اضافه کنید و با ذکر محل پایان مطالعه، در جایی رهایش کنید. در همان صفحه دستخط سومین خواننده توجهم را جلب کرد: خواننده شماره سه در ترکیه.

پس تا به‌حال سه نفر که همدیگر را نمی‌شناسند این کتاب را خوانده‌اند. طبق اطلاعات موجود در همان صفحه، خواننده اول کتاب را در استانبول و خواننده دوم در شهر بُدروم مطالعه‌ آن را به پایان رسانده و رهایش کرده بود. برای این سنت جدید کتابخوانی سایت اینترنتی‌ای راه‌اندازی شده تا علاقمندان بتوانند با عضویت در آن به رهگیری کتاب‌هایی که رها کرده‌اند، بپردازند.

توصیه می‌کنم سری به سایت bookcrossing.com بزنید.

طبق اطلاعات موجود در حال حاضر بیش از 2 میلیون و 500 هزار جلد کتاب که اطلاعاتشان در این سایت ثبت شده در حال گردش هستند.

هدف گردانندگان سایت یاد شده، تبدیل کردن دنیا به یک کتابخانه‌ی بزرگ است.

از این به بعد وقتی در کافه،در لابی هتل، یا سالن انتظار سینما کتابی را پیدا کردید،تعجب نکنید چون ممکن است با یک جلد «کتاب در گردش» روبرو شده باشید…

ما میخواهیم این فرهنگ رو توی ایران هم جا بندازیم. با عقیده برخی از دوستان “که نمیشه ”  هم مخالفم.

از شما دوستان فقط دو چیز میخوام:

اول اینکه توی تمامی گروههایی که هستید این پیام رو نشر بدید و دوم اینکه این هفته یکی از کتابهایی که خوندید رو در یک مکان عمومی جا بگذارید و همون متن رو روی جلدش بنویسید. ممنون و سپاسگزارم. امیدوارم چند سال دیگه ارزش این کار بزرگ خود را ببینید. با تشکر…

برگرفته از فضای مجازی 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام