حاج ملا علی سمنانی حکیمی فراموش نشدنی
خبرگزاری شبستان: حاج ملا علی سمنانی معروف به حکیم الهی حدود دو قرن پیش در بین مردم سمنان میزیست و بعد از گذشت ۱۹۴ سال از وفاتش، هنوز یاد و خاطره این حکیم در بین مردم زنده است و در واقع حکیمی برای همه دورانهاست و چراغ معرفتی که برای همیشه روشن است.
به گزارش خبرگزاری شبستان از سمنان؛ حاج ملا علی سمنانی یكی از علمای متبحر و حكمای بزرگ قرن اخیر بود كه در میان مردم سمنان و دیگر شهرها شهرت خاصی داشت.
حکیم حاج ملاعلی سمنانی فرزند حاج محمد صادق (نخستین امام جماعت مسجد سلطانی) در سال 1243 هجری قمری در سمنان به دنیا آمد. حکیم از شاگردان مرحوم حاج ملا هادی سبزواری بود.
حاج ملا علی سمنانی پس از گذراندن سالهای پرمشقت كه از سوی حكام وقت بر مردم تحمیل میشد با نداشتن امكانات مادی در كمال زهد و تقوی به كسب علوم الهی پرداخت. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی جهت تكمیل دروس خود به شهرهای كربلا، نجف و نیز تهران و اصفهان رفته و از علمای صاحب نام مشهور آن زمانه كسب فیض كرد و پس از طی نمودن مدارج عالی علمی به زادگاه خویش مراجعت كرده و در سمنان سكنی گزید.
حاج ملا علی در 18 سالگی به همراه پدر حج گزارد، پس از مدتی به اصفهان سفر کرد و ریاضیات و هیئت و نجوم را در مدرسه جده آموخت و سپس به کربلای معلّا برای به تحصیل فقه و اصول عزیمت کرد.
حکیم الهی در 24 سالگی و برای تکمیل آموخته های خود به نجف اشرف رفت و پس از طی مدارج علمی، به سمنان بازگشت و به ارشاد خلق و امامت جمعه و جماعت مشغول شد.
آوازه ملا هادی سبزواری حکیم و عالم بزرگ فلسفی، حاج ملاعلی را برای شاگردی در محضر حکیم راهی سبزوار کرد و مدت کسب فیض و مباحثه وی با حاج ملاهادی متخلص به اسرار حدود چهار سال طول کشید. او در همان دوران جوانی با داشتن زهد و پارسائی توانست در قلب مردم این سامان جای گرفته و به ارشاد و هدایت مردم بپردازد .
وی با تدریس و برگزاری مراسم نماز جماعت و جمعه پایگاه اجتماعی آن روز را در دست داشته و مردم را راهبری میکرد. مردمداری و ساده زیستی از ویژگیهای اصلی حکیم الهی است و به همین دلیل بعد سالها فراموش نشده است.
او به لحاظ داشتن پایگاه معنوی در میان مردم از محبوبیت خاصی بر خورداربوده است و برای كسب معیشت به كار زراعت میپرداخت و در وقت نماز جهت اقامه نماز ظهر و عصر و عشا به مسجد جامع سمنان آمده و نماز میگذارد و با وجود كار روزانه خستگی به ایراد سخن پرداخته و مردم را ارشاد و هدایت میكرد.
داشتن این گونه رفتار موجب شده بود تا حاج ملاعلی بعنوان یك شخصیت معنوی و روحانی در روح و روان مردم راه یافته و مردم نیز سعی میكردند به او تاسی كنند بدین خاطر بود كه هر گاه مردم با مشكلی مواجه میشدند برای حل مشكل خود به او مراجعه میكردند.
بر اساس اسناد و مدارک تاریخی موجود، حکیم الهی در سال کمبود نان و خشکسالی، با تدبیر به میدان آمد و در برابر حاکم جبار و فرصت طلب و سود جو، ایستاد و به یاری برخی از یاران خود، نان ارزان و مرغوب، به مردم داد، برای حمایت از کشاورزان نیز هنگامی که بادمجان در سمنان آماده برداشت می شد، به قصابان سفارش می کرد تا گوشت را ارزان کنند تا تفاوت قیمت گوشت ، صرف خرید بادمجان شود و باری بر دوش ضعیفان نباشد.
میگویند روزی در موعظه بعد از نماز، به بازاریان گفت: شنیدهام که زائران امام رضا (علیه السلام) عازم مشهد مقدس اند و چند روز دیگر به سمنان میرسند، مواظب باشید که کلاه بر سرتان نگذارند، این جمله را روزهای بعد هم تکرار کرد تا این که یکی از بازاریان گفت: آقا اگر ما کلاه سر آنها نگذاریم، آنها نمیتوانند کلاه سر ما بگذارند، حکیم با خنده در پاسخ میگوید که کلاه همین است، کم و گران میدهید، آنها ایمان شما را میبرند، کلاه حقیقی و عبرت آموز که باید همه بدانند، همین است، کمفروشی و گرانفروشی توسط بعضی از کسبه.
علمای بزرگ زمان از جمله حاج ملاهادی سبزواری و حاج ملاعلی کنی، وی را تصدیق و تکریم کردهاند و اعتمادالسلطنه در کتاب «الماثر و الاثار» وی را «جامع علوم عقلی و نقلی» می دانست.
تعداد تالیفات حکیم در فقه و اصول و حکمت، بیش از 25 کتاب بوده که عوامل مختلفی از جمله علاقه نداشتن حکیم الهی به شهرت، موجب به یادگار نماندن بسیاری از این آثار شد.
نسخه خطی مجموعه رسالات در باب فقه و اصول، نسخه خطی کتاب خلاصهالحساب، نسخه خطی رساله در علم حساب، نسخه خطی کتاب جنگ، نسخه خطی رساله در بحور شعری، نسخه خطی خلاصه گنجینهالاسرار از مولانا محمود علی دلدار به انضمام حواشی حاج ملاعلی، نسخه خطی خلاصه شمسالمناره از تصنیفات احمدقمی به انضمام حواشی حاج ملاعلی و نسخه خطی رساله در خواص حروف، جفر و تنجیم از جمله آثار به جای مانده از حکیم سمنانی است.
حاج ملاعلی سمنانی شخصی بسیار با خدا بود و از عالم غیب آگاه بود به طوری که گفته میشود معجزاتی از ایشان وجود دارد. یکی از موضوعاتی که به حکیم نسبت میدهند و در بین مردم هم بسیار شنیده میشود، موضوع خشتهایی است که گفته شده حکیم در چهار گوشه سمنان برای دفع بلا گذاشته است. میگویند حکیم چهار خشت را گرفته و بر آنها دعا خوانده و خشتها را در چهار گوشه سمنان خاک کرده تا شهر سمنان از بلایای طبیعی مانند زلزله و سیل، در امان باشد. بزرگان میگویند كمتر دیده شده بود كه او عصبانی گردد و یا به كسی بیاحترامی كند. وی بسیار صاحب كمالات اخلاقی بوده و از داشتن اعمال صوفیانه و زهد ریائی به شدت پرهیز میكرده است.
با گذشت سالها از دوران زندگی آن حكیم فرزانه همچنا ن حكایات و ضربالمثلهای وی بر سر زبانها جاری است یكی از نكات مهمی كه باید بدان تكیه نمود علاقه قلبی مردم به گفتهها و داستانهائی است كه از وی بجا مانده است حتی آنچنان این محبوبیت به حد اعلای خود رسیده كه پیروان و كهنسالان برای حرفهای خود مشاهدههائی از ضربالمثلها و حكایات او میآورند و جوانان را نصیحت كرده تا بدان گوش سپرده عمل كنند .
این حكیم فرزانه در سال ۱۳۳۳هجری قمری در سمنان وفات یافت آرامگاه وی در ابتدای خیابان حكیم الهی در كنار ایوان و داخل صحن مشجر و سر سبز و با صفائی در فضای باز قرار گرفته است .
بر روی كتیبهای از كاشی كه بر پیشانی ایوانی مشرف به خیابان واقع شده است سال تولد وی رمضان ۱۲۴۳هجری قمری و وفاتش ربیع الاول سال ۱۳۲۳هجری قمری درج شده است.
====================

(مزار حاج ملا علی سمنانی)
=================================
داستانهائی از حاج ملا علی حکیم الهی:
همانطوری که در معرفی حاجی ملا علی حکیم الهی بیان شده، وی مرجع تقلید و به لحاظ داشتن پایگاه معنوی در میان مردم از محبوبیت خاصی بر خوردار بوده است. مردم برای تعیین تکلیف شرعی و همچنین قضاوت بین آنان به وی مراجعه و حکم ایشان برای همه قابل اجرا بوده است. برای آشنائی بیشتر به فتواهای نامبرده به چند نمونه از گفتار ایشان که بین مردم سمنان رواج دارد اشاره میشود.
این مطالب برگرفته از کتاب (آداب و رسوم مردم سمنان. تألیف محمد احمدپناهی (پناهی سمنانی) و کتاب (گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی) تألیف ذبیح الله وزیری (وزیری سمنانی) میباشد.
================
داستان فاضلاب و فتوای حاجی:
&: اَگَه کیزَه مَِشو، کَردَه مَِشو، خایرَه بَشو، وارزین بَشو. اَگَه حُوضًه مِشو، خوتَه مَِشو، پیسَه بَشو، نارزین بَشو.
: اگر به موستان (انگورستان)میرود، (یا) به کَرت میرود، خوبست برود، بگذارید برود. اگر به حوض است (یا) آب انبار خانگی است، بد است برود، نگذارید برود.
: جمله آهنگین فوق جواب حاجی ملا علی حکیم الهی سمنانی است به سئوالی که از او درباره فاضلاب حمامی کرده بودند.
توضیح: (موضوع از این قرار است که، بخشی از فاضلاب حمّامی در نهرِ آبِ جاری راه پیدا کرده و وارد آب جوی شده بود زارعین به صاحب حمّام مراجعه کرده و از او خواسته بودند که جلوی ورود فاضلاب به جویِ آب را بگیرد ولی صاحب حمّام به این کار نمیپرداخت. در نتیجه زارعین جهت تعیین تکلیفِ شرعی به حاجی ملا علی مراجعه کرده و از ایشان خواستار راه حل شده بودند که ایشان آنچنان پاسخ میدهد که در بالا ذکر شده).
به نقل از صفحه 107 جلد اول کتاب (گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی).
===============
داستان دو باغدار همسایه و فتوایِ حاجی:
&: بَِنجی، نَِنجا، نَِنجا، مَِنجی. bεngi- nεnjâ- nεnjâ- mεnji.
: بکش، نکشی، نکشی، میکشی.
داستان این گفتار از این قرار است که: دو تن باغدار همسایه، دیواری مشترک داشتند. یکی از آنان که متجاوز و زورگو بود، آب به پای دیوارِ چینهای بست و دیوار را خراب کرد. با خراب شدن دیوار گاهی خود را به میوه و هیزم همسایه میزد. بالاخره سر و صدایِ همسایه بلند شد و دعوایش به جهت قضاوت، پیشِ حاجی ملا علی بردند. حاجی پس از آن که سخنان طرفین را شنید، با شناختی که از متشاکی پیدا کرده بود، خطاب به شاکی گفت: بَِنجی، نَِنجا، نَِنجا، مَِنجی. یعنی: اگر دیوار را به تنهائی بکش، تا ظلم و ستم همسایه رانکشی، ولی اگر دیوار را نکشی، از دست همسایه زجر میکشی.
آن مرد حکم حاجی را پدیرفت و دیواری را که همسایه خراب کرده بود، از نو ساخت و از تعرضِ همسایة خاطی راحت شد.
به نقل از صفحه 297 جلد اول کتاب (گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی)
===============
داستان آب انبار و فتوای حاجی:
&: چَِلا مَِمَِرِه مَِمُنِه تاریک، لُوکَه مَِمُنِه دراز و باریک.
: چراغ خاموش میشود (و محل) تاریک میماند، سوراخ (کوچک) میماند دراز و باریک.
: شخصِ ثروتمندی که دیوار به دیوار آب انبار عمومی زندگی میکرد، قصد داشت از این آب انبار، شیر آبی برای خانه خود بکشد و در عوض چراغی در پاشیرِ آب انبار روشن کند (تا مردم به هنگام برداشتن آب در تاریکیِ پاشیر دچار مشکل نشوند). متولی آب انبار از حاجی ملا علی کسب تکلیف می کند. حاجی پاسخ فوق را میدهد.
توضیح: (پاسخ حاجی ملا علی به این دلیل بوده است که چنانچه روغن چراغ تمام شود، محل تاریک خواهد ماند و اگر آن شخصِ ثروتمند نخواهد یا نتواند روغنِ چراغ را تأمین کند، برای تأمینِ روغنِ چراغ کسی حریف او نخواهد شد، لذا پاشیرِ آب انبار تاریک باقی خواهد ماند. و اگر از مخزنِ آب انبار لوله آبی به خانه آن شخص کشیده شود، به دلیل پر بودن مخزن آب انبار، به راحتی نمیتوان آن را مسدود کرد، پس جریان آب از آن لوله دائمی خواهد بود).
به نقل از صفحه 512 جلد اول کتاب (گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی)
===============
داستان نماز جماعت و فرینی:
&: یا فَِرینی وُ شَِتوَِرَِنجی، یا نمازی جماعَِتی.
: یا فرینی و شیربرنج، یا نماز جماعت.
: در سمنان و ماه مبارک رمضان، در بسیاری از خانهها افطاریِ نذری میدادند، بعضی از روزه داران به این مهمانیها میرفتند و با فرینی و شیربرنج نذری، روزه خود را میگشودند و بعد برای ادای نماز جماعت به مسجد میرفتند که نماز جماعت تمام شده بود. بعضی دیگر که به نماز جماعت میپرداختند، وقتی به مهمانی میرسیدند که خبری از فرینی و شیربرنج نبود. بعضیها هم مردد بودند که به نماز جماعت بروند یا برای روزه گشودن به مهمانی، که هردو را از دست میدادند.
داستان را به حاجی ملا علی رساندند و خواستار راه حلّی شدند و او در پاسخ گفت: یا فرینی و شَِتوَِرنجی، یا نمازی جماعتی.
به نقل از صفحه 1558 جلد دوم کتاب (گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی)
===============
حاجی ملا علی و مرد نعلبند:
&: یک روز حاجی ملا علی به مدرسه میرفته، مردی به او میرسد و میگوید: حاجی، یک دعا بنویسید و مرا از گرفتاری خلاص کنید.
حاجی می گوید: امشب مینویسم، فردا بیا ببر.
آن مرد چند قدم از حاجی دور میشود، برمیگردد و به حاجی میگوید:
: حاجی این دعائی را که گفتم بنویسید برای زنم میخواهم.
: حاجی رو می کند به آن مرد و میپرسد: تو چکارهای؟ آن مرد جواب میدهد که من نعلبندم. حاجی به او میگوید:
: تو وقتی نعل میسازی، برای ماده خرها و نرّه خرها جدا میسازی؟
مرد از خجالت صورتش سرخ میشود و سرش را به زیر میاندازد و میرود.
به نقل از کتاب (آداب و رسوم مردم سمنان) صفحه 210
===============
حاجی ملا علی و مرد دشنام گو:
&: اَگَِه قَبیل نَِدار، پَس چیچی ما؟
: اگر قبول نداره، پس چه می گوئی؟
مردی نزد حاجی ملا علی میرود و میگوید:
: هروقت میآیم که از این طرف رد بشوم، فلانی به من فحش میدهد.
حاجی میگوید: تو دشنامهای او را قبول داری؟
آن مرد می گوید: نه.
حاجی میگوید: اگر قبول نداری، پس چه میگوئی؟
به نقل از کتاب (آداب و رسوم مردم سمنان) صفحه 212
===============
داستان حاجی ملا علی و پسرش:
&: چَِه خَبَِرَه؟ چَِرَه هَنون مَِکَه؟ (چه خبره؟ چرا این طوری میکنی؟).
: دارِه مِی. (دارد میآید).
: خِیلی تَه پی وِیتَِری یَه، تو چی گی مَِکَه، او گی چی مَِکَِرِه. {(خیلی از تو بهتر است، تو چیز (غذا) را گُه میکنی، او گُه را چیز (غذا) میکند)}.
: یک روز حاجی ملا علی با پسرش حاج آقا عبدالعلی از یک کوچه باریک میگذشتند. از روبرو الاغی که کود انسانی بارش بود، میآمد. حاج آقا عبدالعلی از ترس آن که مبادا خرجین کود انسانی که بر پشت الاغ هست به او بخورد، مدام خود را جمع میکرد و خود را به دیوار میسائید، حاجی ملا علی متوجه این حرکتش میشود و از او میپرسد:
: چه خبره؟ چرا چنین میکنی؟ حاج آقا عبدالعلی الاغ را با کود انسانی نشان میدهد و میگوید: دارد میآید.
حاجی ملا علی میگوید: خیلی از تو بهتر است، تو چیز (غذا) را گُه میکنی، او گُه را چیز (غذا) میکند.
به نقل از کتاب (آداب و رسوم مردم سمنان) صفحه 209
===============
حاجی و دو نفر، (شاکی و ملا)
&: کی دَِمَِشچی، کی والَِشچی.
: کی خرابکاری کرده، کی لیسیده.
: یک نفر میرود پیشِ یک ملا ، تا دربارة اختلافی که با دیگری داشته، کاغذ(سند) بگیرد و ثابت کند که حق با اوست. ملا هم همان طور که مردک از او خواسته بود، کاغذی مینویسد و به او میدهد. این کاغذ به دست مدعی علیه میافتد. آن را نزد همان ملا میبرد و رشوه هم میدهد و با التماس میگوید که: حق با من بوده، ولی شما به ضرر من نوشتهاید. ملا نوشته را میگیرد و آن قسمت که به زیان مدعی علیه بوده، با تَر کردنِ انگشت، پاک می کند و به نفع وی چیزی مینویسد. مدعی علیه این کاغذ را به مدعی نشان میدهد و میگوید که بر اساس این کاغذ، حق با من است.
مدعی نوشته را نزد حاجی ملا علی میبرد و شکایت میکند که: این ملای نویسنده، یکبار به نفع من نوشته، دوباره پاک کرده و به نفع طرفِ من نوشته است.
حاجی کاغذ را میگیرد و میبیند که نوشته پاک شده و دوباره نوشته شده و شاکی درست میگوید. حاجی به آن مرد میگوید: این کاغذ را فردا بیاور مدرسه (محلی که حاجی تدریس میکرده). طبق دستور حاجی آن مرد کاغذ را روز دیگر به مدرسه میبرد و به حاجی میدهد. حاجی کاغذ را به همان ملا میدهد و میگوید:
: بِینی کی دَِمَِشچی، کی والَِشچی.
: این کاغذ را نگاه کن ببین کی خرابکاری کرده، کی لیسیده.
به نقل از کتاب (آداب و رسوم مردم سمنان) صفحه 213