بنام خدا و با درود به یکایک شما عزیزان
شیخ اجل سعدی میفرماید :
هر دم از عمر، میرود نفسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
چون نگه میکنم، نمانده بسی
مگر این چند روزه دریابی
این بیت هم از فرمایشات «وحشی بافقی» است .
هرچه گویی آخری دارد، به جز سودای عشق کین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
حضرت حافظ هم در تائید عشق و کار عاشقانه نیز میفرماید :
از صدایِ سخن عشق، ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
——————————-
با سپاسِ فراوان از تشریففرماییِ یکایک شما عزیزان، مخصوصـاً از تشریففرمـایی آقایان و بانوان محترم و همچنین از جناب آقای سوقندی مدیرکل محترم اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامیِ استان سمنـان و آقای رسولیان رئیس محترم اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان سمنان و آقای همتی ریاست محترم انجمن اهل قلم سمنان و همه دست اندرکـارانِ برگزاری این مراسم و با تشکر از همـه دوستان وهمشهریان و همه علاقهمندان به فرهنگ و زبان سمنانی.
بهطور قطع فرهنگ و تمدن اصیل هرملتی، از خرده فرهنگهای همان ملت که شامل آداب و رسوم، زبانها، گویشها و لهجههای مردم است، شکل میگیرد مردمِ یوگسلاوی ضربالمثلی دارند که میگوید: رودهای بزرگ و خروشان، قدرت خود را مدیون جویبارها هستند، بنابراین میتوان گفت که: فرهنگ و تمدن اصیل هرملتی، مدیون خرده فرهنگهای همان ملت است و مرگ هریک از این خرده فرهنگها، ضربه جبران ناپذیری بر پیکره فرهنگ و تمدن همان ملت است و تداوم این ضربات، فرهنگ و تمدن آن ملت را بیمایه و بیپشتوانه خواهد کرد و به قول جناب آقای فرزامیِراد استاد محترم دانشگاه فضیلت، در قانونِ بقایِ هر زبان و گویشی، این امرمسلم است که تا گویشی از گفتار، به نوشتار در نیاید و کتابهای درسی را به این زبان و گویش ننویسند و زبان مکاتبات اداری و زبان رسانهها نباشد در غربت و تنهایی خواهد مرد و این دیوان اشعار و واژه نامهها و گنجینههای مثلیِ گویشها، به ذخایر تاریخی خواهند پیوست و در آینده نیز جز پژوهشگران و زبانشناسان، این آثار را ورقی نخواهند زد.
حال که قصد نوشتنِ زبان یا گویشی را داریم، باید بدانیم که چه میخواهیم بنویسیم و چگونه باید بنویسیم تا به کار آید و گرهی ناگشوده بگشاید و به قول جناب آقای دکتر مصطفی جباری استاد محترم دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه سمنان، گویش است جان برادر گوی نیست. آیا هرآنچه درمورد گویشی به ذهنمان میرسد و به شیوهای که مورد نظرمان است، قابل نشر است؟ اگر نوشتهای ناسره بهدست پژوهشگری نا آشنا به آن گویش برسد و مأخذ تحقیقش قرار بگیرد، کار تحقیقیِ آن پژوهشگر، ضربه دیگری بر پیکره آن فرهنگ خواهد بود؟ پس در نوشتن آنچه را که قصد نشرش را داریم باید دقت زیادی داشته باشیم تا تیشه به ریشه خود نزنیم. کسانی که با گویشپژوهی و گویشپژوهان و گویش نویسان از دور یا نزدیک آشنایند دشواری کار آنان را به درستی میدانند و نیز به خوبی در مییابند که چه راهی پر سنگلاخ میپیمایند.
این دغدغه را همه ما مردم سمنان باید داشته باشیم تا این میراثِ کهنِ فرهنگی که از نسلهای گذشته سینه به سینه به ما رسیده، بتوانیم آن را به سلامت به نسلهای آینده بسپاریم. همه ما مسئولیم، رسانههای نوشتاری و مخصوصاً صدا و سیمای مرکز سمنان که میتواند در اشاعه و حفاظت این میراث، با ساخت و پخش برنامههایی به این زبان، بسیار مؤثر باشد تا این حجب و حیای کاذبی که از صحبت کردن به زبان مادری، بین جوانان بوجود آمده را از بین ببرد.
آنان که اینجانب را میشناسند میدانند که دغدغه همیشگیِ من، به عنوان یک گویشور زبان سمنانی، بی اعتناییِ اغلب همشهریان عزیز به زبان مادریاشان است، آنان که در کودکی و نوجوانی و حتی جوانی به زبان سمنانی صحبت میکردند، حالا به فارسی صحبت میکنند. همین کم لطفیِ به ظاهر بیاهمیت نسبت به زبانِ مادری، باعث مرگ زود هنگام این فرهنگِ کهن خواهد شد. طی سالیان متمادی، سعیم براین بوده است که گامی هرچند کوچک در اعتلای این زبانِ باستانی برداشته و دِینِ خود را نسبت به زبان مادریِ خود ادا کنم، حاصل تلاش و پژوهشم منجر به چاپ کتاب «کنجینهای از مثل های گویش سمنـانی» شد که مورد تأئید اساتید بزرگوار جناب آقای دکتر منوچهر ستوده استاد محترم دانشگاه تهران و از چهرههای ماندگار ایران و جناب آقای دکتر حسن رضایی باغ بیدی استاد محترم دانشگاه تهران و مدیر محترم گروه زبانهای باستانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بسیاری از اساتید محترم، قرارگرفت و در پیِ آن، مورد تأئید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی واقع شد، بهطوری که این کتاب شایسته تقدیر کتابِ فصلِ تابستانِ سال 1391 و همچنین اخیراً شایستة تقدیر کتابِ سال 1391 ایران شناخته شد که برای اینجانب باعث افتخار است و نشان میدهد که به بیراهه نرفتهام. و بسیار خوشحالم که این مجموعه مورد توجه دوستان و همشهریان گرانقدر هم بوده و مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
مطلب دیگری که لازم به ذکر است این که، در سه سال اخیر و با تلاش شبانه روزی، دست به نگارشِ کتاب دیگری زدم به نام «فرهنگ واژگان فارسی به سمنانی» که این اثر هم تأئیدیههای لازم را چه از نظر کارشناسان سمنانی و چه از نظر کارشناسان فرهنگستان زبان و ادب فارسی کسب نموده و قرار است که مانند اثر قبلی توسط انتشارات آبرخ به مدیریت جوان علاقهمند به زبان سمنانی جناب آقای سروش هاشمی به چاپ رسیده و در اختیار همشهریان و علاقهمندان و پژوهشگران محترم قرار گیرد.
زمانی که در حال نگارشِ «فرهنگ واژگان فارسی به سمنانی » بودم، در رابطه با این دو کتاب چنـد جملـهای به نظرم رسید که با در کنار هم قرار دادن آنها حالت شعرگونهای بدست آمد که در خاتمة عرایضم، تقدیم حضورتان میکنم، شاید این چند جمله هم مورد توجـه شما گرامیـان قرار بگیرد.
یکی از خوانندگانِ معروف و مطرحِ دهه پنجاه «اکبر گلپایگانی» این شعر را به آواز خوانده بود:
«من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبتِ خاموشیِ من، سهل و آسان میرسد
پس چرا عاشق نباشم ؟»
« ؟ »
————————-
بنده هم با الهام گرفتن از این شعر این جملات را گفته و اسم آن را گذاشتم: «حاصل عمر»
«حاصل عمر»
پس چرا عاشق نباشم؟
عاشق این سرزمینِ آریایی
عاشقِ ایران، ایرانِ جاویدان
عاشقِ شهر و دیارم، سمنان.
پس چرا عاشق نباشم ؟
عاشقِ همشهریانِ مهربانم
عاشقِ گویش، گویشِ شهرِ کویری
عاشقِ این گویشِ نیکِ نیاکانم
من، نوشتم آن مثلهای سراسر پند و اندرز
و آن مثلهای حکیمانه
پر از رمز و پر از راز ، حکمتانه
کان، تلاشی بود ز ایام جوانی
و هم اندر میانسالی
تا بماند جاودانه
و اینک در کهنسالی، مینویسم واژههای گویشم را
واژههای این زبانِ باستانی
واژههای نابِ سمنانی
تا بماند یادبود و حاصلِ این زندگانی
شاید این دفتر،
به کارِ دیگران آید ،
و بگشاید گره از کارِ اهلِ فنِ پویایی
و باشد مایه فخر و مباهاتِ دیارِ دیر پا، سمنان
و باشد حافظِ این گویشِ مهجور مانده ،
در میانِ سایرِ گویش پژوهان
و آن وقت است که خواهند گفت:
بودست عاشقی ،
بر گویشِ این خطّه،
از این سرزمینِ آریایی.
ذبیح الله وزیری
«وزیری سمنانی»
1392/12/10
