شاعر نییم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دلِ دیوانه خویشم (مهدی اخوان ثالث)
===========================================================

زمانی این دلنوشته را نوشتم که همسر عزیزم سیزده روز بود که در بیمارستان بهمن بستری بود. قصد داشتم به مناسبت سالگرد تولدش که بیست و ششم دی ماه بود برایش بخوانم، ولی در آن روز چندان حوصله و تمرکز نداشت که توجه به گفتهام داشته باشد، بعد از آن روز هم فرصتی پیش نیامد تا برایش بخوانم. لذا این دلنوشته روی دستم ماند. ولی آقای دکتر حسن الله صادقی پزشک معالجش و نرسهای بخش آی سی یو بیمارستان بهمن آن را خواندند و مشخص بود که تحت تأثیر قرار گرفتند.
دلنوشتهای برای همسرم: به تـو مـیاندیشم
به تو ای همسر خوبم،
به تو ای شمع وجودم،
به تو ای مادرِ دلسوز،
به تو ای دبیر ِدیروز،
به تو ای زنِ هنـرمند
به تو ای عزیز و دلبند
همه روز و شبم را،
به تـو مـیاندیشم
ما، همسفر راه درازی بودیم
چه نشیبها، چه فرازها
که از سر گذراندیم با هم
چه غمِ سنگینی است
بی تو بودن، در این خانه
که به ماتمکدهای میماند
همه ثانیهها را،
به تو میاندیشم.
ذبیحالله وزیری «وزیری سمنانی»
1393/10/20
=========================
این دلنوشته را، ده روز بعد از فوت همسر عزیزم نوشتم.
بعد از تو چه باید کرد؟
ای شریکِ همه زندگییم
ای دلیلِ همه وابستگییم
ای که پنجاه و دو سال
به تو بوده همه دلبستگییم
بعد از تو چه باید کرد؟
تو تیرک ساحل بودی
من قایق بشکسته
امّا به تو وابسته
در بحری چنین هایل
بعد از تو چه باید کرد؟
دانم که به یاد داری، ایام جوانی را
عکسی که به تو دادم، با جمله معانی را
«سایه روشنی از ایّامِ جوانیِ خود را به تو عفت عزیزم تقدیم میکنم، باشد که در کشاکش دهر و طوفانهای مهیب زندگی، تنهایم نگذاری. خردادماه 1342»
و اینک، بعد پنجاه و دو سال
تو به عرش رفتی و من نیز به فرشم
بعد از تو چه باید کرد؟
واکنون چه بگویم من
یا با کی بگویم من
اسرار نهانم را
شادی که نه، این غم را
بعد از تو چه باید کرد؟
ذبیحاللهوزیری «وزیری سمنانی»
1393/11/19
=====================
دلنوشتهای به مناسبت چهلمین روز درگذشت همسر عزیزم
شب چهل شد عزیزم، نازنینم نمیدانم که بر تـو چون گذشته
ولی دانـم که بر روح و روانـم تو گویی لیلی بر مجنون گذشته
ذبیحالله وزیری «وزیری سمنانی»
1393/12/12
=======================
به مناسبت آغاز هفتمین سال درگذشت همسر عزیزم خانم عفت صیّاد که در تاریخ 1393/11/09 در بیمارستان بهمن تهران وفات یافتند.
نهمین روز بهمن ماه، بود روز غم انگیزی، برای من
که دادم از کفم، عشقِ زمانِ نوجوانی را
به سال یکهزار و سیصد و افزون نود با سه (1393)
دگر ناید به دست، آن دست،
که در دست داشتم، اندر جوانی را
فرستم من سپاسی، هم درودی،
بر آن پاکیزه آرامگه،
که دارد این کلام دلپذیری،
بر سرِ سنگ مزارش، از زبانِ من:
(یک جهان عشق نهان است اینجا)
( ما همسفر راه درازی بودیم
بین من و او، زمانه دیوار کشید)
در واقع چنین بوده و هست.
خدایش نیز بیامرزد،
==============
از آنجائی که ادیبان، شاعران گویند:
(خداوند به حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری)
شاکرم از ایزدم، که بگرفته است دستم را
================
وگر برده است با حکمت، آن عشقِ جوانی را
نصیبم کرده این رحمت، عزیزِ بیبدیلی را
که گیرد دست من در هر گرفتاری، و اکنون،
همسرم، هم دستگیرم هست و هم همفکر و هم همگام،
توانسته است که تنهائی و سرگردانی و افسردگیِ این زمان را
زُداید از وجودم، با پری زادی، فرشته مسلکیِّ ذاتیِ کارِ خدا دادی،
امیدم آن بود، خالق، سلامت داردش اکنون و هر ایّام،
که او باشد مسبّب بر توانائیِ من، اندر کهنسالی.
ذبیحالله وزیری (وزیری سمنانی)
1399/11/09
========== آثار نقاشی و مدارک عفت صیاد ==========