واژه­‌های هم­نشین سمنانی و ترجمه فارسی آنها

واژه­‌های هم­نشین سمنانی و ترجمه فارسی آنها

واژه­‌های هم­نشین سمنانی:

گر تو خواهی حرف‌­های دل­نشین                           جو مدد از واژه‌­ها هم­نشین 

   زمانی که درحال تدوین مطالب کتاب «گنجینه‌­ای از واژه­‌ها و اصطلاحات فارسی به گویش سمنانی» بودم، به منظور رفع اشکال در مفهوم یا شکل دستوری واژه‌­ها با استاد ارجمند جناب آقای دکتر مصطفی جبّاری، استاد دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان، درتماس بوده و رفع اشکال می‌­نمودم. از آن­جایی که نامبرده مرا علاقه‌مند و کوشا در مسایل مختلفِ گویشِ سمنانی می‌­دیدند، همه­‌گونه همکاری­ و راهنمایی‌های لازم را با اینجانب به‌­عمل می‌­آوردند که جا دارد از ایشان سپاسگزاری نمایم. بنا به پیشنهاد جناب استاد، قرار شد که واژگان هم­نشین فارسی چون: آمد و رفت، رفت و آمد، نشست و برخاست، گفت و نگفت، داد و ستد و امثال آنها که در محاوره و مکاتباتِ روزمره کاربرد فراوانی دارند را هم بنویسم و در صورت امکان به صورت واژه‌های همنشین سمنانی هم برگردانم، پیشنهاد استاد را با دل­خوشیِ فراوان پذیرفتم به این دلیل که دیدم جمع‌­آوری این واژه‌ها می‌­تواند در استحکام بخشیدن به پایداری این گویش کهن کمک نماید. هرچند که بسیار متأسف و متأثرم که این گویش با بی‌توجهی و بی اعتنائیِ بسیاری از همشهریان عزیز آرام آرام به دست فراموشی سپرده می­شود. از طرفی برخود لازم می­دانم تا از آن عده از دوستانی که به هرشکل دست اندکارتداوم بخشیدن و استمرارگویش سمنانی هستند تشکر ویژه‌­ای داشته باشم.

    آنان که با زبان فارسی آشنایند به خوبی آگاهند که در گفتار و نوشتار فارسی زبانان، برخی واژه‌­ها همواره باهمند و در کنار هم، چنان که گویا با هم به دنیا آمده‌­اند، رفت و آمد، گفت و گو، تلخ وشیرین، صبر و ظفر، بگو مگو، سگ و گربه و واژه‌­های فراوان دیگری از این دست که با هم می­‌آیند و کوتاه و نغز، چیزی به شنونده یا خواننده می‌­رسانند که همان خواستِ گوینده یا نویسنده است.

   بی‌گمان می­توان گفت، هرکه شمار بیش­تر از این واژگان در آستین دارد و به گاه خود از آنها بهره می­جوید گویا لایه‌­ای از زبان را می­داند که همه کس آن را نمی‌­دا­نند. گویش سمنانی نیز از این واژگان برخوردار است و آن ­شمار از گویشورانی که از دیگران، به گویش سمنانی چیره‌­ترند و بهره بیشتر از گویش و لایه‎‌­های زیرین آن دارند ارزش چنین واژگانی را به نیکی می‌­دانند.

   کوشیده‌­ام تا شماری از این واژگان هم­نشین را که توانسته‌­ام به آنها دست­ یابم در این­جا گرد آورم تا بتوانم از این راه آنها را هم به آنان که دوست­دار گویش سمنانی‌­اند و برآن دارند تا گامی در نگاهداشت این گویشِ کهن بردارند، پیش­کش کنم و هم گفته باشم که من این راه را گشوده‌ام به آن امید که دیگران گامی بردارند و چیزی بر کار من بیفزایند تا آیندگان و گویش پژوهانی که پس از ما می‌­آیند دستمایه­‌ای برای پژوهش بیشتر داشته باشند. امیدوارم که گویش سُرایان از این واژگان بهره بگیرند و آنها را در سروده‌­های خود برای آیندگان به یادگار نهند.

   از آن­جایی که نقش این واژه‌ها در انتقال معنا و مافی‌الضمیر گوینده یا نویسنده بر کسی پوشیده نیست، ولی گاهی دو واژه چنان با هم می‌­شوند که تصویر یکی ، دیگری را به ذهن متبادر و معنا و مفهومی را کامل می‌کند و به همین دلیل کاربرد این واژگان توسط نویسنده را در نگارش مطالب یا سراینده را در سرایش و بیان سرود و گوینده را به هنگام سخنرانی ، می­تواند نشان دهنده تسلط وی به بر زبان یا گویش دانست که مسلماً موجب جلب خاطر خواننده آثار و شنونده گفتار نیز خواهد بود.

   درخلال تهیه و تنظیم واژه‌های هم­نشین، متوجه شدم که بعضی از واژه‌­های هم­نشین فارسی را نمی­‌شود به سمنانی برگرداند، چون آن‌طوری که در فارسی رایج است و کاربرد دارد در گویش سمنانی آن­چنان سلیس نیست و کاربرد ندارد مانند: ابر و باد، باد و بوران، باغ و بوستان. همچنین بعضی از واژه‌­های همنشین سمنانی را نمی­توان به فارسی برگرداند و اگر به فارسی برگردانده شود، دو واژه نخواهد شد. مانند: «آلیشُ دَلیش» به معنای معاوضه، «زِیکَه زَری» به معنیِ بچه‌ها، «پَکَه پَرزینِه» به معنی بقچه‌ها. ضمناً بعضی از دو واژه هم­نشینِ فارسی عیناً درگویش سمنانی کاربرد دارند مانند «بگو مگو»، « بود و نبود» ، «تاب و توان». ضمناً اضافه می‌­نمایم که دو واژه هم­نشین میتوانند دو فعل باشند مانند: آمد و رفت. داد و ستد. گفت و نگفت، همچنین می‌­توانند دو اسم شخص باشند مانند: اکبر و اصغر، کبری و صغری. لورل و هاردی.

   البته لازم می­دانم که یادآور شوم، دو واژه هم­نشین گاهی از نظر شکل با یکدیگر متفاوت ولی از نظر معنی مکمل یکدیگرند مثل: آت و آشغال، آش و لاش، اُنس و اُلفت و گاهی دو واژه هم­نشین متضاد یکدیگرند. مانند: آفتاب و مهتاب، شب و روز، امروز و فردا. بعضی وقت­ها ممکن است یکی از واژه‌­ها اصیل و واژه هم­نشین آن مهمل باشد ولی وقتی درکنار یکدیگر قرار می­گیرند دارای معنی می‌­شوند مانند: «ریزه میزه» به معنای کوچک و ریز است یا «اره و اوره» که منظور از افرادِ خانواده از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد است. واژه «مهمل» از نظر لغوی به معنیِ بیهوده، بی‌اهمیت، موهوم و خرافه است. ولی از نظر ادبی «مهمل» ویژگیِ لفظی است که به تنهایی معنی ندارد و وقتی با واژه دیگری می‌­آید، معنی پیدا می­‌کند. (فرهنگ بزرگ سخن. جلد 7 صفحه 7532)

   به هرحال فکر کردم با همه سختی که دارد، به این کار بپردازم. شاید این کار سرآغاز پژوهشی باشد برای سایر علاقه‌مندان این گویش. ضمناً اضافه می‌­نمایم که در تنظیم این واژه‌نامه، به دنبال واژه­‌های هم­نشینی بوده‌­ام که «کهن» و «سره» ترند و به این بهانه، این واژه‌های هم­نشین سمنانی را آن­گونه که در این گویش رایج است بنگارم و تا حدّ امکان از به دست فراموشی سپردن آنها جلوگیری نمایم که چنین کردم و نتیجه این است که پیش­رو دارید.

    به راستی نمی­دانم در این کار تا چه اندازه درست رفته‌­ام و آیا توانسته‌­ام کاری ارزشمند به یادگار بگذارم؟ لیک به درستی می­دانم که تلاشی بیهوده نکرده‌­ام، دست کم آن است که راهی به گنجینه‌­ای نشان داده‌­ام. بدان امید که پژوهندگان، گنجی بیابند و بهره‌­ای ببرند، که می­گویند: رُبَّ حاملً فِقه الی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنه. چه بسا کسی دانشی را به دیگری که از او داناتر است، می­سپارد. 

امیدوارم دراین کار آن­گونه که شایسته این گویش است موفق به انجام وظیفه شده باشم. با توجه به این که میدانم که این کار بی کم و کاست و بی اشکال نخواهد بود لذا برای تکمیل آن دست نیاز به سوی سایر همشهریان علاقمند به این گویش باستانیِ در حال انقراض دراز می­نمایم.

   همان­طوری که از اسم این واژه‌نامه پیداست، قرار است واژه‌­های فارسی به سمنانی برگردان شوند. لذا در بخشِ اولِ این نوشتار، توجه شما را به واژه‌های هم­نشین فارسی به سمنانی جلب نموده و در بخشِ دوم توجه شما را به دو واژه هم­نشین سمنانی به فارسی و در بخش سوم واژه‌­های هم­نشین سمنانی که در فارسی به مانندِ زبان سمنانی کاربرد ندارند، جلب خواهم نمود.

بخش اول واژه‌های هم­نشین فارسی به سمنانی :

آب و آتش : اُوْ وُ آتَِش ow vo âtεš   

آب و نان : اُوْ وُ نون ow vo nun  

آب و ملک : اُوْوَه مَِلک owva mεlk   

آب و هوا : اُوْ وُ هَِوا ow vo hεvâ

آت و آشعال : آتَه آشخال  âta âšqâl  یا : پَکَه پور paka pur 

آش رقیق :  شَِلَه شور šεla šur  

آش و لاش : آشُ لاش âš-o lâš یا : آشَه لاش âša lâš  

آفتاب و مهتاب : اَفتُوْ وُ مَفتُوْ aftö vo maftö

آفتابه لگن : آفتابَه لَگَن âftâba lagan  

آلبالو گیلاس : آلبالو گیلاسی âlbâlu gilâsi  

آمد و رفت : آمَِدَه رَِفت âmεda rεft                                     

آمد و شد : آمَِدَه شُد âmεda šod     

آه و ناله : آهَه نالَه âha nâla   

ابر و باد : اَبر و  وا abr-o vâ   

اذیّت وآزار : اَذی­یَِتُ آزار aziyεt-o âzâr

اره و اوره : اَرَه وُ اورَه ara vo ura  در این دو واژه هم­نشین سمنانی، واژه دوم مهمل است و منظور از هم­نشینیِ دو واژه افراد خانواده است. از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد. 

استکان نعلبکی : ایستیکان نَلبَِکی istikân nalbεki    

النگ و دلنگ : دَلَِنگُ دولونگ dalεng-o dulung  

اول و آخر : اُوْوَِلُ آخَِر övvεl-o âxεr

اِهنّ و تولوپ : اَِهَِنَّه تُلُپ εhεnna tolop

اجاق و تنور : کَِلَّه وُ کَِلَه kélla vo kέla

افتان و خیزان : دَِکَِت پَِکَِت dεkεt pεkεt    

اُنس و الفت : اُنسُ اُلفَِت ons-o olfεt

باد و بود : بادُ بود bâd-o bud  

باد و باران : وا وُ وارَِش vâ vo vârεš

باد و سرما : وا وُ سَرما vâ vo sarmâ

باد و طوفان : وا وُ طیفُن vâ vo tifon

باغ و باغچه : رَزَه رو raza ru        

باغ و بوستان : رَزَه باغی raza bâqi     

بالا و پائین : ژُوْرَه ژیری žöra žiri            

بده بستان : هادا هاگیت hâdâ hâgit  یا :  آلیشُ دَلیش âliš-o dališ   

برادر و خواهر : بَِرِه خووْآکی bεre xuwâki   

برف و باران : وَرَه وارَِش vára vârεš   

بریدن و دوختن : بَِربیندییُنُ بَِدوتّییُن bεrbindiyon-o bεduttiyon

بر و بچه ها : زیکَه ذکَِری zeyka zakεri  یا : زِیکَه زَری zeyka zari   

برّه و بزغاله : وَرَه بُچِّه vará bočče   

بزرگ و کوچک : گُوْزَه کَسین göza kasin

بقچه­‌های کوچک و بزرگ : پَکَه پَرزینِه paka parzine یا : پَرَه پَرزینِه para parzine

بقچه­‌ها و گره‌­بسته‌­ها : تَکَه تَلی taka táli  

بگو مگو : بَِگو مَگو bεgu magu

بگیر و بنشون : بَگیر و بَنیندَن bagir-o banindan

بود و نبود : بودُ نَبود bud-o nabud

بی دست و پا : بی دَستَه پا bi dasta pâ  

پر و بال : پَرَه بال para bâl

پر و پا : پَرَه پا para pâ  

پس و پیش : پَشَه پَِرُن paša pεron  

پشت و پهلو : پَشتَه پَلی pašta pali یکی از معانیِ این دو واژه هم­نشین سمنانی، همان پشت و پهلوست و معنی دیگرِ آن ، این رو آن رو کردن، برگرداندن چیزی که در حال سرخ شدن در روغن یا در حال سوختن است، مانند، چرخاندن سیخ کباب به منظور کباب شدن هر دو طرف گوشتی که به سیخ کشیده شده است.

پشت و رو : پَشتَه دیم pašta dim

پک و پهلو : پَکَه پَلی paka pali  پهلوها و اطراف آن . 

پیچ و واپیچ : پیچَه واپیچ piča vâpič  

پیر و جوان : پیرُ جَِوُن pir-o jεvon

پیه و دنبه : پیهُ دُمبَه piy-o domba

تاخت و تاز : تاختَه تاز tâxta tâz

تار و تنبور : تارَه تَمبور târa tambur  

تاریک و روشن : تاریکَه روشَن târika rušan  

تب و لرز : تُوْوَه آجیش töva âjiš یا: تُووَه لَرزَه  töva larza

تک و تاب : تَکَه تُوْ taka tö  

تلخ و شیرین : تَلُ شَِرین tal-o šεrin

تیز و بز : تیزُ بُز tiz-o boz  

جادو و جنبل : جادی جَمبَِل jâdi jambεl  

جا و بیجا : جا وُ بی­جا  jâ vo bijâ

جارو پارو : هارَِتُ دَِرَِت  hârεt-o dεrεt  یا : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind  

جنگ و جدال : جنگَه جَدَِل janga jadεl  

جیغ و داد : جیغَه داد jiqa dâd  یا : جیغُ داد jiq-o dâd

جوراب و کفش : جورَِفَه لَلَِکِه jurεfa lalεke  

چادر چاقچور : چُوْوََِِر چاقچور čövεr čâqčur  

چاق و لاغر : چاقَه لاغَِر čâqa lâqεr

چپ و راست : چَپَه راست čapa râst  یا : چَپُ راست čap-o râst

چرب و چیلی : چَربَه چیلی čarba čili  یا : چُربُ چیلی čarb-o čili

چرخ و کلاف بازکن : چَرَه چَرکی čara čarki  

چشم و ابرو : چَشمَه اَبری čašma abri  

چشم و چراغ : چَشمَه چَِراغ čašma čεrâq

چوب و تخته : چو وُ تَختَه ču vo taxta  

چشم و گوش : چَشَه گوش čaša guš  

حرف و حدیث : هَِکاتی هَِکاتَه وَچِه hεkâti hεkâta vače   

حجب و حیا : حُجبَه حَِیا hojba hεyâ

خاک و خل : خاکَه خُل xâka xol  

خاک و خاکروبه : رَِتَه رو rεta ru  

خدا و پیغمبر : خُدا پِیغَمبَِر xodâ peyqambεr

خرید و فروش : خَِریدَه فوروش xεrida furuš یا : هاتّییُنُ بِروتّییُن  hâttiyon-o beruttiyon یا : خَِریدُ فوروش xεrid-o furuš    

خس و خاشاک : خَسَه خاشاک xasa xâšâk

خشت و آجر : خَِشتَه آجُری xεšta âjori  

خوار و خاشاک : خارَه خاشاک xâra xâšâk

خواهر و برادر : خووْآکَه بَِرِه xuwâka bεre

خوب و بد : خا وُ بَد xâ vo bad یا : خارُ بَد xâr-o bad  

خوردن و خوابیدن : هَپّیُ تَپّی happi-o tappi   

خیارچنبر و خیار : شَِنگَه جُوْرُنگی šεnga jörongi  

داد و بیداد : دادَه بیداد dada bidâd  یا : دادُ بیداد dâd-o bidâd

داد و فریاد : دادَه فَِریِه dada fεrye یا : دادُ فَِریِه dâd-o fεrye

دارا و ندار : دارا وُ نَِدار dârâ vo nεdâr

دار و ندار : دارَه نَِدار dâra nεdâr  یا : دارُ نَِدار dâr-o nεdâr

دبدبه و کبکبه : دَبدَبَه وُ کَبکَبَه dabdaba vo kabkaba   

دخترها و پسرها : دُختَِرَه وَشکی doxtεra vaški   

در و بام : بَرَه بُوْن bara bön

در و پنجره : بَرَه پَنجَِرِه bara panjεre  یا : بَرُ پَنجَِرَه bar-o panjεra  

در و پیکر : بَرَه پِیکَِر bara peykεr  

در و تخته : بَرَه تَختَه bara taxta

در و دروازه : بَرُ دَِروازَه bar-o dεrvâza

در و دیوار : بَرَه دَِزار bara dεzâr   

در و همسایه : بَرَه هُمسییِه bara homsiye   

دروغ و دَوَنگ : دوری دَوَِنگی duri davεngi

دست و پا : دَستَه پِی dasta pey  

دستک و دمبک : دَستَِکَه دَمبَِکی dastεka dambεki

دشت و بیابان : دَشتَه بی­یابُن dašta biyâbon   

دشت و دمن : دَشتَه دَمَن   dašta daman

دفتر و دستک : دَفتَِرَه دَستَِکی daftεra dastεki

دل و قلوه : دَِلَه قُلوَه dεla qolva

دله دوله : دَلَه دولَه dala dula  

دوا درمان : دَِوا دَرمُن dεvâ darmon   

دود و دم : دییَه دَم diya dam

دوغ و دوشاب : دوغَه دوشُوْ duqa dušow  

دید و بازدید : دیدَه بازدید dida bâzdid

دیر و زود : دیرَه زود dira zud    یا : دیرُ زود dir-o zud    

دیگ و دیگ­بر : دیگَه دیگ­بَر diga digbar

دیگ و دیگچه : دیگَه دیگچا diga digčâ  

ذاقّ و ذوق : ذاقُّه ذوق zâqqa zuq  

راست و دروغ : راستَه دوری râsta duri یا : راستُ دوری râst-o duri    

رسم و رسوم : رَسمَه روسوم rasma rusum

رعد و برق : دَرقَه بَرق darqa barq

رفت و آمد : رَِفتَه آمَِد rεfta âmεd یا : بَِشا بی­یَِما bεšâ biyεmâ  

رُفت و روب : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind  

رگ و ریشه : رَقَه ریشَه raqa riša   

رمل و اسطرلاب : رَملُ اُسطُرلاب raml-o ostorlâb

رنگ و رو : رُنگَه ری rönga ri  

رویه و آستر : دیمَه آستَِر dima âstεr  

ریز و درشت : ریزَه دُرُشت riza dorošt

زدن و رفصیدن : بَِجا بَِرَِخص bεjâ bεrεxs  

زر و زیور : زَرَه زیوَِر zara zivεr

زشت و زیبا : زَِشتَه زیبا zεšta zibâ

زقّ و زوق : زَِقَّه زوق zεqqa zuq غیر مؤدبانه ، نق و نق .

زمین و زمان : زَِمینُ زَمان zεmin-o zamân  

زن و شوهر : شییَه جَِنی šiya jεni

زیر و رو : زیرَه رو zira ru

زیر و زبر : زیرَه زَِبَِر zira zεbεr

ساحل و دریا : ساحَِلُ دَِریا sâhεl-o dεryâ  

ساخت و ساز : ساختَه ساز sâxta sâz  یا : ساختُ ساز sâxt-o sâz

سایه روشن : سایَه روشَن sâya rušan

سر و دست : سَرَه دَست sara dast  

سر و کلّه : سَرَه کَلَّه sara kalla

سر و گردن : گَِلَه گَِریَه gεla gεrya  

سر و سامان : سَرَه سامُن sara sâmon

سر و صدا : سَرَه صَِدا sara sεdâ

سر و مغز : سَرَه مَغز sara maqz    

سحر و جادو : سَِحرَه جادی sεhra jâdi

سفید و سیاه : اَِسبی وُ سی­یا εsbi vo siyâ

سگ و شغال : اَِسبَه شَِغالی εsba šεqâli  

سواره و پیاده : سووْآرَه وُ پی­یادَه suwâra vo piyâda  

سوخت و ساز : سوختَه ساز suxta sâz یا : سوختُ ساز suxt-o sâz 

سوز و ساز : سوزُ ساز suz-o sâz  

سوز و گداز : سوزَه گُداز suza godâz   

سیگار و کبریت : سیگارَه کَِربیتَه sigâra kεrbita  

شاخ و شانه : شاخَه شُوْنِه šâxa šöne  یا : شاخُ شُوْنَه šâz-o šöna

شاد و شنگول : شادَه شَنگول šâda šangul  یا : شادُ شَنگول šâd-o šangul

شام و نهار : شُم و ناهار šom-o nâhâr  

شاه و گدا : شا وُ گَِدا šâvo gεdâ  

شب و روز : شُوْوَه رو šöva ru  

شرّ و شور : شَرَّه شور šarra šur  یا : شَرُّ شور šarr-o šur

شکّ و تردید : شَکَّه تَردید šakka tardid  

شُل و وارفته : شُلُ لَس šol-o las   

شُل و ول : شُلَه وَِل šola vεl  یا : شُلُ وَِل šolo vεl

شلوغ و پلوغ : شولوغ پولوغ šuluq puluq  

شیر و خورشید : شیرَه خورشید šira xoršid

شوخ و شنگول : شوخَه شَنگول šuxa šangul  یا : شوخُ شَنگول šux-o šangul

شور و بی نمک : شورَه وَِشیر šura vεšir  بی­مزه

شور و شیرین : شورَه شَِرین šura šεrin   

صبح و شب : صُبی وُ شُوْ sobi vo šö  

صحرا و بیابان : صَرا وییَِر sarâ viyεr  

طبل و شیپور : دَبلَه شِیپور dabla šeypur  

طلا و جواهر : طَِلا جَِواهَِر tεlâ jεvâhεr

ظالم و مظلوم : ظالَمُ مَظلوم zâlam-o mazlum  

عروس و داماد : عاریسییَه وُ زُوْما ârisiya vo zömâ

عمل و عکس‌­العمل : هاکَِردُ واکَِرد hâkεrd-o vâkεrd  

غلّ و غش : غَلِّه غَش qalla qaš یا : غَلُّ غَش qall-o qaš

غم و غصه : غَمَه غُصتَه qama qosta

فیل و فنجون : فیلُ فَِنجُن filo fεnjon  

قر و قمیش : قَِرَه قَمیش qεra qamiš  

قر و غمزه : قَِرَه غَمزِه qεra qamze  

قاشق و چنگال : چُمچِه چَِنگالی  čomče čεngâli

قضا و قدر : قَِضا وُ قَدَِر qεzâ vo qadεr

قلم و دوات : قَلَمُ دَِواتَه qalam-o dεvâta  

قل و زنجیر : قُلُ زَِنجیل qol-o zεnhil

قند و شکر : قندَه شَکَِر qanda šakεr

کار و بار : کارَه باری kâra bâri  

کار و کوشش : کارَه کوشَِش kâra kušεš

کارد و پنیر : کاردَه پَنیر kârda panir یا : کاردُ پَنیرَه kârd-o panira

کاسه بشقاب : کاسَه بُخشاب kâsa boxšâb  

کاسه و پیاله : کاسِه پی­یالِه kâse piyâle  

کاسه و کوزه : کاسَه کوزِه  kâsa kuze  

کاغذ و قلم : کاغَه وُ قَلَِمَه kâqa vo qalεma  

کال و نارس : کالَه کُوْویس kâla kövis

کاه و کوه : کا وُ کو kâ vo ku

کُت و دامن : کُت دامَن kot dâman  

کُت و شلوار : کُتَه شَِلوار  kota šεlvâr

کَت و کول : کَتَه کول kata kul    

کثیف و پلشت : نَشتَه پَلَِشت našta palεšt  

کر و لال : کَرَه لال kara lâl

کش و قوس : کَِشَه قُوْس kεša qös  

کشت و کار : کَِشتَه کار kεšta kâr  

کُشت و کشتار : کُشت و کُشتار košt-o koštâr

کلاغ و کبوتر : کَِلا کوتَِر kεlâ hutεr  

کنجد و شاهدانه : کُنجی کَِنَِقدُن konji kεnεqdon  

کند و کاو : کَِندَه کُوْ kεnda kö  

کوچه و محله : کیژَه مَلِه kiža male  

کوچک و بزرگ : کَسینُ مَسین kasin-o masin هم از نظر اندازه و قد و قواره و هم از نظر افراد خانواده یا جامعه، ولی اگر منظور فقط افراد خانواده یا جامعه باشد: کَسی مَسی kasi masi گفته می­شود .

کور و کچل : کورَه کَچَِل kura kačεl

کورو منکور : کورَه مَنکور kura mankur (واژه دوم مهمل است). 

کون و کفل : کینَه کَپَِل kina kapεl

کیف و کتاب : کیفَه کَِتاب kifa kεtâb

کیف و کلاه : کیفَه کُلا kifa kola

گاو و گوسفند : گا وُ گوسفَِند gâ vo gusfεnd

گاه و بی­گاه : گا وُ بی­گا gâ vo bigâ  

گرفتن و دادن : هاتّییُنُ هادّییُن hâttiyon-o hâddiyon  

گرم و سرد : گَرمَه سَرد garma sard یا : گَرمُ سَرد garm-o sard

گفت و نگفت : باتُ نَِوات bât-o nεvât  

گفتن و خندیدن : باتّییُنُ بَِخَِندییُن bâttiyon-o bεxεndiyon یا : باتُ بَِخَِند bât-o bεxεnd

گل و گلاب : وَِلَه وَِلُوْ vεla vεlö

گل و گیاه : گُلَه گی­یا gola giyâ  

گلو و گردن : گَلَه گَِریَه gála gεrya  

گُم و گور : گُمَه گور goma gur  یا : فَِتَه فیل fεta fil  

گوجه بادمجان : گُوْجَه وَِنگونی göja vεngoni   

لات و لوت : لاتَه لوت lâta lut   

لاک و وردنه : لاکَه مَرزَه lâka marza   

لب و دهان : لَکَه تیکَه laka tika یا : لَکَه لُوْشَه laka löša  

لحاف و تشک : لابالین lâbâlin  

لش و لوش : لَشَه لوش laša luš  یا : لَشَه لوشی laša luši

مادر شوهر و عروس : شی­مِی وَوی šimey vavi

مال و منال : مالَه مَِنال  mâla mεnâl  یا : مالُ مَِنال mâl-o mεnal  

مرغ و جوجه : کَرگَه چوتِه karga čute  

مرع و خروس : کَرگَه خوروسی karga xurusi

مسجد و محراب : مَِچَِتُ مَِراب mεčεt-o mε;râb

ماه و مهتاب : ما وُ مَفتُوْ mâ vo maftö  

میز و صندلی : میزَه صَندَِلی miza sandεli  

ناز و غمزه : نازَه غَمزِه nâza qamze

ناز و نوز : نازَه نوزی nâza nuzi  

ناله و نفرین : نالَه وُ نَِفرین nâla vo nεfrin  

نان و آب : نون و اُوْ nun-o ow

نخود و کشمش : نَخووْآ کَِشمَِشی naxuwâ kεšmεši

نرم و لطیف : نَرمَه لَطیف narma latif  یا : نَرمُ لَطیف narm-o latif

نشست و برخاست : نَِشَِستَه بَرخاست nεšεsta barxâst  

نشو و نما : نَشوُ نَِما našv-o nεmâ  

نعنا ترخون : نانا تَرخُن nana tarxon   

نِقّ و نُق : نَِقَّه نوق nεqqa nuq

نماز و روزه : نَِمازَه روزَه nεmâza ruza

نو و کهنه : نو وُ کُوْنَه nu vo köna

نوه و نتیجه‌ها : زَکَه زاندِه zaka zânde  یا: زییِه ziye

وقت و بی­وقت : وَختَه بی­وَخت vaxta bivaxt

هارت و پورت : هارتَه پورت hârta purt یا : هارتُ پورت hart-o purt  

هِرهِر و کِرکِر : هیرهیرُ تیرتیر hirhir-o tirtir پچ پچ کردن و ریز ریز خندیدن

یار و یاور : یارُ یاوَِر yâr-o yâvεr  

یال و کوپال : یالَه کوپال yâla kupâl

یک بخت و بالین : ای بَختَه بالین  i baxta bâlin  یا : ای بَختُ بالین i baxt-o bâlin    

بخش دوم ، واژه‌های هم­نشین سمنانی به فارسی :

آتَه آشخال  âta âšqâl  یا : پَکَه پور paka pur : آت و آشعال 

آشُ لاش âš-o lâš  یا : آشَه لاش âša lâš  : آش و لاش 

آفتابَه لَگَن âftâba lagan  : آفتابه لگن

آلبالو گیلاسی âlbâlu gilâsi  : آلبالو گیلاس

آمَِدَه رَِفت âmεda rεft  :  آمد و رفت 

آمَِدَه شُد âmεda šod : آمد و شد   

آهَه نالَه âha nâla  : آه و ناله

اَرَه وُ اورَه ara vo ura: اره و اوره ، در این دو واژه هم­نشین ، واژه دوم مهمل است و منظور از هم­نشینیِ دو واژه افراد خانواده است از کوچک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد . 

اَفتُوْ وُ مَفتُوْ aftö vo maftö : آفتاب و مهتاب

اُنسَه اُلفَِت onsa olfεt یا : اُنسُ اُلفَِت ons-o olfεt  : اُنس و الفت

اُوْوَِلُ آخَِر övvεl-o âxεr : اول و آخر

اُوْ وُ آتَِش ow vo âtεš : آب و آتش

اَِسبی وُ سی­یا εsbi vo siyâ : سفید و سیاه

اَِسبَه شَِغالی εsba šεqâli : سگ و شغال

اَِهَِنَّه تُلُپ εhεnna tolop : اِهنّ و تولوپ

 اُوْوَه مَِلک owva mεlk : آب و ملک

ایستیکان نَلبَِکی istikân nalbεki : استکان نعلبکی

باتُ نَِوات bât-o nεvât : گفت و نگفت

باتّییُنُ بَِخَِندییُن bâttiyon-o bεxεndiyon  یا : باتُ بَِخَِند bât-o bεxεnd : گفتن و خندیدن

بادُ بود bâd-o bud : باد و بود  

بَِربیندییُنُ بَِدوتّییُن bεrbindiyon-o bεduttiyon : بریدن و دوختن 

بَرَه بُوْن bara bön : در و بام

بَرَه پَنجَِرِه bara panjεre یا : بَرُ پَنجَِرَه bar-o panjεra : در و پنجره

بَرَه پِیکَِر bara peykεr : در و پیکر

بَرَه تَختَه bara taxta : در و تخته

بَرُ دَِروازَه bar-o dεrvâza : در و دروازه

بَرَه دَِزار bara dεzâr : در و دیوار

بَرَه هُمسییِه bara homsiye : در و همسایه

بَگیر و بَنیندَن bagir-o banindan : بگیر و بنشون

بَِجا بَِرَِخص bεjâ bεrεxs : زدن و رفصیدن

بَِرِه خووْآکی bεre xuwâki : برادر و خواهر

بَِگو مَگو bεgu magu : بگو مگو

بودُ نَبود bud-o nabud : بود و نبود

بی دَستَه پا  bi dasta pâ : بی دست و پا

پَرَه بال para bâl : پر و بال

پَرَه پا para pâ : پر و پا

پَشتَه پَلی pašta pali یکی از معانیِ این دو واژه هم­نشین، همان پشت و پهلوست و معنی دیگرِ آن، این رو آن رو کردن، برگرداندن چیزی که در حال سرخ شدن در روغن یا در حال سوختن است، مانند چرخاندن سیخ کباب به منظور کباب شدن هر دو طرف گوشتی که به سیخ کشیده شده است .

پَشتَه دیم pašta dim : پشت و رو

پَشَه پَِرُن paša pεron : پس و پیش

پَکَه پَرزینِه paka parzine : بقچه‌­های کوچک و بزرگ

پَکَه پَلی paka pali : پک و پهلو ، پهلوها و اطراف آن .

پیچَه واپیچ piča vâpič : پیچ و واپیچ

پیرُ جَِوُن pir-o jεvon : پیر و جوان

پییَه دُمبَه piya domba یا : پیهُ دُمبَه piy-o domba : پیه و دنبه

تاختَه تاز tâxta tâz : تاخت و تاز

تارَه تَمبور târa tambur : تار و تنبور

تاریکَه روشَن târika rušan : تاریک و روشن

تَکَه تَلی taka táli : بقچه‌­ها و گره‌­بسته‌ها 

تَکَه تُوْ taka tö : تک و تاب

تَلُ شَِرین tal-o šεrin : تلخ و شیرین

تُوْوَه آجیش töva âjiš : تب و لرز

تیزُ بُز tiz-o boz : تیز و بز

جادی جَمبَِل jâdi jambεl : جادو و جنبل

جا وُ بی­جا  jâ vo bijâ : جا و بیجا

جنگُ جَدَِل jang-o jadεl : جنگ و جدال

جورَِفَه لَلَِکِه jurεfa lalεke  : جوراب و کفش

جیغَه داد jiqa dâd  یا : جیغُ داد jiq-o dâd  : جیغ و داد

چاقُ لاغَِر čâq-o lâqεr : چاق و لاغر

چَپَه راست čapa râst  یا : چَپُ راست čap-o râst : چپ و راست

چَربَه چیلی čarba čili یا : چُربُ چیلی čarb-o čili : چرب و چیلی

چَشمَه اَبری čašma abri : چشم و ابرو

چَشمَه چَِراغ čašma čεrâq : چشم و چراغ

چَشَه گوش čaša guš  : چشم و گوش 

چُمچِه چَِنگالی  čomče čεngâli : قاشق و چنگال :

چُوْوََِِر چاقچور čövεr čâqčur : چادر چاقچور

چو وُ تَختَه ču vo taxta : چوب و تخته

حُجبُ حَِیا hojb-o hεyâ : حجب و حیا

خارَه خاشاک xâra xâšâk : خوار و خاشاک

خاکَه خُل xâka xol : خاک و خل

خا وُ بَد xâ vo bad   یا : خارُ بَد xâr-o bad  : خوب و بد

خَسَه خاشاک xasa xâšâk  : خس و خاشاک

خَِشتَه آجُری xεšta âjori : خشت و آجر

خَِریدَه فوروش xεrida furuš یا : خَِریدُ فوروش xεrid-o furuš  یا : هاتّییُنُ بِروتّییُنhâttiyon-o beruttiyon : خرید و فروش 

خُدا پِیغَمبَِر xodâ peyqambεr : خدا و پیعمبر

خووْآکَه بَِرِه xuwâka bεre : خواهر و برادر

دادَه بیداد dada bidâd یا : دادُ بیداد dâd-o bidâd : داد و بیداد

دادَه فَِریِه dada fεrye یا : دادُ فَِریِه dâd-o fεrye : داد و فریاد:

دارا وُ نَِدار dârâ vo nεdâr : دارا و ندار

دارَه نَِدار dâra nεdâr یا : دارُ نَِدار dâr-o nεdâr : دار و ندار :

دَبدَبَه وُ کَبکَبَه dabdaba vo kabkaba : دبدبه و کبکبه

دَبلَه شِیپور dabla šeypur : طبل و شیپور

دَرقَه بَرق darqa barq : رعد و برق

دَستَِکَه دَمبَِکی dastεka dambεki : دستک و دمبک

دَستَه پِی dasta pey : دست و پا

دُختَِرَه وَشکی doxtεra vaški  : دخترها و پسرها

دَشتُ بی­یابُن dašt-o biyâbon : دشت و بیابان

دَفتَِرَه دَستَِکی daftεra dastεki : دفتر و دستک

دَلَه دولَه dala dula : دله دوله 

دَلَِنگُ دولونگ dalεng-o dulung : النگ و دلنگ 

دَِکَِت پَِکَِت dεkεt pεkεt : افتان و خیزان

دَِلَه قُلوَه dεla qolva : دل و قلوه

دَِوا دَرمُن dεvâ darmon : دوا درمان

دییَه دَم diya dam : دود و دم

دوری دَوَِنگی duri davεngi : دروغ و دَوَنگ

دوغُ دوشُوْ duq-o dušow : دوغ و دوشاب

دیدَه بازدید dida bâzdid : دید و بازدید

دیرَه زود dira zud یا : دیرُ زود dir-o zud : دیر و زود

دیگُ دیگ­بَر dig-o digbar : دیگ و دیگ­بر

دیگَه دیگچا diga digčâ  : دیگ و دیگچه

دیمَه آستَِر dima âstεr : رویه و آستر

ذاقُّه ذوق zâqqa zuq : ذاقّ و ذوق

راستَه دوری râsta duri یا : راستُ دوری râst-o duri : راست و دروغ

رَزَه رو raza ru  : باغ و باغچه      

رَسمَه روسوم rasma rusum : رسم و رسوم

رَقَه ریشَه  raqa riša : رگ و ریشه 

رَملُ اُسطُرلاب raml-o ostorlâb : رمل و اسطرلاب

رُنگَه ری rönga ri : رنگ و رو

رَِتَه رو rεta ru : خاک و خاکروبه 

رَِفتَه آمَِد rεfta âmεd یا : بَِشا بی­یَِما bεšâ biyεmâ : رفت و آمد

ریزَه دُرُشت riza dorošt : ریز و درشت

زَرَه زیوَِر zara zivεr : زر و زیور 

زَکَه زاندِه  zaka zânde : نوه و نتیجه ها

زَِشتَه زیبا zεšta zibâ : زشت و زیبا

زَِقَّه زوق zεqqa zuq غیر مؤدبانه، نق و نق : زقّ و زوق

زَِمینُ زَمان zεmin-o zamân : زمین و زمان

زِیکَه ذکَِری zeyka zakεri یا : زِیکَه زَری zeyka zari : بر و بچه ها

زیرَه رو zira ru : زیر و رو

زیرَه زَِبَِر zira zεbεr : زیر و زبر

ژُوْرَه ژیری žöra žiri :  بالا و پائین      

ساحَِلُ دَِریا sâhεl-o dεryâ : ساحل و دریا

ساختَه ساز sâxta sâz یا : ساختُ ساز sâxt-o sâz : ساخت و ساز

سایَه روشَن sâya rušan : سایه روشن

سَرَه دَست sara dast : سر و دست

سَرَه سامُن sara sâmon : سر و سامان

سَرَه صَِدا sara sεdâ : سر و صدا

سَرَه کَلَّه sara kalla : سر و کلّه

سَرََه گَِریَه sara gεrya : سر و گردن

سَرَه مَغز sara maqz : سر و مغز

سَِحرَه جادی sεhra jâdi : سحر و جادو

سووْآرَه وُ پی­یادَه suwâra vo piyâda : سواره و پیاده

سوختَه ساز suxta sâz یا : سوختُ ساز suxt-o sâz : سوخت و ساز

سوزُ ساز suz-o sâz : سوز و ساز

سوزُ گُداز suz-o godâz : سوز و گداز

شاخَه شُوْنِی šâxa šöne  یا : شاخُ شُوْنَه šâz-o šöna : شاخ و شانه

شادَه شَنگول šâda šangul یا : شادُ شَنگول šâd-o šangul : شاد و شنگول  

 شاوُ گَِدا šâvo gεdâ : شاه و گدا

شَِنگَه جُوْرُنگی šεnga jörongi : خیارچنبر و خیار

شُمُ ناهار šom-o nâhâr : شام و نهار

شَرَّه شور šarra šur  یا : شَرُّ شور šarr-o šur : شرّ و شور

شَکَّه تَردید šakk-o tardid : شکّ و تردید

شُلَه وَِل šola vεl یا : شُلُ وَِل šolo vεl : شُل و ول

شوخَه شَنگول šuxa šangul  یا : شوخُ شَنگول šux-o šangul : شوخ و شنگول  

شورَه شَِرین šura šεrin : شور و شیرین

شولوغ پولوغ šuluq puluq : شلوغ و پلوغ

شیرَه خُرشید šira xoršid : شیر و خورشید

شی­مِی وَوی šimey vavi : مادر شوهر و عروس

شییَه جَِنی šiya jεni : زن و شوهر

شُوْوَه رو šöva ru : شب و روز

صَرا وییَِر sarâ viyεr : صحرا و بیابان

طَِلا جَِواهَِر tεlâ jεvâhεr : طلا و جواهر

ظالَمُ مَظلوم zâlam-o mazlum : ظالم و مظلوم

عاریسییَه وُ زُوْما ârisiya vo zömâ : عروس و داماد

غَلِّه غَش qalla qaš  یا : غَلُّ غَش qall-o qaš : غلّ و غش

غَمَه غُصتَه qama qosta : غم و غصه

فیلُ فَِنجُن filo fεnjon : فیل و فنجون

قَِرَه غَمزِه qεra qamze : قر و غمزه

قَِرَه قَمیش qεra qamiš : قر و قمیش

قَِضا وُ قَدَِر qεzâ vo qadεr : قضا و قدر

قَلَم دَِواتَه qalam dεvâta : قلم و دوات

قندَه شَکَِر qanda šakεr : قند و شکر

قُلُ زَِنجیل qol-o zεnhil : قل و زنجیر

کاردَه پَنیر kârda panir یا : کاردُ پَنیرَه kârd-o panira : کارد و پنیر

کارَه باری kâra bâri : کار و بار

کارَه کوشَِش kâra kušεš : کار و کوشش

کاسَه بُخشاب kâsa boxšâb : کاسه بشقاب

کاسِه پی­یالِه kâse piyâle : کاسه و پیاله 

کاسَه کوزِه  kâsa kuze : کاسه و کوزه

کاغَه وُ قَلَِمَه kâqa vo qalεma : کاغذ و قلم

کالَه کُوْویس kâla kövis : کال و نارس

کا وُ کو kâ vo ku : کاه و کوه

کَتَه کول kata kul : کَت و کول 

کَرگَه چوتِه karga čute : مرغ و جوجه

کَرگَه خوروسی karga xurusi : مرع و خروس

کَسینُ مَسین kasin-o masin : کوچک و بزرگ، هم از نظر اندازه و قد و قواره و هم از نظر افراد خانواده یا جامعه، ولی اگر منظور فقط افراد خانواده یا جامعه باشد: کَسی مَسی kasi masi گفته می­شود.

کَرَه لال kara lâl : کر و لال 

کَِشَه قُوْس kεša qös : کش و قوس

کَِشتَه کار kεšta kâr : کشت و کار

کُت و دامن : کُت دامَن kot dâman  

کُتَه شَِلوار  kota šεlvâr : کُت و شلوار

کُشتُ کُشتار košt-o koštâr : کُشت و کشتار

کُنجی کَِنَِقدُن konji kεnεqdon : کنجد و شاهدانه

کَِلا کوتَِر kεlâ hutεr : کلاغ و کبوتر

کَِلَّه وُ کَِلَه kélla vo kέla : اجاق و تنور

کَِندَه کُوْ kεnda kö : کند و کاو

کورَه کَچَِل kura kačεl : کور و کچل

کورَه مَنکور kura mankur : کورو منکور، (واژه دوم مهمل است).

 کیژَه مَلِه kiža male : کوچه و محله

کیفَه کَِتاب kifa kεtâb : کیف و کتاب

کیفَه کُلا kifa kola : کیف و کلاه 

کینَه کَپَِل kina kapεl : کون و کفل

گا ئَه گوسفَِند gâ-a  gusfεnd : گاو و گوسفند

گا وُ بی­گا gâ vo bigâ : گاه و بی­گاه

گَرمَه سَرد garma sard یا : گَرمُ سَرد garm-o sard : گرم و سرد

گَلَه گَِریَه gála gεrya : گلو و گردن

گُلُ گی­یا gol-o giyâ : گل و گیاه 

گُمَه گور goma gur یا : فَِتَه فیل fεta fil : گُم و گور

گُوْزَه کَسین göza kasin : بزرگ و کوچک هم از نظر قدّ و قواره و هم از نظر سنّ و سال .

گُوْجَه وَِنگونی göja vεngoni : گوجه بادمجان

لابالین lâbâlin : لحاف و تشک

لاتَه لوت lâta lut : لات و لوت

لاکَه مَرزَه lâka marza : لاک و وردنه

لَشَه لوش laša luš یا : لَشَه لوشی laša luši : لش و لوش

لَکَه تیکَه laka tika یا : لَکَه لُوْشَه laka löša : لب و دهان

مالَه مَِنال mâla mεnâl یا : مالُ مَِنال mâl-o mεnal : مال و منال  

ما وُ مَفتُوْ mâ vo maftö : مه و مهتاب

مَِچَِتُ مَِراب mεčεt-o mε;râb : مسجد و محراب

میزَه صَندَِلی miza sandεli : میز و صندلی

نازَه غَمزِه nâza qamze : ناز و غمزه

نازَه نوزی nâza nuzi : ناز و نوز

نالَه وُ نَِفرین nâla vo nεfrin : ناله و نفرین

نانا تَرخُن nana tarxon : نعناع ترخون 

نَخووْآ کَِشمَِشی naxuwâ kεšmεši : نخود و کشمش

نَرمَه لَطیف narma latif یا : نَرمُ لَطیف narm-o latif : نرم و لطیف

نَِشَِستَه بَرخاست nεšεsta barxâst : نشست و برخاست

نَشوَه نَِما našva nεmâ : نشو و نما

نَِقَّه نوق nεqqa nuq : نِقّ و نُق 

نَِمازَه روزَه nεmâza ruza : نماز و روزه

نونُ اُوْ nun-o ow : نان و آب

نو وُ کُوْنَه nu vo köna : نو و کهنه

وا وُ سَرما vâ vo sarmâ : باد و سرما 

وا وُ طیفُن vâ vo tifon : باد و طوفان

وا وُ وارَِش vâ vo vârεš : باد و باران

وَختَه بی­وَخت vaxta bivaxt : وقت و بی­وقت

وَرَه بُچِّه vará bočče : برّه و بزغاله

وَرَه وارَِش vára vârεš : برف و باران

وَِلَه وَِلُوْ vεla vεlö : گل و گلاب

هاتّییُنُ هادّییُن hâttiyon-o hâddiyon : گرفتن و دادن

هادا هاگیت hâdâ hâgit : بده بستان

هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind : رُفت و روب

هارتَه پورت  hârta purt یا : هارتُ پورت hart-o purt : هارت و پورت    

هارَِتُ دَِرَِت  hârεt-o dεrεt  یا : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind : جارو پارو

هاکَِردُ واکَِرد hâkεrd-o vâkεrd : عمل و عکس‌­العمل

هَپّی وُ تَپّی happi vo tappi : خوردن و خوابیدن

هیرهیرُ تیرتیر hirhir-o tirtir : هِرهِر و کِرکِر ، پچ پچ کردن و ریز ریز خندیدن

یارُ یاوَِر yâr-o yâvεr : یار و یاور

یالَه کوپال yâla kupâl : یال و کوپال

ای بَختَه بالین  i baxta bâlin  یا : ای بَختُ بالین i baxt-o bâlin : یک بخت و بالین

بخش سوم : دو واژه هم­نشین سمنانی که به فارسی دو واژه نیستند و یا آن­طور که در سمنانی کاربرد دارند در فارسی کاربرد ندارند:

آلیشُ دَلیش âliš-o dališ معاوضه کردن .

بَِپَِتُ بُخُرد  bεpεt-o boxord پختن و خوردن .

بَِشُشتُ بَِپَِت bεšošt-o bεpεt شستن و پختن .

چَرَه چَرکی čara čarki : چرخ و کلاف بازکن .

دَرزَه دیریکی darza diriki درزها و شکاف­ها.

دَستَه دُوْرُنی dasta döroni جمع شدن چند نفر و گشت زدن.

دَکَه دَرزُنی daka darzoni سوزن‌های کوچک وبزرگ.

دَِلَه دَنین dεla danin : اندرون ، باطن .

دورَه دورِکی dura dureki کوزه‌های کوچک و بزرگ.

شَکَه شَِرین šaka šεrin : خوراکی­های شیرین.

شورَه وَِشیر šura vεšir شور و بی نمک.  

کَفَه گَِلیسی kafa gεlisi  کف کردن دهان به هنگام عصبانیت .

گییَه چُرَه giya čora ادرار و مدفوع .

لُکَه لُوْوی loka lövi  سوراخ‌های کوچک و بزرگ.

نَشتَه پَلَِشت našta palεšt : کثیف و پلشت.

نونَِوا نون دیم وَِندی nunεvâ nun dimvεndi نانواها و نان رواندازها.

وَچَه ویلِه vača vile بچه مچه‌ها .

هَِکاتی هَِکاتَه وَچِه hεkâti hεkâta vače حرف و حدیث.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو

آثار و تألیفات

مطالب دیگر

سرگذشت نفت خوریان سمنان

سرگذشت نفت خوریان سمنان

   مولف در مقدمه این کتاب می نویسد: بهره برداری و استخراج نفت در ایران، داستانی گسترده و طولانی دارد که گستردگی آن تقریبا پهنای

تاریخ راه آهن استان سمنان

تاریخ راه آهن استان سمنان

   مولف علاقمند به کارهای پژوهشی است که کسی تاکنون به سراغ آنها نرفته است. وی در پیشگفتار این کتاب(تاریخ راه آهن سمنان) چنین می

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش ششم از ن  تا  ی (پایانی) 

مثل هائی با اولین حرف( ن  n )   & : نٍدٍرد‌يُن اي جوُر، دٍرد‌يُن هٍزار جور گٍرٍفتاري‌يَه. nεdεrdiyon i jur- dεrdiyon hεzâr jur gεrεftâriya .

گنجینه ای از مثل های گویش سمنانی

بخش پنجم از  گ  تا  م

مثل هائی با اولین حرف( گ  g ) &: گاپاسٍكَه مٍمُنِه، نه بويي دارِه نَه دَم.  gâpâsεka mεmone – na boyi dâre na dam.                                   =

ارسال پیام