در وصف شوهر:
&: شی، ای چی يَه كو، ميشی دِه، تَه رَه اَِنجيلَِتِه مَريژی ميارِه.
šičiyakomiši de ta ra εnjilεte mariži miyâre. .
: شوهر، یک چيزی است كه به موش بدهی، برايت انجيرخشك و مويز میآورد (به قصد قدردانی).
تفسیر مثل:
اين مثل در اهميّت وجود شوهر برای زن گفته میشود. مسلماً زنِ شوهردار در مجامع اجتماعی دارای مصونيت و آزادی عملِ بيشتری است.
مثل فرانسوی: خانهای كه شوهر در آن نباشد، قبرستانی بيش نيست.
«ضربالمثلهای معروف ايران وجهان. صص 249 و 260»
مثل هندی: شوهر، نخستين زينت يك زن است. اگر خود او لباس سادهای پوشيده باشد.
مثل هندی: هنگامی كه زن شوهر ندارد، بدون زيب و زيور است. مهم نيست كه چه زينتهايی در بر دارد.«مثلها و پندهای هندی. ص 72»
مثل دزفولی: مرد اگر از چوب هم تراشيده شده باشد، بالاخره سايه بالای سر است.
«فصلنامه فرهنگ ومردم. شماره 8 و 9. ص61»
مثل سمنانی: ميردی كو جَِنّييَهَ ندارِه، انگار كو هِچی نَِدارِه.
يعنی: مردی كه زن ندارد، گوئی كه هيچ ندارد.
در سال 1342 که در منطقه هفت اداره فرهنگ تهران (آموزش و پرورش فعلی) بعد از ظهرها به تدریس زبان فارسی به بیسوادان مشغول بودم، شیوه تدریس را به معلمینی که به این شغل مشغول شده بودند آموزش داده شده بود که واژه مورد نظر را اوّل بخش و سپس تعداد حروف بخشهای آن را شمرده و سپس روی تخته نوشته شود تا سوادآموزان کاملا با کلمهها و اجزاء آن آشنا شوند. پس از مدتی تمرین، معلم میبایست از سواد آموزان بپرسد که کلمه چند بخش و هر بخش چند حرف دارد تا کلمه مورد نظر، ملکه ذهنشان شود.
لطيفه: از دختر خانمِ درخانه مانده و ترشيده سمنانی میپرسند: «اگر گفتی شوهر چند حرف دارد؟» دختر خانم میگويد: «سَری تَختِه بَشورَن، پيدا مَنبو، اگه پيدا بَبو، حَرف نداره».
یعنی: سرِ تخته بشورند، پیدا نمیشود، اگر پیدا بشود حرف ندارد.