هر دم از عمر، میرود نفسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
برگ عیشی به گور خویش فرست
چون نگه میکنم، نمانده بسی
مگر این چند روزه دریابی
کس نیارد ز پس، ز پیش فرست
شیخ اجل، سعدی
هرچه گویی آخری دارد ، به جز سودای عشق **** کین همه گفتند و، آخر نیست این افسانه را
این بیت از فرمایشات «وحشی بافقی» است.
حضرت حافظ هم میفرماید:
از صدایِ سخن عشق، ندیدم خوشتر **** یادگاری که در این گنبد دوار بماند
عشق، معجزه عجیبی است، هر کار و هر اثری اگر با عشق و علاقه و با مهر و محبت به آن پرداخته بشه، هم خستگی نداره و هم ماندگار خواهد شد.
با سپاسِ فراوان از تشریففرماییِ یکایک شما بانوان و آقایان محترم، و همچنین از جناب آقای سوقندی مدیرکل محترم اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامیِ استان سمنـان و آقای رسولیان رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان سمنان و همه دستاندرکـارانِ برگزاری این همایش و با تشکر از همـه دوستان و همشهریان و همه علاقهمندان به فرهنگ و زبان سمنانی، به عرض میرسونم که:
کتابِ «گنجینهای از مثلهای گویش سمنـانی» از شروع بازنویسی تا چاپ، مراحل مختلفی را طی کرده. یکی از این مراحـلِ پایانی، اظهـار نظر جناب آقای دکتر رضـایی باغ بیدی، مدیـر محترم گروه زبانهای ایرانیِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. ایشون در ارزیابی این کتاب، آن را جزء کتابهای فاخر دانسته و به آن از 100، نمره 100 دادند. چون معتقدند که تاکنون هیچ گویشوری در مورد ضربالمثلهای گویش خودش، به این وسعت، کاری انجام نـداده. بنابراین این نمره و عنوانِ فاخر بودن شایسته چنین کتابی است.
همونطوری که در ابتدا عرض کردم، هر کاری که باعشق شروع بشه، ماندگار خواهد شد، نگارش و بازنویسیِ نهایی این کتاب با عشق و علاقه شروع شد هرچند که به علت مشغله کاری مدت مدیدی از آن منفک شدم ولی کاملاً قطع رابطه نکردم و بالاخره این کار با عشق هم تموم شد. حالا این کتاب، بـا این مشخصات، به لطفِ همشهریانِ کتاب نخوان ما، خیلی زود جزء کتابهای ماندگار شده. یعنی رودستِ ناشرش مونده.
با وجـود این، منِ عاشق و دیوانِه ایـن زبان، دست از تـلاش برنداشتـم و ایـن بـیعلاقـگیِ همشهریانم را نسبت به مطالعـه و حتّی نسبت به صحبت کردنِ بـا ایـن زبان، کـه باعث مرگ زود هنگام آن خواهد شد، ندیده گرفته و به سهمِ خودم، برای ماندگاریِ بیشترِ این فرهنگِ غنی و کهن، برای نسلهای آینــده، تا بدانند کـه مردمِ این منطقه از ایـران، دارای زبـان و گویشِ مخصوصی بودند و با آن صحبت میکردند، دوباره دست به قلم شدم و کتاب دیگری تدوین کردم بـه نـام «فرهنـگ واژگان فارسـی به سمنـانـی». یعنی یه لغتنامه فارسی به سمنـانی، تا هر پژوهشگری که بخواهد در مورد زبان سمنانی تحقیقی بکند، بتواند از این کتاب هم استفاده کند.
آقای سروش هاشمی مـدیـر محتـرم انتشارات آبرخ هم با اینکه جوان است، ایشان هـم مثل من عاشق و دیوانِه این زبان است. به همین دلیل است که ما از هم خوشمان میآید. از قدیم و ندیم هم گفتهاند: دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید. به خاطر همین باز هم قبول کرده که این کتاب دوم مرا هم چاپ کند.
اگر پیشینیان ما کتیبههایی از فرهنگ و زبانِ خودشان به جا نمیگذاشتند، ما از کجا میتوانستیم پی به گذشته امان ببریم؟ پس لازم است که برای ثبت و ضبط همه زوایایِ این زبان باستانی، برای پژوهشگرانِ این نسل و مردم نسلهای آینده، همه دست اندرکارانِ این زبان، به تلاششان ادامه بِدَهند. مخصوصاً همشهریان عزیز بنده، رسالت بیشتری به عهده ایشان است تا با صحبت کردن با این زبان که میراث فرهنگی و همّیت ماست توجه پژوهشگرانِ جوانِ سمنانی و سایر پژوهشگرانِ زبانهای باستانی را به زبان سمنانی جلب کنند تا آنها با بررسی و پژوهش در زوایای این زبان، در ماندگاریِ آن کمک بکنند. درست است که تعدادی انگشت شمار از نویسندگان و شعرای سمنانی تاکنون به این زبان پرداخته اند و به تلاششان ادامه میدهند که جای قدردانی دارد، ولی کافی نیست. از جوانهای علاقهمند به این زبان، انتظار بیشتری داریم. امّا، درمورد خودم باید بگویم که:
چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست که خدمتی به سَزا، بر نیامد از دستم
در مورد کتاب جدیدِ خودم، چند جملهای شعرگونه گفتم که بد نیست در خاتمه عرایضم برای شما بخوانم: یکی از خوانندگانِ مطرحِ دهه پنجاه، این شعر را با آوازی بس زیبا خوانده بود. و آن شعر این است :
«من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبتِ خاموشیِ من، سهل و آسان میرسد
پس چرا عاشق نباشم ؟ »
«جهانبخش پازوکی»
آنچه را که با الهام گرفتن از این شعر سرودهام به نام «حاصل عمر» تقدیم میکنم:
پس چرا عاشق نباشم؟
عاشق این سرزمینِ آریایی
عاشقِ ایران، ایرانِ جاویدان
عاشقِ شهر و دیارم، سمنان.
پس چرا عاشق نباشم؟
عاشقِ همشهریانِ مهربانم
عاشقِ گویش، گویشِ شهرِ کویری
عاشقِ این گویشِ نیکِ نیاکانم.
من، نوشتم آن مثلهای سراسر پند و اندرز
و آن مثلهای حکیمانه
پر از رمز و پر از راز، حکمتانه.
کان، تلاشی بود ز ایام جوانی
و هم اندر میانسالی
تا بماند جاودانه.
و اینک در کهنسالی، مینویسم واژههای گویشم را
واژههای این زبانِ باستانی
واژههای نابِ سمنانی
تا بماند یادبود و حاصلِ این زندگانی.
شاید این دفتر،
به کارِ دیگران آید،
و بگشاید گره از کارِ اهلِ فنِ پویایی
و باشد مایه فخر و مباهاتِ دیارِ دیر پا، سمنان
و باشد حافظِ این گویشِ مهجور مانده،
در میانِ سایرِ گویش پژوهان
و آن وقت است که خواهند گفت:
بودست عاشقی،
بر گویشِ این خطّه،
از این سرزمینِ آریایی.
بدرود
1390/10/10