پخت نان خانگی سنتی سمنان «نون دَِبَِستییُن»، از رسومی بود که از نظر کیفیّت و کمیّت و زمان نگهداری آن شاید در ایران کمنظیر بود. سمنانیان ظرف یک روز، نان مصرفی سه ماه خود را تهیه میکردند و به همین نظر در باور عوام، واژه «سمنان» تحریف شده «سه مَه نان» یا«سه ماه نان» است و این عقیده را یکی از وجوه فولکلوریک تسمیه سمنان میدانند.
پس از آن که در خانوادهای، قصد پُخت نان حتمی شد (اراده)، برای خرید گندم اقدام میکنند، ابتدا به اندازه نیاز خانواده و برای مدت تقریبی سه ماه و بیشتر، نسبت به خرید گندم و حمل آن به خانه، اقدام میشود. اصولاً گندمی تهیه میکنند که آرد آن موقع خمیر شدن «رِی» داشته باشد. گندمی که موقع رسیده شدن «وَر آمدن» حجمش زیاد میشود. به این نوع گندم «پیچاکَه گُندُم pičâka gondom» گفته میشود. در گذشته سمنان یکی از مراکز تأمین گندم کشور بود.
بعد، آوردن بوجار (بُوجار bowjâr) یا: (پُوجار powjâr) با سینیِ چوبیِ مخصوصی به نام (پاتینی pâtini) برای پاک کردن گندم و زدودنِ احتمالیِ پرّههای کاه «واش vâš» یا سنگ ریزه «مالَِکی mâlεki» یا کلوخههای ریز خاک زراعی «ریزَه کَِلوخی riza kεluxi» آن سپس، حمل کندم به آسیاب «آرَه raâ» برای تهیه آرد.
در قدیم وسیله نقلیه موتوری وجود نداشت برای همین برای باربری از الاغ استفاده می شد. معمولاً در آسیابهای آبی، افرادی بودند که الاغهای قوی هیکل و پر زوری داشتند. این افراد مه در کار خود خبره بودند گندم را از خانه مشتری، به آسیاب و گندمِ آرد شده را از آسیاب به خانه صاحبِ آرد میبردند. البته صاحب الاغها بابت این حمل و نقل به عنوان دستمزد وجهی هم دریافت میکردند.
در قدیم آسیابان به جای دریافت دستمزد، بیشتر مایل بود که مزدش را از گندم یا آرد بردارد و برای هر یک من گندم، دو سیر آرد یا گندم برمیداشت. برای هرخروار گندم، که صدمن بود، پنج من گندم یا آرد، برمیداشت. (100 من ضرب در 2 سیر، میشه 200 سیر که تقسیم بر 40 سیر بشه «یک من 40 سیر است» میشه 5 من، یعنی 15 کیلو).
گاهی هم آسیابان فراموش میکرد که مزدش را از گندم برداشته یا نه، بنابراین مزدش را از آرد هم برمیداشت. همین اشتباهِ سهوی یا عمدی پایه ضربالمثلی شد که وقتی کسی در معاملهای به نفع خودش اشتباه میکرد و طرف معاملهاش میفهمید، میگفت: «ببخشید اشتباه کردم». طرف مقابلش می گفت: «آسیابان اشتباه میکند». «آرَِوُن اَِشتبا ماکَِرِه rεvòn εštεbâ mâkεreâ».
وقتی آرد به خانه میرسید، برای پخت نان هیزم کافی هم تهیه میکردند. هیزم معمولاً از بوتههای بیابانی کویری تهیه میشد، بوتههای «دُرمِنِه dormene» و خُرده چوبهای دَمِ رندة نجّاری و تختههای شکسته غیرقابل استفاده و مازاد برای روشن کردن تنور، «کَِندر kεndr»، «قیچ qič»، و چوب های جنگلی.
برای پخت نان در خانه، این لوازم هم مورد نیاز بود
یک روز قبل از روزی که قرار است نان پخت شود، ابتدا کارگری میبایست آشپزخانه را جارو کرده و خاکستر اضافی تنور را از آن خارج نموده و لوازم مورد نیاز نانوا و هیزمِ مورد نیاز را به محلِ پخت نان، معمولاً آشپزخانه (مُطبَق motbaq) بیاورد. نانوا و سایر کارکنانش سپیدهدم به خانه مورد نظر میرفتند. یکی از کارگران به کمکِ دُرمنه و خُرده چوبهای نجّاری فوراً آتشِ تنور را روشن میکرد و آنقدر هیزم در تنور می ریخت تا تنور کاملاً گرم و قابل پختِ نان بشود. معمولاً کشاورزان یا دامداران مقدار زیادی پشکلِ برّه و بُز را که در آفتاب خشک شده باشد برای سوخت تنور از آن استفاده می کردند. آتشِ حاصله دارای حرارتی بیشتر از هیزم است.
1= تنور «کَِلَه kεla» که در هر آشپزخانهای تعبیه شده بود. تنور توسط افراد متخصصی با خاک رُس در محل ساخته می شد. دیوارههای داخل تنور را با مخلوطِ خاک رُس و تخم مرغ، به کمک قلوه سنگ صیقلی که در دست جا بگیرد، یا با تهِ کاسه مسی، به طرز خاصی صیقل میدادند. ساخت تنور چند روز طول میکشید. سازنده تنور در انتهای دیواره آن سوراخی ایجاد میگردد، به منظور هوارسانی به آتش داخل تنور، در کفِ آشپزخانه از جلویِ این سوراخ کانالی حفر میکردند و به بیرونِ آشپزخانه و فضای باز راه میدادند تا به هنگام روشن کردن تنور از این کانال هوای لازم به داخل تنور برسد. به این کانال «کَِلَه وَرَهkεlavara» گفته میشد. در فضای باز، جلوی این سوراخ سنگی یا آجری قرار میگرفت که با پس و پیش کردن آن در دهانه سوراخ، هوادهیِ لازم به تنور انجام می شد. پس از پخت نان جلوی این سوراخ در فضای باز را با همان سنگ یا آجر می پوشاندند تا جانوری داخل کانال تنور نشود. از آنجائی که به دلیل عبور گرمای تنور و گاهی دود حاصله از سوخت، داخل این کانال سیاه می شود، لذا بچههائی که به دلیل شیطنت زیاد، همیشه لباسشان کثیف و پاره است، به شوخی و اصطلاحاً به آنها میگویند: کَِلَه وَرَه خُس kεlavara xos یعنی گویا از مسیر این کانال دودآلود گذشته است که لباسش کثیف و پاره شده.
ساخت و نصب تنور، یا زمینی بود با ایستاده. اگر زمینی بود، در کفِ آشپزخانه یا هر محلی که قصد نصبِ آن را داشتند گودالی به ارتفاع تنور میکندند و پس از زیرسازی لازم، استاد تنور ساز، ساخت تنور را در گودال آغاز میکرد و پس از اتمام آن و خشک شدن گِلِ تنور، اطراف آن را با خاک نرم پر میکردند. اگر ساخت تنور ایستاده بود، پس از مشخص کردن محل آن و زیرسازی لازم، تنور توسط استاد ساخته میشد و پس از خشک شدن، اطراف آن را با آجر سکوئی میساختند. سطح این سکو به قدری بود که کارگران پخت نان میتوانستند روی آن وسائل خود را گذاشته و بنشینند.
سایر لوازم مورد نیاز برای پخت نان عبارتند از
وسایل کارِ مربوط به پخت نان به جز تنورِ زمینی (کَِلَه kέla) عبارتند از:
1= لگَن مسی مناسب که سفید شده باشد برای خمیر کردن آرد، و اضافه کردن «خمیر تُرش» «اُوزا owzâ»، سپس یک چادرشب (چُووَِستَِرَه owvεstεrač) روی خمیر میاندازد تا خمیر رسیده شده (به اصطلاح وَر آمده) و آماده پختن گردد. وقتی خمیر وَر آمد و آماده پختن شد، همه عوامل مشغول کار خود میشوند.
2= کاردکِ چوبی (کاردَِکَه kârdεka) برای تراشیدن خمیر چسبیده شده به لوازم نانوائی.
3= سینیِ مسی بزرگ برای چیدنِ چانه در آن،
4=: سیخ آهنی بلند با سری پهن «مَسینَه سیغَه masina siqa» برای جا به جایی آتش داخل تنور.
5= سیخ کوتاه «کسینَه سیغَه kasina siqa» که یک سر آن قلاب مانند است برای در آوردن نانهایی که احتمالاً از بدنه تنور جدا شده و داخل تنور و روی آتش میافتادند «کَلوچَه kaluča» و سرِ دیگر آن پهن است از سرِ پهن آن برای تمیز کردن بدنه تنور در صورتی که خمیری به آن چسبیده باشد.
6= انبر بلند «ماشَه mâŝa» برای جدا کردن و درآوردن نان از بدنه تنور.
7: لاوک و وردنِه «لاکَه مَرزَه lâka marza».
8= سفرهای مخصوص انداختن زیر لاوک به نام «آردَه سُفرَه ârda sofra».
9= یک کاسه آرد به نام «پییُنَه piyona». برای پاشیدن آرد روی لاوک و خمیر که خمیر به لاوک و وردنه نچسبد.
10= نان بند «مَقَِتَه maqεta» برای چسباندن خمیرِ پهن شده به داخلِ تنور.
11= پارچه کرباسی یا بقچه بزرگ تمیز، برای انداختن روی خمیر به منظور رسیده شدن خمیر.
نیروی انسانی برای پخت نان حداقل سه نفر خانم بودند
1= یک نفر به عنوان چونهگیر، «گُندَه گیرَه gonad gira» برای خمیر کردن آرد و پس از آماده شدن خمیر، درست کردن چونههای خمیر.
2= یک نفر به نام «نان رو انداز»، «نون دیم وَِندَه nun dim vεnda» که کارش پهن کردن چونه خمیر بود روی لاوک با کمک وَردنِه «لاکَه مَرزَه lâka marza» و انداختن خمیر پهن شده روی نان بند، «مَقَِتَه maqεta». برای این که خمیر به لاوک و وَردنه نچسبد، از آرد داخل کاسه به نام «پییُنَه piyona» روی لاوک و خمیر پاشیده میشود. خمیر پهن شده گرد و نازک است.
3= یک نفر هم به نام «نانوا»،«نونَِوا nunεvâ». که کارش صاف کردن خمیر پهن شده روی نانبند و چسباندن این خمیر به بدنه داخلی تنور و در آوردن نان پخته شده از تنور و چیدن آنها روی هم در کنار تنور. معمولاً اولین نانی که توسط نانوا به تنور چسبانده میشود همراه با ذکر صلوات خواهد بود. این عوامل معمولاً از صبح خیلی زود به خانه مورد نظر آمده و هر یک مشغول کار خود میشوند. به طوری که وقتی صبح بچهها از خواب بیدار میشدند از نان تازه برای صبحانه استفاده میکردند.
تا زمانی که پخت نان ادامه داشت، معمولا افراد خانواده یا همسایهها به آنها کمک میکردند. افراد خانواده نانهای جمع شده در کنار تنور را به داخل اتاق برده و در حالی که پارچههای تمیزی روی کف اتاق پهن شده، نانها را روی آن پارچهها پهن میکنند تا خنک شوند. پس از خنک شدن و خشک شدن اولیه، در حالی که هنوز کمی نم دارند، آنها را جمع کرده در گوشهای روی هم میچینند تا هم صاف شده و هم کاملا خشک شوند. این کار تا اتمام پخت نان ادامه داشت و معمولا پخت نان یک روز به طول میانجامید.
وقتی نانها کاملاً خشک شدند آنها را داخل خمره «خُمبَه xomba» میگذارند و بعد درِ خمرهها محکم میکنند. خمرهها خیلی قدیم سفالی بودند و بعدها به خمرههای حلبی تبدیل شدند. این نان برای مدت مدیدی ماندگاری دارد و خراب هم نمیشود. به این نان میگویند: «کییِئین نون kiyein nun ». یعنی: نان خانگی.
مصرف این نان بستگی به نوع غذا دارد. اگر غذا آبکی باشد مانند آبگوشت (گوشتُو guštow)، کشک سائیده شده (کَشکُو kaškow) یا این قبیل غذاها، نان خشک در آن ترید میشود. اگر قرار است غذائی را با نان بخورند، مثل نان و پنیر و امثال آن، به نان کمی آب میزنند تا نرم شود. این نان بسیار خوشمزه و گواراست. گاهی که تعداد نفرات غذا خور زیاد بود و غذای مورد نظر کم، برای آن که غذا به همه برسد نان زیادی در آن خُرد کرده و خشک و تر را به هم میمالند و می خورند که اصطلاحاً گفته میشود: (خُشکَه مالَن کَِردیُن xoškamâlan kεrdyon).
چگونگی دستمزد عوامل پخت نان:
مزد نانوا معمولاً برای هریک من آرد، یک عدد نان بود. اگر نانوا «نونَِوا nunεvâ» به نان احتیاج داشت، حقالسهم نان خود را میبرد، ولی اگر احتیاج نداشت صاحبخانه یا همسایهها نان او را دانهای یک یا دو ریال میخریدند.
به چونه گیر «کُندَه گیرَه gonad gira» و نان پهن کن «نون دیم وَِندَه nun dim vεnda» معمولاً نصف نانوا مزد تعلق میگرفت، یعنی در قبال دو من آرد یک عدد نان به آنها داده میشد. این افراد هم اگر نانشان میخواستند میبردند در غیر این صورت حاحبخانه یا همسایهها نانشان را میخریدند.
تا زمانی که پخت نان ادامه داشت، توسط صاحبخانه از عوامل پخت نان و همسایگانی که کمک میکنند، با چای و میوه پذیرایی میشد. ضمناً ناهار آنها هم به عهده صاحبخانه بود.
بعد از اتمام پخت نان، از آتش باقی مانده در تنور استفادههایی میشد. در زمستان از آتش آن برای گرم کردن کرسی بهره میگرفتند. همچنین از این آتش برای پخت بعضی از غذاها از جمله پختن کله پاچه، لبو، و مهمتر از اینها نوعی دمپختکی به نام «کَِلَِندا kεlεndâ» استفاده بهینه میشد. این کلمه مرکب از دو کلمه «کَِل» به معنی «تنور» و «اَِندا» به معنی «گذاشتن» تشکیل شده.
کَِلَِندا، از گندم و گوشت که غالباً به جای گوشت، از شکمبه گوسفند و پیاز ترکیب شده بود. این مواد را در دیگ مسی نسبتاً بزرگی به نام «قلیفَه qalifa» ریخته و به اندازه کافی آب و ادویه و نمک به آن میزنند و درِ دیگ را بسته و با مفتولی دو دسته دیگ و دسته درِ دیگ را به هم میبندند و محکم میکنند. با سیخ بلند آتش وسط تنور را به کناری زده و با قلاب سیخ کوچک، مفتول پیچیده شده به دور دستههای دیگ را گرفته و دیگ را وسط آتش و خاکستر میگذارند و با بیلچه سرِ سیخ بزرگ، آتش و خاکسترِ تهِ تنور را به روی دیگ ریخته و تختهای را روی دهانه تنور گذاشته و لحاف کهنهای روی آن میاندازند تا حرارت تنور برای پخته شدن مواد داخل دیگ، در تنور باقی بماند.
این عمل در ابتدای شب صورت میگیرد و در ابتدای صبح به سروقت تنور رفته و با سیخ آتش و خاکستر را از روی دیگ به کنار زده و دیگ را از تنور در میآورند. این غذا که از هلیم بوقلمون هم خوشمزهتر بود، برای صبحانه از آن استفاده میشد.
اغلب همسایهها هم چنین دیگی آماده کرده و سرِ شب میآوردند و دیگ خود را در کنار دیگ صاحبخانه، در آتش تنور میگذاشتند و آتشی روی آن میریختند. از آنجایی که میخواستند غذای آنها هم پخته شود، گاهی آتش از روی دیگ صاحبخانه و سایر همسایهها برداشته و بر روی دیگ خود میریختند. همین عمل پایه مثلی شد به این مضمون:
: هَرکین آتَِش هُشتُن دیمَه کَِلَِندِن مَِکَِرِه harkin âtεŝ hoŝton dima kεlεnden mεkεre
(هرکس آتش به روی کلندای خودش میریزد). در واقع یعنی که: هرکسی به فکر خودشه.
انواع نانهای تنوری:
روزی که صاحبخانه برنامه پخت نان داشت، غیر از نان اصلی، اگر تمایلی داشت، چند نوع نان دیگر هم میپخت.
علاوه بر نان معمولی، نان های دیگری هم میپختند مانند:
1= نانِ پیازی (پیازین نون piyâzin nun) چانه این نوع نان بزرگتر و در نتیجه خمیر و نانِ آنها نیز ضخیمتر از نان معمولی بود. زمانی که خمیر آن روی لاوک پهن شد، مقداری پیازداغِ مخلوط با زردچوبه را روی آن میمالیدند و آرام وردنه را روی آن میکشیدند تا پیاز داغ روی خمیر بچسبد. بعد آن را روی نانبند میگذاشتند تا نانوا آن را به تنور بچسباند.
2= نان (کَِلَه خُشکَه kεla xoška) خمیر این نان از نان معمولی ضخیمتر بود که پس از پهن کردن روی لاوک کمی روغن مرغوب روی آن میمالیدند و با شانه چند ردیف سوراخ روی آن ایجاد کرده و روی آن را سیاهدانه پاشیده و با وردنه روی خمیر میکشند تا آرام، آرام سیاه دانهها را به خمیر میچسبند، سپس آن را روی نانبند میاندازند. این نوع نان به دلیل ضخیم بودنشان، زمان بیشتری روی بدنه تنور میماندند و اگر خود به خود زود از بدنه تنور جدا می شد، نانوا با نوکِ قلاب مانند سیخ کوچک آن را در فضای داغِ تنور نگه میداشت تا کاملا مغزپخت و خشک شود. از آنجائی که این نوع نان در تنور خشک میشد، به آن (کَِلَه خُشکَه kεla xoška) گفته میشد.
3= فطیر: ضخامت این نان شش برابر نان معمولی است و برای مدت زیادی نمیتوان آن را نگه داشت به همین دلیل به تعداد معدودی میپزند. همین فطیر انواع مختلف دارد.
4= پیازین فطیرَه piyâzin fatira یا: فطیر پیازی
وقتی خمیر روی لاوک پهن شد، قدری پیاز خام رنده شده، سیاهدانه، زردچوبه را با روغن مرغوب مخلوط کرده روی خمیر مالیده و با وردنه روی آن کشیده و سپس به روی نان بند میاندازند، نانوا هم آن را به وسیله نان بند، به دیواره تنور میچسباند وقتی که خمیر پخته شد آن را از تنور در میآورد.
5= چَِسکییَه فطیرَه čεskiya fatira یا: فطیر با جزغاله
سابقاً مردم از روغن دنبه استفاده میکردند. دنبه را ریز کرده و در قابلمه ریخته و روی آتش میگذاشتند تا دنبه آب شده و روغن آن خارج شود. روغن آن را در کوزههای سفالی مخصوصی میریختند به نام «روئونَه کُلّا kollâ ruona»، جزغالههای آن را که به زبان سمنانی «چَِسکی čεski» گفته میشود، روی خمیر فطیر ریخته و با فشار مختصرِ وردنه، آنها را در خمیر فرو میبرند، نانوا آن را به وسیله نان بند، به دیواره تنور میچسباند. به هنگام پخت نان، باقی مانده روغن داخل جزغالهها به خورد خمیر میرود که آن را بسیار خوشمزه و گوارا میکند. وقتی که خمیر پخته شد آن را از تنور در میآورد. به این نان گفته میشد «چَِسکییَه فَطیرَه čεskiya fatira » یعنی نان جزغالهای.
6= یوزَه فطیرَه yuza fatira یا: فطیرِ مغز گردو
مقداری مغز گردو را با خمیر آمیخته کرده و مانند سایر فطیرها مقداری خمیر توأم با مغز گردو را روی لاوک گذاشته و با وردنَه آن را پهن میکنند، سپس مانند سایر فطیرها پخته میشود.
7= چُستا čostâ
این نان فطیر کوچکی است که برای بچهها پخته میشود با همان خصوصیات فطیر. به چُستا «توتَِکَه tutεka» هم گفته میشود.
8= کَِلَه وا kεlavâ
گاهی قطعه خمیری را با دست کمی پهن کرده و عمداً روی آتش داخل تنور میاندازند، بعد از پخته شدن با سیخ کوچک از تنور در آورده و پس از تکاندن خاکستر روی آن و با مالیدن کره بر روی آن گرمِ گرم میخوردند.
9= آرَه فطیرَه âra fatira یا: فطیر آسیابی
این نان فطیری است که آسیابانان برای خودشان میپختند. طرز پخت آن هم مثل پخت «کَِلَه وا» بود.
10= نان قندی یا: قَندین نون qandin nun
این نان را معمولا نزدیک عید نوروز میپزند. به خمیر این نان قدری شکر و مقدار کمی روغن مرغوب اضافه کرده و با شانه چند ردیف سوراخ در آن ایجاد میکنند. این نان به اندازه بشقاب کوچک و مانند نان خانگی پخته میشود.
نان غیر تنوری
11= نان ساجی یا: چَپَِلَِکَه čapεlεka
زمانی که نان خانگی خانواده تمام میشد و وسائل پخت نان مهیا نبود، اقدام به پخت نان ساجی میکردند. طرز تهیه آن بدین ترتیب است:
به جای تنور از اجاقِ آشپزخانه «کَِلیُنَه kεlyona» استفاده میشد. در این جا از لاوک و وَردنه «لاکَه مَرزَه lâka marza» و «ساج saj» فلزی از جنسِ چدن، مدور و محدّب بود استفاده میگردد. بدین ترتیب که زیر قسمت مقعر آن روی اجاق قرار داده و پس از داغ شدن از پشت محدّبِ آن برای پحت نان استفاده میشد. پختن این نان به مراتب آسان تر از نان خانگی است.
ابتدا آرد را در لگن کوچک مخصوصی خمیر کرده و میگذارند تا رسیده شود. در این فاصله ساج را روی اجاق گذاشته و با سوزاندن چوب در اجاق، ساج داغ میشود. خمیر آماده را چونه گرفته و روی لاوک گذاشته و با وردنه آن را پهن میکنند. برای آن که خمیر روی لاک یا وَردنه نچسبد روی لاوک و خمیر را کمی آرد میپاشند.این نان ضخیمتر از نان خانگی است. وقتی که ساج به اندازه کافی داغ شد، خمیر پهن شده را با دست روی ساج میاندازند تا کمی پخته شود، بعد آن را پشت و رو کرده طرف بعدی را روی ساج میاندازند تا نان کاملا پخته شود. این نان را نمیتوان به مدت زیادی نگه داشت. تمام مراحل پخت نان ساجی توسط یک نفر انجام میشود. از آن جائی که بعد از پخته شدن نان نمیتوان پشت و روی آن را از هم تشخیص داد، لذا اصطلاحاً آدمهای متقلب و دو رو را به این نان تشبیه کرده و میگویند: دو دیمَه چَپَِلَِکَه مَِمُنِه dodima čapεlεka mεmone یعنی: به نان ساجی دو رو میماند.
اگر پاک طبعی و پاکیزه کار
لب نان خشک از سر خوان خویش
به یک استخوان صلح کن چون همای
توقع به درگاه دونان مبر
خوری به که با دیگران گُلشکر
مگس وار بر گِرد حلوا مپر
ضربالمثلهای مرتبط:
: نان ندارد بخورد، پیاز میخورد اشتهایش باز شود.
:«نون نَِدارِه بَخورِه، پیاز مُخورِه ژو اَِشتَِِها واشو»
nun nεdâre baxore- piyâz moxore žo εštεhâ vâšu.
این مثل درمورد افرادی کاربرد دارد که برای خرج یومیّه خود لنگند، ولی دست از بوالهوسی خود بر نمیدارند.
: در دست گدا، نان گندم دیدهای؟
«گَِدِه دَست، گُندُمین نون بَِدیچَه؟» ?gεde dast gondomin nun bεdiča
در قدیم معمولا به گدایانی که به درِ خانهها مراجعه میکردند نان جو میدادند. اگر نان گندم به دسن گدا مشاهده میشد جای تعجب داشت. لذا اگر کسی با دیدن چیزی در دست دیگری تعجب کند، در مقام اعتراض به میگویند مگر به دست گدا نان گندمین دیدهای؟
: دستت را به پشتت می بری خودت را بخارانی، گدا تصور می کند می خواهی پول به او بدهی.
«دَست پَشی مَِکَه کینَه هاخورَن، گَِدِه بَِخیالی پیل مَِگَه ژو دِه».
dast paši mεka kina hâxuran- gεde bεxiyâli pil mεga žo de.
این مثل را درمورد کسی به کار میبرند که مدام به فکر تأمین منافع خود از دیگران است، هر حرکتی که از آدم سر میزند، فکر میکند که میخواهی چیزی به او بدهی.
«نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم».
این مثل را در مقام دفاعِ از خود کسی میگوید که دیگران تصور میکنند که او درمورد کار موردنظر بی تجربه است. در واقع با گفتن این مثل میگوید که چندان بی تجربه هم نیستم.
ذبیحالله وزیری «وزیری سمنانی»
1397/09/09