احمد پژوم شریعتی، فرزند حاج سید علی حسنی شریعت پناهی در سال 1320 هجری قمری مطابق 1280 خورشیدی در سمنان دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن دوره ابتدایی در دبستان چهار کلاسه ادب سمنان به تهران رفت و در مدرسه آلیانس فرانسه و دارالفنون به تحصیل پرداخت. سپس کلاس دوره مالی وزارت دارایی را گذراند و در آن وزارتخانه استخدام گردید. او در سال 1331 پس از بیست سال و دو ماه خدمت به تقاضای خود بازنشسته گردید و مقیم سمنان شد. پژوم از شعرای با ذوق سمنان میباشد و شعر او از استحکام و انسجام کافی برخوردار است. او در شعر جدّی، بیشتر از سبک اصفهانی معروف به هندی پیروی میکند و در این زمینه کارهای با ارزشی دارد. در طنز و هجا نیز طبع آزمایی کرده و علاوه بر این در گویش سمنانی آثاری دارد که در کتاب فرهنگ سمنانی (شرح حال و نمونه آثار محلی شاعران) مؤلف و ناشر: پناهی سمنانی، پائیز 1366 درج شده که از تکرار آن خودداری میشود. این شاعر، انسانی شریف و دوستی با وفاست. او همچنین «سرود قحطی زدگان سمنان» را که اثر مرحوم موحد میباشد و ناتمام بود به اتمام رساند که همه آن با مقدمهای به قلم ایشان در «فرهنگ سمنانی» درج شده است.
احمد پژوم شریعتی در اردیبهشت 1377 در سمنان درگذشت. لازم به یادآوری است که مرحوم احمد پژومشریعتی، پدر شادروان پرویز پژومشریعتی هستند.
محمدباقر نیّری که از طنزپردازان سمنانی بود، با احمد پژومشریعتی و پهلوان عبدالعلی وزیری، مکاتبات نظمی و نثری داشته است، زمانی که وزیری به دلیل بیماری در خانه بستری بود، محمدباقر نیّری طیِ شعرنامهای از احمد پژومشریعتی میخواهد که از وزیری عیادت کرده و از سلامتی وی آگاهش کند. شرح این واقعه در صفحات 144و 145 کتاب (ترنم کویر= از انتشارات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان سمنان، با همکاری علیاکبر اختریفر و حمیدرضا نظری (حکمت) چاپ اول آبانماه 1378) در این مورد چنین نوشته شده است:
مثنوی طنز زیر را آقای احمد پژومشریعتی، در پاسخ شعرنامه شیوای آقای محمدباقر نیّری شاعر لطیفهسرای سمنان، که از وی خواسته بودند تا حال و وضع مزاجی آقای عبدالعلی وزیری، شاعر و پهلوان معروف سمنان را که اکنون فصل کهولت خود را در حال بازنشستگی میگذراند، به اطلاعش برسانند در بیست و یک بیت به طور مطایبه و فکاهی چنین سروده است:
«تحفه درویش»
نیّری ای رفیق بی همتا
طبق دستورِ آن خجسته خصال
گرچه از ناخوشی ندارد خال
هر زمانی که میشود تنها
دیده از اشک، رود میسازد
آنچه بسروده شعرِ نغز و لطیف
با چنین هیکل و چنین کوپال
معهذا، ز درد می نالـــــد
فصل پیری که خود گرفتاریست
استخوانها هماره پوک شوند
قدِ رعنا، دولا شود چو کمان
هر قوی، عاقبت ضعیف شود
حالِ این پهلوان، چنین باشد
هست امیّد، آن که خوب شود
هو، که سالم شود، رود گردش
کَمکَمک چابک و دلیر شود
از غم و رنجها، رها گردد
قول داده اگر شود بهتر
مِعر گفتم اگر، تو شعر مگیر
تَه واری شعری کِی مَِشی باتیُن
شعر نیکو مخواه زین دلریش
ای که در شعر میکنی غوغا
از وزیری سؤال شد احوال
سینه دارد ز مهر، مالامال
خواه در روز و خواه در شبها
هی غزل، هی سرود میسازد
همه را جای داده در یک کیف
که نشاید کَسَش رود به جوال
گه دعا، گاه وِرد میخواند
موجد رنجها و بیماریست
رفتهرفته نظیر دوک شوند
دردها یک به یک شوند عیان
لاغر اندام، همچو قیف شود
حاصلِ عمرمان، همین باشد
قامتش راست، مثل چوب شود
تویِ زورخانهها، کند ورزش
قاتل سنگگ و پنیر شود
قاطیِ شیربچهها گردد
راهیِ خدمتت شود، با سر
عذر تقصیر بنده را بپذیر
خُویرَه شعری تو ما، هَما هذیُن
برگ سبزیست، تحفه درویش
(احمد پژوم شریعتی)
==============
ذبیحالله وزیری (وزیری سمنانی)
1399/03/08