اینجا در دنیای من
گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفتهاند
دیگر گوسفند نمیدرند
به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند
=============================
آقا اجازه؟!… اشک سه حرف دارد..نه جانم، اشک خیلی حرف دارد!!!
=============================
میخواهم برگردم به روزهای كودكی آن زمانها كه: پدر تنها قهرمان بود.
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد.
بالاترين نــقطه زمين، شــانههای پـدر بــود …
بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند.
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند.
تنـها چيزی كه میشكست، اسباب بـازيهايم بـود.
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!
حسین پناهی
=============================
این روزها به جای شرافت از انسانها
فقط شر و آفت میبینی…
=============================
راستی!
دروغ گفتن را نیز خوب یاد گرفتهام…!
حال من خوب است… خوب خوب!
=============================
میدونی بهشت کجاست؟
یه فضای چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری…
=============================
وقتی کسی اندازهات نیست،
دست به اندازه خودت نزن…
=============================
این روزها “بی” در دنیای من غوغا میکند…
بیکس، بیمار، بیزار، بیچاره، بیریخت، بیصدا
بیتاب، بیدار، بییار، بیدل، بیجان، بینوا
بیحس، بیعقل، بیخبر، بینشان، بیشمار
بیبال، بیوفا، بیکلام، بیجواب، بینفس، بیهوا
بیخود، بیداد، بیروح، بیهدف، بیراه
بیهمزبان
بیتو، بیتو، بیتو…
حسین پناهی
=============================
ماندن به پای کسی که دوست داریريال
قشنگترین اسارت است!
=============================
میکوشم غمهایم را غرق کنم اما
بیشرفها یاد گرفتهاند شنا کنند…
=============================
میدانی
یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیـل است
و بچسبانی پشت شیشه افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دستهایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سـوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ذهنت صف کشیدهاند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند!
حسین پناهی
=============================
مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش، اینقدر سبک میشیم
=============================
من اگه خدا بودم،
یه بار دیگه تموم بندههام رو میشمردم.
ببینم که یه وقت یکیشون تنها نمونده باشه.
و هوای دونفرههارو آنقدر به رخ تکنفرهها نمیکشیدم…
برگرفته از فضای مجازی