این مقاله به نخستین جشنواره پژوهشی گویشهای شهرستان سمنان که در آذرماه 1385 که به همّتِ انجمن اهل قلم سمنان برگزار گردیده بود تقدیم شده است.
پیشگفتار
درباره «مثل» و حكمت، يعنی سخن كوتاه اخلاقی، فراوان سخن رفته است. محققان و صاحبنظران اين رشته آنچه را بايد در اين باره گفت، گفتهاند وحق مطلب را ادا كردهاند. بخصوص در عصر حاضر دانشمندانی چون علامه دهخدا، جمالزاده، علامه محمد قزوينی، احمد بهمنيـار و تنی چند از پژوهشـگـران ادب فارسـی، در جمع آوری امثـال و حكـم بسيـار كوشيدهاند. كه حاصل كارشان، چراغ راه پويندگان اين طريق است.
درباره اين موضوع، بر سر آن نيستم، به آنچه محققان و انديشمندان درباره امثال و حكم سخن گفتهاند و آن را تمام وكمال به علاقهمندان شناساندهاند، مطلبی اضافه كنم.
جناب آقای دكتر منوچهر ستوده استاد محترم دانشگاه تهران، دركتاب فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار) شرح كامل و مبسوطی راجع به مثل و تقسيمات آن، از قول مرحوم استاد احمد بهمنيار به چاپ رساندهاند و همچنين جناب آقای دكتر رحيم عفيفی يكی ديگر از اساتيد محترم دانشگاه در كتاب «مثلها و حكمتها» از قول استاد بهمنيار و از قول استاد علیاكبر دهخدا، مطالبی را نقل قول كردهاند كه پژوهشگران شرح مثل و تقسيمات آن، میتوانند به كتابهای فوقالذكر مراجعه نمايند.
چكيده مقاله:
بررسي و پژوهش درگويشهای محلی از ديدگاه زبان شناسی، اهميت به سزائی دارد و هر يك از واژهها و مثلهای گويشی، نمايانگر گوشهای ازتاريخ اجتماعی ملت ماست و احيای آن میتواند دربازسازی زبانهای كهن و غنای زبان فارسی مفيد واقع شود و از طرفی، شايد بتوان بسياری از مشكلات واژهسازی و دستور زبان فارسی را از طريق بررسی گويشهای محلی حل كرد.
گسترش زبان فارسی و باسواد شدن مردم روستا و وجود وسائل ارتباط جمعی، فزونی رفت و آمد بين مردم شهر و روستا، مهاجرت و تعامل فرهنگی بين آنها و ساير عوامل مرتبط، موجب شده است كه گويشها و زبانهای محلی به تدريج يكی پس از ديگری به بوته فراموشی سپرده شود. اين وظيفه ماست كه بمنظور جلوگيری از فراموشی كامل، تا آنجا كه میتوانيم بازمانده آنها را ثبت كنيم.
مثلهای رايج در زبان سمنانی با مثلهای ساير زبانها و گويشهای ايرانی ديگر كشورها، عليرغم اختلاف فاحش جغرافيائی، اجتماعی و فرهنگی، به نظر میآيد كه نقاط مشترك بسياری، بين ضربالمثلهای نقاط مختلف جهان از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب به چشم میخورد و چه بسا كه يك ضربالمثل، در سرزمينهای مختلف با گويشهای متفاوت رواج دارد.
اين وجوه تشابه، در فرهنگ عاميانه كشورهای ايران، چين و هند كه دارای فرهنگ كهن چند هزار ساله هستند، بيشتر است، در نتيجه با مقايسه مثلهای رايج در فرهنگ عاميانه شهرها و كشورهای مختلف جهان چنين استنباط میشود كه، مردم در همه جای دنيا بدون استثنا با مسائلی چون، دوستی و دشمنی، عشق و نفرت، حرص و سخاوت، سيری وگرسنگی، اوهام و خرافات، مرگ و زندگی و امثالهم درگيرند و در برخورد با مسائل، تقريباً يكسان فكر میكنند. هر چند كه ظاهر مثلهای آنها متفاوت است، ولی اساس، مضمون، مفهوم وكاربرد آنها يكسان است و افزون براين مردم هر منطقه معمولآ در مثلهای خود، از اسم نباتات، گياهان، حيوانات و عوامل طبيعی موجود در محيط زيست خود استفاده میكنند، بهمين دليل مثلها، در عرصه درك و فهم آنان جايگاهی شفاف و عاری از ابهام دارد.
شايان ذكراست كه مثلهای هر زبان، سرزمين و فرهنگ خاص، در قالب الفاظ و عبارات اصيل همان منطقه، شكل گرفته و در همان قالب جذابيتهای اصلی را باز میتاباند. از طرفی به اقتضای تعامل ملتها و پژوهش درباره ظرافتهای نهفته در ضربالمثلها، ترجمه آنها از زبان اصلی به زبان ديگر، ضرورت يافته است. اگرچه با ترجمه تحت اللفظی يا سليس مثلهای محلی به زبان فارسی شايد بتوان معنا و مفهوم مثل را به مخاطب منتقل نمود، ولی نمیتوان لطافت، ظرافت، وزن، آهنگ و احساس واقعی آن را بيان كرد. بنابراين مثلها در گويش يك كشور، يك منطقه و يك شهر و يك روستا، لطف مخصوص به خود را دارد و ترجمه هر چند دقيق و استادانه تا حدی از لطف و آهنگ سخن میكاهد.
فرهنگ عامه
مثلهای رايج در زبان سمنانی
به همراه نظاير آن در زبان فارسی و ساير گويشهای ايرانی و گويش ساير ملل
در واژهنامههای فارسی به طور ضمنی به دو مفهوم اساسی فرهنگ كه ريشه و چشمه میباشد، اشاره شده است. اين دو نكته دريافت و برداشتی است از انديشهها و تلقی عامه، در بيان كاربرد اين كلمه، در اين دو مورد میبينيم كه از فرهنگ، به عنوان ريشه زندگی وچشمه حيات ياد شده است و با اين نگرش، مفاهيم عالی روييدن، باليدن، جاری بودن و به اوج راه جستن را در اين گونه تلقیها و برداشتها به روشنی میبينيم. علاوه بر اينها، تعاريف ديگری هم در كتب لغت فارسی، درباره اين كلمه وجود دارد كه در آنها فرهنگ به معنی: ادب، عقل، دانش، بزرگی، حكمت، معرفت، علم، فضيلت و صنعت به كار رفته است. ضمنا كتابی كه واژههای يك زبان را، همراه با معنی آنها به همان زبان، يا واژههای يك زبان را به زبانی ديگر، معمولا به ترتيب الفبائی نقل میكند و آگاهیهائی درباره تلفظ، هويت دستوری، ريشه كلمه و امثال آنها به خواننده میدهد، لغتنامه يا فرهنگ میگويند. مانند فرهنگ انگليسی، فرهنگ بزرگ سخن، فرهنگ فارسی معين. همچنين به كتابی كه درآن واژههای مربوط به رشتهای از دانش يا موضوع خاصی شرح شده باشد نيز فرهنگ گفته میشود مانند: فرهنگ اصطلاحات پزشكی، فرهنگ علوم اقتصادی، فرهنگ گياهی. (1)
اما مجموعه چيزهائی را كه فرد از جامعه كسب میكند و كليه فرآوردهها و كردارها از جمله آداب و رسوم، باورها، علوم، فنون، عادات، پيشهها، مهارتها، قصهها، ترانهها، مثلها، متلها، چيستانها، هزليات، متلكها، شوخیها، لطيفهها، پندارها، داوریها و ………كه سينه به سينه از پدران و مادران به ما رسيده و برای همه طبقات مردم كاربرد دارد، فرهنگ عاميانه ،محسوب میشود.
فردوسی از واژه فرهنگ، ارزشها و انديشههای والای بشری را اراده میكند و آن را بر تبار و نژاد و اصل و نسب، برتری مینهد:
ز دانا بـپـرسيد پس دادگر
چنين داد پاسخ بدو رهنمون
كه فرهنگ آرايش جان بود
گهر بیهنر زار و خوار است و سست
كه فرهنگ بهتر بود يا گهر
كه فرهنگ باشد ز گوهر فزون
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
به فرهنگ باشد روان، تندرست
فرهنگ در بر گيرنده تمام چيزهايی است كه ما از مردم ديگر میآموزيم و تقريبا همه اعمال انسان، مستقيم يا غير مستقيم، از فرهنگ، ناشی میشود و تحت نفوذ آن است. فرهنگ انسانی فرهنگ عامه ميراث كهن است كه در طول قرنها و عصرها، از گذشتگان به آيندگان و از نسلی به نسل ديگر میرسد و توسـعه و تحـول میيابد، كامـل تـر میشود و توسط آمدگان به نا آمدگان سپرده میشود و به بيانی ديگر، فرهنگ، مجموعه ارزشها و دستاوردهای مادی و معنوی است كه به وسيله انسانها در طی تاريخ آفريده شده و شكل گرفته است. اصولا وجود فرهنگ، همان نفس و ذات زندگی است. جوهر هستی است. همان رود سيال و خروشانی است كه انسان را به دريای كمال رهنمون میشود. آن حقيقتی است كه به انسان، انسانيت میبخشد و او را صاحب هويت و شخصيت میسازد. از حيوان ممتازش میكند، به او عنوان اشرف مخلوقات میدهد و جانشين خدا در زمينش میسازد.(2)
فرهنگ عامه (فرهنگ مردم)
فرهنگ مردم را بايد در درون زندگی مردم جست. اصولا فرهنگ در متن زندگی جريان دارد. ما زمانی میتوانيم به حريم فرهنگ مردم راه پيدا كنيم، كه آن را به صورت جزئی از زندگی مردم، ببينيم. بايد فرهنگ در زندگی روزانهمان حضور داشته باشد. آنچه را كه با عنوان فرهنگ مردم میشناسيم، دقيقا بيانگر زندگی توده مردم است و بررسی و شناخت آن برای تدوين تاريخ جامعهشناسی ما ضرورت كامل دارد.
ارزش بخشيدن به فرهنگ مردم، در واقع ارج نهادن به مردم است. به اين خاطر كه مردم از فرهنگشان جدا نيستند و اين، فرهنگ آنهاست كه آنها را میسازد و به آنان ارزش میبخشد.
از ويژگیهای فرهنگ عامه، پيوندی است كه اين فرهنگ با زندگی توليدی جامعه دارد. بهمين منظور بايد به جستجوی اين ارتباط در تمام بخشها و شاخههای آن پرداخت. ادبيات شفاهی به عنوان بخشی از فلكلور، محقق را با مسائل معيشتی و اقتصادی مردم رويارو میكند. در جوامعی كه معيشت آنها مبتنی بر كشاورزی است، ترانهها و قصهها شان حكايت از اين شيوه زندگی دارد. در جوامعی كه دامداری مبنای زندگی را تشكيل میدهد، آثار دامداری را در ادبيات شفاهی شان منعكس میبینیم.
در بين عشاير كه مشغله اصلی و عمده و يا تنها پيشه شان دامپروری است نقش دام، در داد و ستد و برقراری روابط خانوادگی، در تشريفات، عرف، عادات، مقام و منزلت دارندگان اين دامها، ديده میشود. در بين عشاير سنگسری، به نكاتی بر میخوريم كه از حرمت نهادن آنها به دام، حكايت میكند. آنان بيش از دويست و شصت نام مختلف برای نامگذاری گوسفند و بز دارند. زيباترين گوسفندها را عروس میخوانند و بر گردنش گردن بند مخصوصی میبندند برای رفع و دفع چشم زخم. پاچنگ نام بز نر پيشاهنگ گله سنگسری است. اين بز حتی وقتی به هفت سالگی میرسد به نام (پيره بز) در گله میماند و به پاس زحماتش در گله، نه ذبح میشود و نه به فروش میرسد.
فرهنگ عامه از منابع با ارزش و دست نخوردهای است كه در درون آن روح زندگی و فلسفه حيات، جاری و ساری است. احساس و بينش مردم را با ياری گرفتن از نمادها، استعارهها، رمزها و علايم در قالب الفاظ و در كسوت اعمال و حركات جلوهگر میسازد و بدينوسيله زندگی پر از رمز و راز، تمثيل، اشاره و كنايه مردم را بازگو میكند.
در كارهای فولكلوريك، از جمله در برگزاری آداب و رسوم، هر كلام و هر شيئی و وسيلهای، مفهوم و هدف خاصی دارد. در مراسم عروسی، از ابزار و وسائلی سخن به ميان میآيد كه وجود آنها سر سفره عقد لازم است و اينها هر كدام دارای رمز و رازی است. چيزهای ضروری سر سفره عقد به روايت صادق هدايت، نويسنده نيرنگستان به اين شرح است: قرآن، جانماز، قدح شربت، نان سنگگ بزرگ، خوانچه، اسپند، نان و پنير و سبزی، گردو، جيوه، كاسه آب كه رويش يك برگ سبز باشد، دوكله قند كه موقع خواندن خطبه عقد، بالای سر عروس به هم میسايند، ميوه و شيرينی، هفت جواهر كه در هاون میسايند. در يك قهوه جوش قلياب، سركه و فلفل سفيد میجوشانند و در قهوهجوش ديگری روی منقل دو تخممرغ در هفت ادويه به نيت اولاد میجوشانند كه يكی از آنها را عروس میخورد و ديگری را داماد. هفت جواهر و جيوه برای سفيد بختی است. آب روشنائی است. برگ سبز، خرمی است. زين نشستن عروس برای اين است كه به سر شوهرش مسلط باشد. عسل و روغن برای اين است كه چرب و شيرين باشند. اسپند شگون دارد. نان و پنير و سبزی، بركت دارد و هرگاه اهل مجلس از آن بخورند. هيچوقت دندان درد نمیگيرند. مرحوم مستوفی دركتاب شرح زندگانی من برای بستن نان و پنير به كمر عروس، شرح جالبی آورده است. او مینويسد برای بستن نان و پنير به كمر عروس، چيزهائی از قبيل بردن خير و بركت به خانه داماد ذكر میكردند. البته نان با خير و بركت ترين محصولات گياهی و پنير تغذيه كنندهترين و عمومیترين محصول حيوانی و اينها به جای خود صحيح است.
ولی، واقع امر اين بود كه داماد ناگريز با شكم ممتلی (پر) نبايد به حجله برود و بعد كه مسلما گرسنه خواهد شد، غذای حاضری دم دست باشد كه تا صبح، گرسنگی نخورد. شايد گفته شود مادر داماد مگر نمیتوانسته است اين حاجت را هم پيشبينی كرده، غذايی در گوشهای بگذارد كه پسرش گرسنگی نكشد؟! البته كار مشكلی نبوده است ولی مرد بعد از آن كه زن به خانه آورد، بايد حوايج خانگی خود را بوسيله زنش رفع كند و اول حاجت مرد در خانه، غذا خوردن و اين هم اول دفعهای است كه اين حاجت، پيش آمده است و بايد از زنش بخواهد. اين خانم هم تازه از راه رسيده و از سوراخ و سمبه خانه خبری ندارد. پس بهتر اين است كه اين اولين غذای داماد را از خانه خود همراه داشته، در ضمن تشكری هم از طرف عروس نسبت به داماد به عمل آمده باشد. در اينجا يك سوال ديگر هم پيش میآيد و آن اين است كه نان و پنير چرا؟ مگر جوجه يكی دو عباسی قحط بوده است؟ چرا يك جوجه كباب، لای نان، به كمر عروس نمیبستند؟ در اينجا میخواهند به داماد بفهمانند كه مرد عزيز! متوجه باش! اگر از طرف زن كمكی هم به شوهر بشود، جز نان و پنير چيزی نيست. تو خود بايد به فكر زندگی خود باشی.
در مراسم عروسی، هنوز هم از اينگونه اسرار و رموز فراوان است. مثلا برای عقد، اتاقی را بر میگزيدند كه زيرش پر باشـد. زير فرشـی كه بسـاط عقد بر آن میگستـردند، ارزن میريختند برای اينكه عروس پر زاد و ولد شود.
فرهنگ مردم هرملتی، دارای ويژگیها وخصايصی است كه باعث جدايی و تمايز جامهای از ديگر جوامع میباشد. در عين حال، فرهنگ عامه همبستگیهای انسانی را نيز در نظر دارد. زيرا، پايه آن بر نيازهای اصلی و واقعی بشر نهاده شده است و تا حد زيادی به طور طبيعی در ميان اقوام و قبايل گوناگون اشتراك دارد. انسانها به لحاظ روحی و روانی از وحدت برخوردارند و همين نكته باعث و بانی وجود شباهت در داستانها (3) و موارد مربوط به فولكلور در نقاط مختلف جهان میباشد. باز، از طرفی هر فرهنگی در طی قرون متمادی با فرهنگهای ديگر برخورد میكند و ارتباط میيابد و به داد و ستد و تبادل آداب و رسوم، اصطلاحات، تعبيرات و مثلها میپردازد و با جذب و ايثار، ميان آنها هم رنگیها و آشنايیها به وجود میآيد و اين وجوه اشتراك، موجب احساس همبستگیهای بشری و پيدايش روحيه مسالمتآميز بين ملتها میشود.
همانطوركه پيش از اين اشاره شد، امثال و تعبيرات و اصطلاحات رايج در ميان هر قوم، يكی از اركان مهم زبان و ادب و فرهنگ آن قوم و نموداری از ذوق و قريحه و صفات روحی و اخلاقی و افكار و تصورات آن قوم است. اغلب امثال، در لباس استعاره يا كنايه و يا در قالب كلامی موزون و دلنشين بيان شدهاند و حاوی انديشهای عميق و سودمند و يا انتقادی شديد وطنزآميز از رفتار و گفتار آدميان و نابسامانیهای اخلاقی و وضع غلط جامعه هستند. (4)
مثل، به منزله واعظی شيرين زبان و ناصحی مهربان است كه افراد يك ملت را با لسانی ساده و بيانی دلچسب به فرا گرفتن آداب و صفات پسنديده و فروگزاردن عادات و افعال نكوهيده دعوت، و اخلاق و افكار آنان را به بهترين وجه تهذيب و تعديل میكند. واعظ و خطيب، هرقدر شيرين بيان باشد ممكنست كه وعظ و خطابهاش در بعضی شنوندگان ايجاد كسلی و ملال كند. ليكن مثل، از اين نقيصه مبرا است. هر گوش از شنيدنش لذت میبرد و هيچكس از مطالعهاش خسته و دلتنگ نمیشود. (5)
مثل، به كلام رنگی ديگر میدهد و سخن را شيرين و لطيف میكند. جای ترديد نيست كه تاثير اينگونه جملهها و عبارات در اذهان عامه بيش از انواع سخن است و ممكنست و شايد بارها اتفاق افتاده باشد كه با ايراد يك مثل، جنگها به صلح، و كدورتها تبديل به صفا شده و مرتكبين خطاها به يك ضربالمثل دست از خطاكاری برداشته باشند. (6)
ضربالمثل، گاه از متن قصهها برمیخيزد و گاه خود قصهای دارد. در ادبيات مكتوب نيز مثلها چنين وضعی دارند و نيز مصراع يا بيتی از يك شعر و يا جملهای از يك متن ،به مناسبت، ضربالمثل میشود.
زود باوری، سادهلوحی، خشونت، ظلم، قضاوت، دورانديشی و نكات بسيار ديگر، و نيز صفات بسيار آدمی، و يا حوادث وبرخوردهای قومی و حتی خانوادگی، میتواند درشكلگيری مثلها تاثير داشته باشد. چه بسيار مثلهائی كه به افراد و مكان هائی منسوبند. (7)
به جز مثلهائی كه مشخصا به جائی و يا شخصی منسوبند و يا مثلهائی كه از معنا و مفهوم آن میتوان استنباط كرد كه اصل آن مثل، از كجا و واضع آن كدام ملت است، در مورد آن قبيل از مثلها كه در اغلب زبانها و گويشهای محلی عينا و يا با كمی تغيير گفتاری ادا میشوند، نمیتوان بطور قاطع گفت كه از كدام قوم و ملتی صادر شده است، مگر چنين بپنداريم كه انسانها در برخورد با مسائل گوناگون تقريبا يكسان فكر میكنند و يا اينكه بپذيريم كه در اثر داد و ستد فرهنگها و گويشها، اينگونه مثلها از فرهنگی به فرهنگ ديگر راه يافته و بنا به ذوق و سليقه مردم آن محل، تغييراتی ظاهری درآن داده شده و چون مورد قبول عام بوده در فرهنگ جديد نيز نشر يافته است.
از ترانهها، ضربالمثلها، آداب و رسوم و ديگر جلوههای فرهنگی سمنان به ندرت در كتابها و گزارش ها سخن رفته است. نمونههای فرهنگ عامه اين مردم، همچون فرهنگهای ديگر مناطق ميهن گرانقدر ما، سرشار از رمز و رازها، ناز و كرشمهها و نيش و نوشهاست.(8)
نگارنده در اين مختصر قصد داردكه مثلهائی از زبان سمنانی به همراه نظاير آن در فارسی و ساير گويشهای ايرانی و ديگر كشورهای جهان، درحد توانائی، درارتباط با مسائل و دل مشغولیهای حيات و نيز روابط افراد و در ارتباط با داد و ستد فرهنگها مورد مطالعه قرار دهد، شايد در اين امر موفق نبوده باشد ولی معتقد است كه:
به راه باديـه رفتـن به از نشستـن باطـل كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم
انسان اشرف مخلوقات است و يكی از مهمترين ويژگیهای او، تفكر است و تكلم و حتی فكر كردن و سنجيده سخن گفتن وجه تمايز انسانهاست.
و به قول سعدی: تا مرد سخـن نگفتـه باشـد عيب و هنـرش نهفتـه باشـد.
حضرت محمد میفرمايند: مرد در زير زبانش مخفی است.
حضرت علی میفرمايند: زبان عاقل در قلب او و قلب جاهل در زبان اوست.
زبان در دهان ای خردمند چيست كليـد در گنــج صـاحـب هنــر
چو در بسته باشـد چه داند كسـی كه گوهر فروش است يا پيله ور (سعدی)
مثل چينی: عمارت بزرگ را از سايهاش و مردان بزرگ را از سخنانشان توان شناخت.
گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 198
پس، آيا آنچه به ذهن انسان ميرسد گفتنی است؟ مسلما چنين نيست چون:
& : هَِكات دارين تا هَِكات. hεkât dârin tâ hεkât.
: حرف داريم تا حرف.
از سخـن تا سخـن بسی فرق است سخنـی وحی و ديگري زرق است
سخنـی رهنمـای مـرد و زن است سـخنـی دام ريــو راهـــزن اسـت
انسان نبايد در سخن گفتن تعجيل كند و نيز گفتار نبايد بیاراده متكلم بر زبان جاری شود. چنانكه گفتهاند:
& : هَِكاتی كو مَِگه ها كه واچش. hεkâti ko mεga hâka vâĉεŝ.
: حرفی را كه ميخواهی بزنی، بچش (مزه مزه كن).
مثل فارسی: حرف را بايد هفت دفعه قورت داد.
(امثال و حكم دهخدا. جلد دوم. ص 693)
مثل آذری: صد بار اندازه كن، يك بار ببر.
(فصلنامه فرهنگ مردم .شماره 8 و9 ص 33)
مثل اسلواكی: اول بجو، بعد تف كن.
(گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 35)
مثل هندی: اگر پای تو بلغزد، میتوانی دوباره تعادل خود را بر قرار كنی، اگر دهان تو بلغزد نمیتوانی كلمات خود را پس بگيری.
مثلها و پندهای هندی. ص 38
سخن تا نگوئی توانيش گفت ولی گفته را باز نتوان نهفت (سعدی)
از آنجا كه حرف، مسری است و هر حرفی، حرف ديگری را در پی خواهد داشت بمنظور آگاهی از اين موضوع میگويند:
& : هَِكات، هَِكاتي مياره. hεkât hεkati miyâre
: حرف، حرف میآورد.
مثل فارسی: حرف، حرف مياره، باد برف .
(امثال و حكم دهخدا جلد دوم ص 692)
مسلما انسان در هر زمينهای حرف بزند، در همان زمينه هم حرف میشنود.
& : هَِكات هر چی با، هَمون مَِشنوآ.
hεkât harĉi bâ hamun mεŝnuâ.
: حرف هر چه بگوئی، همان میشنوی.
پس برای آنكه بد نشنويم، نبايد بد بگوئيم زيرا :
نگر تا چه كاری همان بدروی سخن هر چه گوئی همان بشنوی (فردوسی)
ضربالمثلهای منظوم فارسی ص 272
& : سخن، وحشی يه. soxan vahŝiya.
: سخن وحشی است .
سخن اگر كنترل شده نباشد باعث گرفتاری میشود.
مثل اسكاتلندی: اگر ميخواهی جسمت آزاد باشد، زبانت را زندانی كن.
(گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 33)
مثل فارسی: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
================================
بديهی است فرزند، عزيزترين موجود برای پدر و مادر است اما اگر همين عزيزترين فرد مورد تربيت و تهذيب قرار نگيرد، تبديل به بدترين موجود خواهد شد كه جز مزاحمت برای پدر و مادر و ديگران خاصيت ديگری ندارد، در اين مورد با گويا ترين كلام میگويند:
& : وچه عزيزه، ژو تربيَِت عزيزتری يَه. vaĉa aziza žo tarbiyεt aziztεriya
: بچه عزيز است، تربيتش عزيزتر است .
حضرت علی میفرمايد: فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت.
معذب تا نداری تن، مهذب می نگردد جان
كه تا برگش نپيرائی، نبالد سرو بستانی (قاآنی)
(ضربالمثلهای منظوم فارسی. ص 7)
مثل كرمانی: تربيت از بچه عزيزتر است.
مثل كرمانی: خر آدم، به از آدم خر است.
: (يعنی حيوان باتربيت از آدم بیتربيت بهتر است)
(مثلهای فارسی رايج در كرمان صفحات 40 و 54)
مثل چينی: اگر يشم سبز، صيقل نشود. نمیتواند مورد استفاده قرار گيرد.
(گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 4)
البته رفتار پدر و مادر با يكديگر و يا با ساير افراد خانواده و جامعه الگوئی برای شكلگيری تربيتی فرزندان خواهد بود. بهمين دليل گفته میشود:
& : كَِلا قَه قَه كی پی يِی مَِگيرِه؟ پيَِيرَه مار پی.
kεlâ qa qa ki pi yey mεgire? piyεra mâr pi.
: كلاغ قارقار كردن را از كی میآموزد؟ از پدر و مادر.
مثل بختياری: فرزند بزرگت را تربيت كن، فرزند كوچكت خود بخود تربيت خواهد شد.
(فرهنگ مردم ص 373)
مسلما اگر فزرند در خانواده تربيت نشود، در اجتماع به بدترين وضع تربيت خواهد شد.
آنكه سـرمايه از ادب كنـدی در بسيط زمين، طرب كنـدی
هر كه را ام واب، ادب نكند گردش روزگار ادب كنـدی
================================
انسان اگر در جستجوی علمی و يا چيزی است، برای به دست آوردن آن بايد تلاش كند و نبايد زود نا اميد شود. چنانچه گفته شده است: دست از طلب ندارم تا كام دل بر آرم.
اگر شخصی به دنبال انجام كاری فرستاده شود و آن شخص بدون نتيجه و دست خالی برگردد، در زبان سمنانی به عنوان اعتراض به او ميیگويند:
& : بَِشِه باتَه ميو، با تِش پيشت ورگرده ؟
bεŝe bâta miyu bâteŝ piŝt vεrgεrde ?
: رفتی گفتی ميو، گفت پيشت برگشتی؟
در واقع با بيان اين مثل ميخواهند يادآور شوند كه انسان بايد در طلب آن چيزی كه به دنبالش است تلاش و مقاومت كند و با كوچكترين جواب نامساعد دست از طلب بر ندارد.
اما اگر اين گرايش خاطر به انسانی تعلق بگيرد كه با تلاش خود نشان دادهايد كه دوستش داريد و خواهانش هستيد، طبيعی است كه انتظار داشته باشيد تا واكنش مثبتی از او ببينيد. چنانچه عكسالعمل شايستهای نديديد و يا با بیاعتنائی مواجهه شديد، ديگر صلاح نيست كه اصرار بورزيد. در اينمورد میگويند.
& : ای آدَمی رَه بَمَِر كو تَه رَه تُوْ كَِرِه
i âdami ra bamεr ko ta ra tow kεrey.
: برای كسی بمير كه برای تو تب كند.
خواهی كه جهان در كف اقبال تو باشد خواهان كسی باش كه خواهان تو باشد
مثل فارسی: از تو به يك اشاره، از من به سر دويدن.
وقتی از طرف مقابل اشارهاي هم در كار نيست چرا انسان با سر بدود؟ پافشاري زياد در اين قبيل موارد منجر به منت كشيدن مي شود و منت كشيدن شايسته انسان وارسته نيست. چون منت كشي شخصيت انسان را متزلزل مي كند.
وقتی از طرف مقابل اشارهای هم در كار نيست چرا انسان با سر بدود؟ پافشاری زياد در اين قبيل موارد منجر به منت كشيدن میشود و منت كشيدن شايسته انسان وارسته نيست. چون منتكشی شخصيت انسان را متزلزل میكند.
خصوصا كه اين منتكشی به جهت سير كردن اين شكم بیهنر پيچ پيچ باشد.
در اينمورد چه كلامی شيوا تر از اين كه گفته میشود:
& : آدَم وَشونی پی بَمَِرِه، مَِنّتی نَِنجِه
âdam vaŝoni pi bamεre mεnnεti nεnje .
: آدم از گرسنگی بميرد و منت نكشد.
مثل فارسی: در آب مردن به كه از غوك زنهار خواستن. (قابوسنامه)
مثل فارسی: به گرسنگی مردن به كه نان فرومايگان خوردن. (سعدی)
(ده هزار مثل فارسی. ص 71)
مثل آذری: اگر آب ترا ببرد بهتر از آنست كه از روی پل نامرد بگذری.
: اگر شير تو را بدرد بهتر از آنست كه زير سايه روباه بخوابی.
همت ما نكشد منت نازی زكسی بوی پيراهن يوسف به صبا ارزانی
(ضربالمثلهای منظوم فارسی ص 474 (صائب))
مثل فارسی: همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جائی رسيدهاند
عزت ز قناعت است و خواری ز طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب
(امثال حكم دهخدا. جلد 2 ص 1099 (جامع التمثيل))
================================
ميدانيم كه بسياری از صفات انسان، اكتسابی است و انسان از محيط زندگی خود تاثير پذير است. بهمين دليل و به جهت تهذيب اخلاق گفته شده است:
با بـدان كـم نشيـن كه درمـانـی خو پذير اسـت نفس انسانـی (سنانی)
با بدان كم نشين كه صحبت بد گر چه پاكی، تو را پليد كند (سعدی)
ده هزار مثل فارسی ص 138
گاه مثل كه كاربردی در ميان ادميان دارد، به كنايه از نمادی حيوانی، شكل گرفته است.
درمورد تاثير پذيری در زبان سمنانی نيز چنين مثلهائی وجود دارد مانند:
&& : اَسبی وُ خَری ای جا نَكَِرين، هُم بُوْ نَبين، هُم خُوْ مَِبين.
asbi vo xari ijâ nakεrin, hom bu nabin hom xu mεbin.
: اسبها و خرها را يكجا نكنيد (نبنديد)، هم بو نشوند، هم خو میشوند.
اسب تازی در طويله گر ببندی پيش خر رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود
ده هزار مثل فارسی. ص 85 (ميرزا حبيب روحی)
مثل هندی: رذالت و فضيلت، از معاشرت بد و خوب حاصل میشود.
مثل هندی: يك قطره آب كه روی آهن تفته میافتد، بدون هيچ اثری ناپديد میشود. همان قطره كه روی برگ نيلوفر آبی میافتد، مانند يك مرواريد میدرخشد. همان قطره كه به درون يك صدف میافتد، يك مرواريد میشود بنابراين، كسانی كه با آدمهای پست، معمولی، و والا معاشرت میكنند، متناسب با آنان رفتار میكنند. مثلها و پندهای هندی ص 15
مثل اسكاتلندی: اگر مدت يكسال با آدم لنگ معاشرت كنی، در پايان سال با او خواهی لنگيد. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص33)
مثل چينی: با نيكان مصاحبت كن تا از نيكان تقليد كنی.
گلچينی از ضرب المثلهای جهان. ص 55
در اين زمينه مثل ديگری هم در زبان سمنانی گويای اين امر است:.
& : مَر هَر زَِمينی بَگَِردِه، هَمون رُونگ بيرين مِی.
mar har zεmini bagεrde, hamun rowng birin mey.
: مار در هر زمينی بگردد (گردش كند. زندگی كند) به همان رنگ در میآيد.
اثر تاثيرپذيری را سعدی چه زيبا عنوان میكند:
گلی خوشبوی در حمام روزی
بدو گفتم كه مشكی يا عبيـری
بـگفتــا مـن گلـی ناچيـز بـودم
كمال همنشيـن در من اثر كـرد
رسيد از دست محبوبـی به دستـم
كـه از بـوی دلاويــز تـو مـستـم
وليـكـن مدتـی بـا گـل نـشستـم
وگرنه من همان خاكم كه هستـم
================================
تحسين كردن كسانی كه امر خيری و يا كار خوبی انجام میدهند، كاری است بس پسنديده اما اين تحسين و تشويق نبايد وسيله بهره كشی بیمزد و پاداش بكار رود.
درچنين مواردی میگويند:
&& : آدَم باريكَِلا باريكَِلا ژو موكوشِه، خَری هَم سَره بار.
âdam bârikεlâ bârikεlâ žo mokoŝe. xari ham sarabar.
: آدم را باريكلا باريكلا میكشد، خر را هم سربار.
اين مثل به تمسخر در مواردی گفته میشود كه كسی يا كسانی، بارندی و موزيانه آدم سادهلوحی را تشويق میكنند و از او كار بیمزد يا بيگاری میکشند.
مثل فارسی: خر را سربار میكشد، جوان را ماشاءالله.
امثال و حكم دهخدا جلد دوم ص 730
مثل اسكاتلندی: آنچه حيوان بار بردار را میكشد بار نيست، بلكه تحمل سربار زياد است.
گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص. 32
مثل كرمانی: خر را خرده بار میكشه، زن را خرده كار.
مثلهای فارسی رايج در كرمان ص 14 و 54
================================
انسان بی نياز از دوست نيست، اگر اين دوست شخص عاقل و مدير و مدبری باشد، سرمشقی براي ديگر دوستان نيز خواهد بود و بقيه از او پيروی میكنند. در كارهای گروهی و اجتماعی شاهد هستيم كه فردی بعنوان مدير و سرپرست انجام وظيفه میکند، اگر اين مدير، شخص آگاه و لايقی باشد، كسانی كه از او تبعيت میكنند افراد موفقی خواهند بود. لذا به جهت هشدار دادن درمورد پيروی و متابعت كردن از كسی، در زبان سمنانی مثلی است به اين شرح:
&& tt: اگَِه اَلِه دَِمبال بَشَه، سَری كوهی مَِرَِس، كلين دَِمبال شَخَه رَزَه.
aga alle dεmbâl baŝa sari kuhi mεrεs. kεlen dεmbâl. ŝaxaraza.
: اگر بدنبال اله (عقاب) بروی به سركوه میرسی، دنبال كلاغ به(محل) شاخ ريز (مرداب و منجلاب)
مثل فوق به قدری گوياست كه حاجت به هيچ تفسيری نيست.
مثل فارسی: همنشين تو از تو به بايد تا ترا عقل و دين بيفزايد
مثل؟: اگر شيری رهبر گله گوسفندان باشد بهتر است تا گوسفندی رهبرگله شيران.
مثل مصری: اگر از جغد تبعيت كنی، به ويرانهات خواهد برد.
گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 49
مثل تازی: اگر زاغ را رهبر خود نمائی، به سوی لاشهها و مردار رهنمون خواهیشد.
همان ماخذ ص 7
================================
انسانها را نمیتوان از ظاهر آنان شناخت، چه بسا فردی با لباس ژنده و فرسوده، بسيار وارسته و فهيم است و فردی با لباس مرتب و منظم و بسيار آراسته، متقلب و دغل. پس لباس نمیتواند علامت تشخص باشد.
ای بسا ابليس آدم رو كه هست پس به هر دستی نبايد داده دست
در زبان سمنانی، وقتی بخواهند هشدار بدهند كه نبايد فقط به ظاهر افراد توجه كرد، چه كلامی زيباتر از اينكه:
&& : آدَِمی، بَِه هَلون مَِنَِشناسَن. âdεmi bε halon mεnεŝnâsan.
: آدمی را به لباس نمیشناسند.
تن آدمی شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدی)
مثل فارسی: آدمی را آدميت لازم است چوب صندل بو ندارد، هيزم است.
مثل انگليسی: با كلاه راهبگی، آدمی راهبه نمیشود.
ضربالمثلهای انگليسی. ص 57
مثل انگليسی: انسان، با ادب و رفتارش شناخته میشود.
ضربالمثلهای معروف ايران و جهان. ص 227
================================
انسان اجتماعی است و درمحيط زندگی با همسايگان خود برخورد دارد همسايه خوب نعمت بزرگ است و همسايه را برهمسايه حقی است بهمين دليل درزبان سمنانی میگويند:
& : هُمسييَه، هُمسييِه پی اَِرث مَِبَِره .
homsiya homsiye pi εrs mεbεre.
: همسايه از همسايه ارث میبرد.
اين مثل عينا در كرمان هم رايج است. (فرهنگ نوين گزيده مثلهای فارسی. ص 193)
مثل ديگری نيز در اين زمينه میگويد:
& : هُمسييِه پييَِرَه مار پی نَزديكتَِری يَن .
homsiye piyεramâr pi nazdiktεriyan.
: همسايهها از پدر و مادر نزديكترند.
مسلما اين همسايه خوب است كه در مصيبت و شادیها همراه و همگام انسان است درفارسی و ساير ملل راجع به همسايه، مثلهای زيادی هست كه چند نمونه آن ذكر میشود:
مثل فارسی: همسايه را بپرس، خانه را بخر. (امثال و حكم دهخدا جلد 4 ص 1992)
مثل فارسی: همسايه نيك در جهان، فضل خداست. (امثال و حكم دهخدا جلد 4 ص 1992)
مثل فارسی: همسايه نزديك به از برادر دور. (امثال و حكم دهخدا جلد 4 ص 1992)
مثل آذربايجانی: همسايه ديوار به ديوار به از خويش دور.
گلچينی ازضربالمثلهای جهان. ص 314
مثل اروپائی: در اوقات سخت، يك همسايه نزديك بهتر از يك برادر دور است .
(گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 134)
مثل دانماركی: هيچ كس آنقدر ثروتمند نيست كه از همسايه بینياز باشد.
همان ماخذ. ص 322
مثل مصری: انسان میتواند بدون دوستان زندگی كند ولی بدون همسايگان نمیتواند.
همان ماخذ. ص 49
مثل آلمانی: همسايهات را دوست بدار، ولی پرچين را از بين مبر. (همان ماخذ. ص 325)
مثل گرجستانی: همسايه تو، آئينه توست. (همان ماخذ. ص 326)
مثل تازی: همسايه تو، معلم توست. (همان ماخذ. ص 310)
گاهی هم آدم بیدست و پا وتنبل، احتياج مبرمی به همسايه پيدا میكند در اينصورت میگويند:
مثل فارسی: همسايهها ياری كنيد تا من شوهرداری كنم.
================================
ازدواج و تشكيل خانواده، عناصر و ارزشهای زنده، تحكيم بخش و گرانقدری را در خود دارد. اين ارزشها در كشاكش آداب و رسوم، گرچه مدتها وقت خانوادهها و افراد را مشغول داشته، اما در تمام مراحل با تحركها و پديدهها، قهر و آشتیها، شادیها و دلهرههای لذتبخش و ناگزير، توام بوده و در فرجام، تحكيم روابط خانواده و دوام آن را چنان تضمين میكرده كه اين ضربالمثل را عينيت میبخشيده كه:
: دختر با لباس سفيد عروسی به خانه شوهر میرود و با كفن سفيد از آنجا خارج میشود.
و چنين بوده است كه به ندرت در خانوادهای طلاق و جدائی واقع میشد. (9)
معمولا جوانانی به فكر ازدواج میافتند، كه از پسِ هزينههای آن برآمده و توانائی اداره كردن خانه و خانواده را داشته باشند. چون: عروسی، به چشم تماشائی آسان است (امثال و حكم دهخدا جلد دوم. ص 1098) ولی اگر جوان بیدست و پا و كم بضاعتی هوس ازدواج بكند. در زبان سمنانی به تمسخر و با مثلی شعرگونه و آهنگين چنين میگويند:
& : دَمبولَه ديشو، اَِشكَِتَه لَگن، باقَِری باچی جَِنيیَه مَِگَن.
dambula diŝow. εŝkεta lagan. bâqεri bâĉi jεniya mεgan.
: دانبول و دينبل، لگن شكسته، باقر گفته زن میخواهم .
گويا در گذشته دور، باقر نامی بوده است بیدست و پا و بیخانمان و بیبضاعت كه هوس ازدواج داشته و چون امكانات آن را نداشته موفق به ازدواج نشده ولی گاهگاهی هوس خود را بيان میكرده است و اين كلام كه به تمسخر به او گفته میشد، مثلی شده است كه كاربردی دوگانه دارد.
يكی جنبه تمسخر آن كه در بالا توضيح داده شد و ديگری اينكه گاهی در مجالس شادی اين مثل را بصورت شعر و آهنگين و به عنوان شوخی به جای كلمه (باقر) اسم جوانهای نزديك در فاميل را برده و به همراه آن دنبك و يا داريه میزنند و میرقصند.
================================
مرد اگر میخواهد مسلط بر خانه و خانواده باشد بايد از همان ابتدای زندگی به اين امر بپردازد، درغير اينصورت رشته كار از دستش در خواهد رفت.
در فارسی مثلی است كه میگويند: گربه را بايد دم حجله كشت.
.دراين زمينه در گويش سمنانی هم مثلی هست كه:
&& : عاريسييَه بَِه اَِنجَِله، وَچَه بَِه گورَه.
ârisiya bε enjεla. vaĉa bε gowra.
: عروس به حجله، بچه به گهواره.
يعني عروس را به اَِنجَِلَه (هنگام بستن نان و پنیر به کمرشو قبل از رفتن به حجله) و بچه را در گهواره بايد تربيت كرد.
تعريف و تمجيد به منظور قدردانی و محبت و زحمات ديگران كار پسنديده ايست، ولی تعريف زيادی و غلاو و تكرار، دل آزردگی و انزجار پيش میآورد.
بين عوام مرسوم است كه میگويند، از عروس نبايد زياد تعريف كرد زيرا :
&& & : عاريسين تَعريفها كَِرَن، شَِلَِختا بيرين مِی.
ârisin ta,rif hâkεran. ŝεlεxtâ birin mey.
: عروس را كه تعريف بكنند، شلخته بار میآيد.
&&& : عاريسی يَه كو ژين مِی ژين تعريف ها كَِرِه، هُشتُن دائی رَه خايره .
ârisiya ko žin mey žin ta,rif hâkεre. hoŝton dâi ra xâyre.
: عروسی را كه مادرش تعريفش را بكند، برای دائيش خوبه.
اين دو مثل، عينا در امثال و حكم دهخدا جلد دوم صفحات 1096 و 1099 ثبت است، احتمالا اين مثلها در ساير گويشها هم وجود دارد، حال چگونه میتوان ثابت كرد كه منشاء اصلی اين مثل از كجاست؟ در كتاب امثال و حكم دهخدا مثل های ديگری هم در اين زمينه وجود دارد:
: عروس بی جهاز، روزه بی نماز، دعای بی نياز، قورمه بی پياز.
: عروس كه به ما رسيد، شب كوتاه شد.
: عروس ما عيبی ندارد، كور است، كچل است، سرگيجه دارد.
: عروس مياد وسمه بكشد نه وصله بكند.
: عروس نمیتوانست برقصد، میگفت اطاق كجه.
وقتيكه به قصد برطرف كردن عيبی اقدامی صورت میگيرد و نه فقط آن عيب برطرف نمیگردد بلكه عيب ديگری هم به آن اضافه میشود، به جهت اعتراض محترمانه، اين مثل كاربرد پيدا میكند:
& : هَما عاريسی يَه خيلی قَشنگَه بييَه كو سالی يَن بيرين اَِوَِردِش.
hamâ ârisiya xeyli qaŝεnga biya ko sâliyan birinεvεrdeŝ .
: عروس ما خيلی قشنگ بود، سالك هم درآورد.
================================
(سالك ، بيماری جلدی ناشی از نوع انگل تك سلولی كه از راه نيش پشه خاكی منتقل و باعث ايجاد زخم مزمن در پوست میشود. فرهنگ بزرگ سخن جلد 5 ص 3993)
مثل فارسی: گل بود به سبزه نيز آراسته شد.
چند مثل در رابطه با عشق و ازدواج :
مثل عاميانه فارسی: ازدواج مثل هندوانه دربسته است ،وقتی شكسته شد معلوم مي شود رسيده است يا كال
مثل اسپانيولی: ازدواج مانند داخل كردن است در يك كيسه پر از مار است ، به خيال شانس درآوردن يك مارماهی. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 19)
مثل اسكاتلندی: انسان هر كجا كه مايل است میتواند عشق بورزد ولی فقط در جائی ازدواج میكند كه مقدر است ازدواج كند. (همان ماخذ. ص 33)
مثل آلمانی: ازدواج تب معكوس است، با حرارت شروع میشود و به سردی میگرايد. (همان ماخذ. ص 43)
مثل اسپانيولی: عشق مانند سوپ است، لقمه اول داغ است و لقمه بعد بتدريج سرد میشود. (همان ماخذ. ص 200)
مثل طبرستانی: ازدواج در جوانی خيلی زود است و ازدواج در پيری خيلی دير. (همان ماخذ. ص 45)
مثل فرانسوی: ازدواج زودش اشتباه است و ديرش اشتباهی بزركتر. (همان ماخذ. ص 39)
مثل آلمانی: ازدواج بيمارستان عشق است. (همان ماخذ. ص 43)
مثل روسی: ازدواج قبر عشق است. (همان ماخذ. ص 43)
مثلهای داستاندار
& : چوئَه وُ گوشت، تَه پيغمبری فَِريا بُلَِند ماكَِرِه.
ĉua vo guŝt ta peyqambεri fεryâ bolεnd mâkεre.
: چوب است و گوشت، اين مثل درمواقعی كه تناسبی بين قدرت تحمل و فشاری كه به انسان وارد میشود، وجود ندارد، گفته میشود: فرياد پيغمبرت را بلند میكند.
ماموران حكومتی مردی را برای وصول باج به دارالحكومه بردند و چون حاضر به پرداخت نبود، او را به چوب بستند. پس از خوردن چند ضربه، حاضر بپرداخت باج شد.
وقتی از دارالحكومه خارج میشد، به او گفتند: تو كه چند ضربه خوردی، قدری مقاومت میكردی و چند ضربه ديگر میخوردی، سرانجام رهايت میكردند. او جمله فوق را گفت.
================================
&& : يا فَِرينی وُ شَِت وَِرَِنجی، يا نمازی جماعتی.
yâ fεrini vo ŝεtvεrεnji yâ nεmâzi jεmâ,εti.
: يا فرينی و شير برنج، يا نماز جماعت.
اين مثل دو مفهوم جداگانه دارد، مفهوم اول آن است كه از بين دو چيز يكی را بايد انتخاب كرد و كاربرد آن وقتی است كه كسی در هردو چيز طمع كند و به هردو مايل باشد كه عملی نيست. مفهوم دوم آن اين است كه يا بايد دنيا و مالش و لذتهايش را برگزيند يا آخرت را از طريق خداپرستی و خدادوستی.
: در ماه رمضان د ر بسياری از خانهها افطاری میدادند. بعضی از روزه داران به اين ميهمانيها میرفتند و با فرنی و شير برنج روزه خود را میگشودند و بعد به ادای نماز میپرداختند.
بعضی ديگر كه به نمازجماعت میرفتند، وقتی به مهمانی میرسيدند كه از فرينی و شير برنج
خبری نبود. داستان به گوش حاج ملا علی حكيم الهی رساندند و او گفت:
: يا فَِرينی وُ شَِت وَِرَِنجی، يا نَِمازی جَِماعَِتی.
مثل فارسی: يا خدا میشود يا خرما.
امثال و حكم دهخدا. جلد چهارم ص2024
مثل سمنانی: هم خُدی مَِگِیش ،هَم خُرمِی. ham xodey mεgeyŝ ham xormey.
: هم خدا را میخواهد، هم خرما را.
هم به فكر آخرت است و هم از لذات دنيوی نمیتواند چشمپوشی كند.
مثل داستانی فوق منقول از سخنان حاج ملا علی حكيم الهی از اعاظم و مجتهدين و علمای سمنان است.
================================
&&: شَِما مُلِيظَه هَمارَه تَشتَه لَگن مَِنه بو.
ŝεmâ moleyza hamâ ra taŝta lagan mεnεbu.
: ملاحظه شما برای ما تشت و لگن نمیشود .
يعنی كار از كارگذشته است و كار ما با ملاحظه شما سرو سامانی نمیگيرد.
سرچشمه اين مثل از اينجاست كه روزی مهماني عزيز به خانه مردی تهيدست وارد شد. مرد مجبور شد تشت و لگن زنش را بفروشد و نان و آبی برای او آماده كند. مهمان هم كه از وضع مالی مهماندارش خبر داشت در سر سفره سعی كرد كمتر دست به غذا ببرد. مهماندار كه ملاحظه او را متوجه شده بود گفت: ملاحظه شما برای ما تشت و لگن نمیشود و بعدها اين گفته مثل شد.
هدف از ارايه مثلهای سمنانی و نمونههای ساير زبانها و گويشها نشان دادن طرز تفكر مردم جهان در برخورد با مسائل زندگی بود. با مقايسه مثلهای رايج در فرهنگ عاميانه شهرها وكشورهای مختلف جهان عليرغم اختلاف فاحش جغرافيايی، اجتماعی و فرهنگی وجوه مشترك بسياری بين ضربالمثلهای نقاط مختلف جهان از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب به چشم میخورد.بنابراين میتوان چنين نتيجه گرفـت كه مردم در همه جای دنيا در برخورد با مسـائـل گونـاگون زندگی تقريبا يكسان فكر میكنند و در بسياری از موضوعها اتفاق نظر دارند و از طرفی فرهنگها در داد و ستد دائمی بوده و هستند.
با پيشرفت تكنولوژی در جهان كنونی، تعامل فرهنگی بيشتر و در نتيجه داد و ستد فرهنگها سريعتر صورت میپذيرد. عواملی چند در تاثيرگذاری فرهنگها بر يكديگر نقش چشمگير دارند و راه حركت به سوی درك مشترك از مسائل زندگی را هموار میكنند.
از جمله تاثيرگذارترين اين عوامل (مثل) هاست كه از متن زندگی واقعی مردم سرچشمه گرفته و در قالب گويشهای گوناگون متجلی گشته و تاثير ژرف خود را بر كيفيت زندگی نسلها باقی میگذارد.
هرگونه تلاشی در حفظ اين گنجينه گرانبهای فرهنگی بشر صورت بگيرد، بیترديد ارزش آن را خواهد داشت.
گویشور و پژوهشگر زبان سمنانی
ذبیحالله وزیری «وزیری سمنانی»
مردادماه 1385
پینوشتها:
1= فرهنگ بزرگ سخن. دكتر حسن انوری – جلد 6 – ص – 5346
2= قرآن مجيد. سوره بقره آيه 30 و سوره انعام، آيه 165
3= مانندگی اسطورههای ايران و چين مولف: جی. سی. كوياجی. مترجم دكتر كوشيار كريمی طاری
4= برداشتی آزاد از كتاب (پژوهش و بررسی فرهنگ عامه ايران) نوشته آقای حسينعلی بیهقی. ناشر اداره موزههای آستان قدس رضوی. چاپ دوم بهمن ماه 1367
5= فرهنگ سمنانی امثال و اصطلاحات و اشعار دكتر منوچهر ستوده. ص سيزده
6= فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار) دكتر منوچهر ستوده ص 13
7= مجله هنر و مردم، شماره 191 و 192 شهريور و مهر 1357 ص 64
8 و9= آداب و رسوم مردم سمنان . محمد احمد پناهی سمنانی
& : مثل، برگرفته از كتاب فرهنگ سمنانی (اصطلاحات امثال و اشعار) دكتر منوچهر ستوده.
: مثل، برگرفته از كتاب آداب و رسوم مردم سمنان. محمد احمد پناهی سمنانی.
منابع و ماخذ
- فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار) .مولف، دكتر منوچهر ستوده. انتشارات : وزارت فرهنگ و هنر مركز مردمشناسی ايران. تابستان 1356
- آداب و رسوم مردم سمنان. تاليف محمد احمد پناهی سمنانی. ناشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. چاپ نخست زمستان 1374
- ضربالمثلهای منظوم فارسی. تاليف محمد علی حقيقت سمنانی. نشرگزاره چاپ اول بهار 1374.
- امثال و حكم دهخدا. تاليف علامه فقيه علی اكبر دهخدا. انتشارات اميركبير چاپ چهارم 1357.
- فرهنگ بزرگ سخن. دكتر حسن انوری. انتشارات سخن چاپ اول 1381.
- مانندگی اسطورههای ايران و چين. تاليف. جی. سی. كوياجی. مترجم دكتر كوشيار كريمی طاری. انتشارات نسل نوانديش چاپ اول بهار 1378.
- پژوهش وبررسی فرهنگ عامه ايران .نويسنده حسين علی بيهقی ناشر، اداره موزههای آستان قدس رضوی، چاپ دوم بهمن 1367 .
- گلچينی از ضربالمثلهای جهان. دكتر سيفالله اسدی. موسسه انتشاراتی انديشه روشن. چاپ دوم تابستان 1379.
- ضربالمثلهای معروف ايران و جهان. مرضيه يعقوبی. انتشارات عطار. چاپ اول 1382 .
- مثلها و پندهای هندی. مولف. نارند راك. ستی. ترجمه عبدالله تربيت انتشارات خجسته .چاپ اول 1379.
- فرهنگ نوين گزيده مثلهای فارسی. احمد ابريشمی. انتشارات زيور. چاپ اول تابستان 1376.
- فرهنگ مردم (فولكور ايران) مولف سيدعلی ميرنيا. نشر پارسا .چاپ دوم 1378.
- ده هزار مثل فارسی دكتر ابراهيم شكور زاده بلوری. انتشارات آستان قدس رضوي. چاپ اول 1372. (22)
- ضربالمثلهای انگليسی. نوشته رونالد ريدوت، كليفورد ويتينگ. ترجمه و تدوين حميد رضا بلوچ و مسعود ميرزائی. نشر پارسا چاپ سوم .پائيز 1380.
- مثلها و حكمتها. دكتر رحيم عفيفی انتشارات سروش. چاپ اول 1371.
- مجله هنر و مردم. انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. سال شانزدهم شماره 191 و 192 شهريور و مهر 1357.
- فصلنامه فرهنگ و مردم. سال سوم شماره 8 و 9 بهار 1383 .
- فرهنگ نوين مثلهای فارسی رايج در كرمان. احمد ابريشمی. انتشارات زيور. چاپ اول تابستان 1377.
- كتاب كوچه. احمد شاملو. انتشارات مازيار. 1382.