فرهنگ مردم و مقوله مثلها
وقتی صحبت از «فرهنگ» است، بیاختیار در ذهنمان «مردم» هم با آن عجین میشود، چون فرهنگ بدون مردم معنایی پیدا نمیکند مگر آن که منظور از «فرهنگ» کتابی باشد که واژههای یک زبان را، همراه با معنی آنها به همـان زبان، یا واژههـای یک زبان را به زبانی دیگر، معمولاً به ترتیب الفبایی نقل میکند و آگاهیهایی در باره تلفظ، هویت دستوری، ریشه کلمـه و امثال آنهـا به خواننـده میدهد، مانند «فرهنگ بزرگ سخن»، «فرهنگ فارسی معین»، «فرهنگ انگلیسی» و… همچنین به کتـابی که درآن واژههـایی مربوط به رشتـهای از دانش یا موضوع خاصی شرح داده شده باشد نیـز «فرهنـگ» گفته میشود، ماننـد «فرهنـگ اصطلاحات پـزشکی»، «فرهنگ علوم اقتصـادی» یا «فرهنـگ گیـاهی ، و ….امّا، مجموعه چیزهایی که فرد از جامعه کسب میکند و کلیه فراوردهها و کردارها از جمله آداب و رسوم، باورها، علوم، فنون، عادات، پیشهها، مهارتها، قصهها و ترانهها، مثـلها، متـلها، چیستانها، هزلیـات، متلکها، شوخیها، لطیفـهها، پندارها، داوریها و … که سینه به سینه از پدران . مادران به ما رسیده و برای همه طبقات مردم کاربرد دارد، «فرهنگ مردم» محسوب میشود. در نتیجه میتوان گفت که این مردم هستند که فرهنگ را بهوجود میآورند.
هریک از مجموع مردمی که دریک منطقه جغرافیایی مملکتی زندگی میکنند، مسلماً دارای مشترکات فرهنگیِ خاصی هستند. این مشترکات فرهنگیِ منطقهای را میتوان خرده فرهنگِ همان منطقه نامیـد، و مجموعه همیـن خرده فرهنـگها، فرهنـگ و تمدن مردم کشوری را رقـم خواهد زد که بیتأثیر در سایر فرهنگها نخواهد بود. مردم یوگسلاوی ضربالمثـلی دارنـد به این مضمون: رودخانههای بزرگ و خروشان، قدرت خود را به جویبارها مدیونند. حال اگر فرهنـگ و تمـدنی را به همـان رودخـانه بزرگ و خروشان تشبیه کنیم، آن فرهنـگ و تمدنِ سترگ، مسلماً نیروی خود را مدیون همـان خرده فرهنـگ هاست، پس نباید به خرده فرهنگها به دیده حقارت نگریست. بدیهی است مرگ هر یک از این خرده فرهنگها، ضربه جبران ناپذیری بر پیکره فرهنگ و تمدن همان ملت خواهد بود. حال بایـد دیـد چه کسی متولّی حفـظ و پویایی این خـرده فرهنـگهاست، اشخاص حقیقی یا اشخاص حقوقی؟ بدیهی است که هـر دو گروه چنین مسئولیتی را دارنـد. اشخاص حقیقی، همان مردمی هستند که این خـرده فرهنـگها از طرز فکر و گفتـار و کردار نیـاکان آنان نشئت گرفته و سینه به سینه به آنان سپرده شده، پس به آنان تعـلق دارد و باید در حفـظ و صیانت آن کوشا باشند تا قویتر از آنچه که تحویل گرفتهاند، به آینـدگان بسپارند، و اشخاص حقوقی هـم مسئولین دولتی هستند کـه در حوزه جغرافیـایی آن فرهنـگ به کار اشتغال دارند و اصولاً حفـاظت و حمـایت از چنین میراث فرهنـگی، جزء مسئولیت آنـان است، باید در حفـظ و گسترش و پویایی خرده فرهنگها کوشا بوده و مشوق دست اندرکاران اینگونه فرهنگها باشند.
همانطـوری که ذکر شد «مثل» یکی از شاخـههای فرهنـگ مـردم است که بین آنـان کـاربرد فراوانی دارد. اهمیت ثبت و ضبط و حفظ آن که در پویایی زبان مؤثر است برکسی پوشیده نیست.
اولین فرد غیربومی که به ثبت و ضبط واژهها و مثلهای زبان سمنانی پرداخت آقای دکتـر منوچهـر ستوده استاد محتـرم دانشگاه تهـران بودند که در سال 1342 کتـابی به نام فرهنـگ سمنـانی، سرخهای، لاسگردی، سنگسری و شهمیرزادی «جلد اول» از انتشارات دانشـگاه تهـران شامل واژههـای زبانهای فوق چاپ و منتشر کردند و دومین اثر ایشان که در زمینه امثـال و اصطلاحات و اشعـار سمنانی است به نام «فرهنگ سمنانی» که عملاً جلد دوم و مکمـل کار قبلی بود در سال 1356 از انتشارات وزارت فرهنـگ و هنـر، مرکـز مـردمشناسی ایران چاپ و منتشر نمـودند که خدمت بس شایان توجـه به این زبان میباشد .مطالب این کتـاب مورد استفاده بعضی از پژوهشگران سمنانی و غیر سمنانی نیز قرار گرفته است.
اولین فـرد بومی کـه نسبت به ثبت و ضبـط مثـلهای سمنـانی همت گماشت، آقـای محمـد احمـدپنـاهـی «پناهی سمنانی» بود که در سال 1374 کتاب ارزشمندی تحت عنوان «آداب و رسوم مردم سمنان» از انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شامل مثلها، افسانهها، لطیفـهها، باورهای عامه، حِرَف و فنون سنتی منتشر نمود. در این کتاب تعدادی از مثلهای سمنانی که درصفحات 105 تا 179 ثبت است که مؤلف ضمن ترجمه فارسی آن به تفسیر و کاربرد آنها نیز پرداخته است.
زنـده یاد مرحوم خسرو عندلیب در سال 1385 با سعی فـراوان دست به انتشار کتـابی زد بـه نـام «فرهنـگ جامع اصطلاحات و ضربالمثلهای سمنانی» شامل مثـلها، اصطلاحات عامیـانه، کنـایات و ظرایف ادبی. این اثر توسط انتشارات آبرخ به زیور طبع آراسته گردید. در این کتاب هم مؤلف به ترجمه مثـلها و توضیح مختصری از آنها پرداخته است.
از سالی که آقای دکتر ستوده جلد اولِ کتاب فرهنگ سمنانی خود را منتشر کردند (1342) و من بدون آن که از وجود آن آگاهی داشته باشم، بصورت تفننی مشغول جمعآوری مثـلهای رایج در زبان سمنـانی شده بودم. علت توجه من به مثلها، همانا کاربرد این جملاتِ ساده وکوتاه، ولی دارای مفهومی قاطع و مؤثر بود که توسط مردم بـه هنـگام محاوره و به دلیـل آوردن شاهدی درمورد گفتار یا رفتار خود یا دیگران یا موقع نصیحت و پند و اندرز به دیگران به کار میرفت و میدیدم که همین شاهـد، مورد قبـول طرف مقـابل قرار میگرفت و خیـلی زود قضیه را فیصله میداد. خود نیز گاهی در صحبتهایم با دوستان، ناخودآگاه از این قبیل جمـلات استفاده میکردم و از بـه کارگیری چنین جملاتی با این قدرت شگرف، لذت میبردم و به همین دلیـل علاقهمنـد به جمعآوری آنهـا شدم.خیـلی زود محفوظات ذهنیام به روی کاغذ آمد و به پایان رسید. هـرچـه زمان از این کاری که شروع کرده بودم میگذشت و بر تعداد آنهـا افـزوده میگردید، علاقه من هـم به گردآوری آنها بیشتر میشد تا جایی که مجبور به تحقیقات میدانی شدم. تحقیقات میدانی مرا به این باور رساند که این مثلها پایانی ندارند و به قول وحشی بافقی:
هرچه گویی آخری دارد به جز سودای عشق کین همه گفتند و پایان نیست این افسانه را
در گیر و دارِ گردآوری مثلها، دست به تحقیق کتابخانهای زدم و ضمن استفاده از مثـلهای کتب فوقالذکر، بـه مطالعه کتابهایی که درمورد مثلهای سایر گویشهای ایرانی و غیر ایرانی چاپ شده بود پرداخته و وجه مشترک مثلهای اقوام مختلف با مثلهای زبان سمنانی، توجه مرا بیشتر به این قبیل مثلها جلب نمود و لذا بـه گردآوری آنها نیز پرداختم، در همین اثنا پِی به داستان مثل بردم که با درکنار هم قرار دادن همه آنچه را که طی چهل و پنج سال گردآوری کـرده بودم، پس از تأییـد ارزش علمی آن توسط مدیـر محتـرم گروه زبانها و کویشهـای ایرانیِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، جناب آقای دکتر حسن باغ بیدی و طی مراحل قانونی در بهار سال 1391 منجر به چاپ کتاب فاخری شد به نام «گنجینهای از مثلهای گویش سمنانی» از انتشارات آبرخِ سمنـان به مدیریت آقای سروش هاشمی.
این کتـاب از طرف وزارت فرهنـگ و ارشاد اسلامی، در داوری کتاب فصل تابستان 1391 قرار گرفت و شایسته تقدیر شناخته و ضمن اخذ لوح تقدیر، برنده جایزه کتاب فصل شد. در داوری مجدد جهت تعیین کتاب سال، این کتاب نیز مجدداً توسط اساتید فن و داوران خبره، مورد ارزیابی قرار گرفت که باز هم شایسته تقدیر شناختـه شد و لوح تقدیر و جایزه کتاب سالِ جمهوری اسلامی ایران نصیب آن گردید. وظیفه خود میدانم که از جنـاب آقـای دکتر علی خیرالدین ریاست محترم دانشگاه سمنان که روز شنبه 1392/11/19 با اعزام نمایندهای از طرف دانشگاه و دانشگاهیان به تالار وحدتِ تهران، محل برگزاری مراسم تجلیل و اهداء جوایز به برگزیدکان و شایستگان تقدیر کتـاب سال، و اهـداء دسته گلی زیبا به اینجانب، مرا مورد لطف و عنـایت خود قـرار دادند، تشکر و امتنانِ قلبی خود را تقدیمشان نمایم.
برای اینجانب جای بسی خوشحالی است که پس از سالهـا تلاش، مطالعـه و تحقیق در زمینـه فرهنـگ مردم و مخصوصاً فرهنگ مـردم فرهیخته و خوش آوازه سمنـان، توانستم برگ دیگری بر شناخت بیشتر این زبان کهن و باستانی در بین کسانی که نمیدانستند مردم سمنـان زبان خـاص خود را دارنـد و به آن تکلم میکنند، بیافزایم و در کانون توجـه رسانههای نوشتاری و اینترنتی قرار دهم. امید آن که مردم سمنان هم قدر این زبان را که میراث ارزشمند نیاکانمان است بدانند و بیشتر به آن تکلم کنند تا به مرگ زود هنگام دچار نگردد و در این برهه از زمان و بـه دست این نسـل به گورستان تاریـخ سپرده نشود. متـاسفانه از سازمـانهـا و مسئولین محـلی احتمالاً به دلیـل گرفتـاریهای زیادشان !!! نمیتوان انتظار داشت که از نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و هنـرمنـدان و ناشرانی که در حفـظ و پویـایـی این زبـان کمـر همت بستهاند و چنین آثار قـابل توجهی منتشر میکنند که در سطح ایـران و شایـد هـم جهـان مورد توجه قرار میگیرد، حمـایت یا قدردانی نماینـد، و به قولی: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. اگر صحبت از حمایت از پدیدآورندگان آثار ارزشمنـد میکنم نه در باره خود که بلکه درمورد سایـر قلم برکفانی است که در زمینه زبان سمنانی آثار فاخری پدید میآورند و امّا درمورد خود باید بگویم که:
من آن گلبرگ مغرورم، که میمیرم ز بی آبی ولی با ذلّت و خواری، پیِ شبنم نمیگردم
لازم به یادآوری است که اثر دیگری در زمینه فرهنگ مردمِ سمنان به نام «فرهنگ واژگان فارسی به سمنانی» به اتمام رساندهام که ضمن اخـذ تأییـد ارزش علمـی آن توسط مدیر محتـرم گروه زبانهـا و گویشهای ایـرانیِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در مراحل اخذ مجوز چاپ از مقامات مسئول میباشد. امیـد است که این اثر هم هرچه زودتر تقدیم فرهنگ دوستان و پژوهشگرانِ زبانهای باستانی قرار گیرد. به امید ان روز.
گویشور و پژوهشگر زبان سمنانی
ذبیح الله وزیری «وزیری سمنانی»
1392/11/22
2 پاسخ