آیا داستان (برای خالی نبودن عریضه) را می دانید؟
مطمئنم که میدانید، ولی ممکن است بعضی از جوانترها داستان این جمله را ندانند. پس این مطلب را برای آنان مینویسم.
در گذشتههای دور که سواد خواندن و نوشتن برای همه میسر نبود، هرکسی قصد داشت برای آشنایان خود یا برای رئیس ادارهای نامهای بنویسد، مجبور بود به فردِ با سوادی مراجعه کرده و مطلب خود را بیان نموده و آن با سواد، گفتههایش را به رشته تحریر در آورد.
در تهران قدیم، جلوی پستخانه، افرادی بودند که به آنها (عریضهنویس) میگفتند. عریضهنویسی که همان نامهنویسی است، شغلی محسوب میشد و از مراجعین برای نوشتن عریضه (نامه) وجهی دریافت میکردند.
این مقدمه را عرض کردم تا برسم به اصل قضیه. یک جوانِ سربازی که سواد هم نداشت به یکی از همین عریضهنویسهایِ جلویِ پستخانه مراجعه میکند تا با نوشتن نامهای از سلامتی خود به پدر و مادرش خبر بدهد. به عریضهنویس میگوید که برای پدر و مادرم بنویس که: حال من خوب است و سلامتم و نگران من نباشند. هر وقت مرخصی گرفتم حتماً به روستای خودمان و پیش شما خواهم آمد.
عریضهنویس پس از نوشتن این جملات به آن جوان میگوید: دیگر چی بنویسم؟ جوان میگوید، همین که نوشتی کافیه. عریضهنویس میبیند که این دو سه جمله فقط یکی دو سطر بیشتر نیست، لذا به جوان میگوید: برای خالی نبودن عریضه، از قوم و خویشهای خودت، از همسایهها، از کدخدای دِه هم احوالپرسی بکن. آن جوان هم موافقت میکند و آن عریضهنویس هم به سلیقه خودش از در و همسایه و اقوام و کدخدای ده هم به صورت نوشتاری احوالپرسی میکند تا عریضه خالی نباشد.
==========روز جمعه 1399/03/23 (وزیری سمنانی)==========