یک نفر دهاتی، یک الاغی داشت و میخواست بفروشد به ده تومان. چند روز آن را به میدان برد، هیچ کس از او نخرید.
یک آدم رندی که چند روز بود که به آنجا آمده بود، به نزد صاحب الاغ میرود و به او میگوید:
من این الاغ را از تو میخرم به شرط این که چند روز در طویله باشد و تو هم خورد و خوراکش را به او بدهی.
صاحب الاغ قبول میکند. آن آدم رند هم ده تومان پول الاغ را به صاحب الاغ میدهد و میرود.
فردا جلوی قهوهخانه دِه، اعلام میکند که یک الاغ دارم میفروشم به یک تومان.
هرکس میخواهد بیاید اینجا ثبت نام کند، دو روز دیگر همین جا جلوی قهوهخانه قرعهکشی میکنم، هرکس برد، الاغ را به او میدهم. وقتی که دهاتی میبینند الاغ به یک نومان میفروشند، چرا نخرد؟ بخاطر همین فردا برای این که در قرعهکشی شرکت کنند، صبح زود جلوی قهوهخانه آمده و همه روستائیان جمع میشوند.
آن شخص هم میآید و از هر کدام یک تومان میگیرد و نامشان را در لیستی مینویسد. تا شامگاه، صد نفر ثبت نام میکنند و صد تومان گیر او میآید.
به مردم میگوید که فردا صبح میانه روز، همه تشریف بیاورید اینجا تا در نزد شما قرعهکشی کنم، هرکس اسمش در آمد، الاغ را به او میدهم. صد تومان پول را نزد قهوهخانهدار به امانت میگذارد.
فردا صبح آن شخص به خانه آن کسی که الاغ را از او خریده بود میرود تا الاغ را از او گرفته به جلوی قهوهخانه برده تا نزد مردم قرعهکشی کند.
وقتی که داخل طویله میشوند، میبینند که دیشب مار الاغ را گزیده و الاغ مرده.
فروشنده الاغ هول میکند و ناراحت میشود، آن کسی که الاغ را خریده به او میگوید این که ناراحتی ندارد.
حالا بیا برویم جلو قهوهخانه تا الاغ را قرعهکشی کنیم. فروشنده میگوید الاغ نداریم، ان شخص میگوید عیبی ندارد، تو همراه من بیا تا ببینی چه میکنم.
هر دو با هم جلوی قهوهخانه میروند، میبینند که آدمهای زیادی آمدهاند و گوش تا گوش، فشرده فشرده نشستهاند.
صاحب الاغ پولها را از قهوه چی میگیرد و به همه خوش آمد میگوید و شروع میکند به قرعه کشی کردن، یک نفر را صدا میکند تا از این صد اسم، یک اسم را بیرون بیاورد.
بالاخره یک اسم بیرون میآید و آن شخص برنده قرعهکشی میشود. به آن برنده میگوید بیا برویم درون طویله تا الاغ را به تو تحویل بدهم.
آن مرد و صاحب اولیه الاغ و برنده، سه نفری به خانه صاحب اصلی الاغ می روند. وقتی درون طویله می روند، می بینند که الاغ مرده و روی زمین افتاده.
آن مرد به برنده میگوید، میبینی که الاغ مرده، پس بیا این یک تومان پول تو، یک تومان به برنده میدهد. برنده هم راضی و خوشحال که پول خود را پس گرفته و میرود.
در این میان، صاحب اصلی الاغ، الاغش را فروخته به ده تومان، آن برنده هم به پولش رسیده و اعتراضی هم ندارد، آن مرد دغل هم از این قرعهکشی، هشتاد و نه تومان، استفاده برده.
این هم نتیجه قرعهکشیهایی که با پول کم در رادیو و تلویزیون و فضای مجازی به راه میاندازند.
ذبیحالله وزیری (وزیری سمنانی)