واژههای همنشین سمنانی:
گر تو خواهی حرفهای دلنشین جو مدد از واژهها همنشین
زمانی که درحال تدوین مطالب کتاب «گنجینهای از واژهها و اصطلاحات فارسی به گویش سمنانی» بودم، به منظور رفع اشکال در مفهوم یا شکل دستوری واژهها با استاد ارجمند جناب آقای دکتر مصطفی جبّاری، استاد دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان، درتماس بوده و رفع اشکال مینمودم. از آنجایی که نامبرده مرا علاقهمند و کوشا در مسایل مختلفِ گویشِ سمنانی میدیدند، همهگونه همکاری و راهنماییهای لازم را با اینجانب بهعمل میآوردند که جا دارد از ایشان سپاسگزاری نمایم. بنا به پیشنهاد جناب استاد، قرار شد که واژگان همنشین فارسی چون: آمد و رفت، رفت و آمد، نشست و برخاست، گفت و نگفت، داد و ستد و امثال آنها که در محاوره و مکاتباتِ روزمره کاربرد فراوانی دارند را هم بنویسم و در صورت امکان به صورت واژههای همنشین سمنانی هم برگردانم، پیشنهاد استاد را با دلخوشیِ فراوان پذیرفتم به این دلیل که دیدم جمعآوری این واژهها میتواند در استحکام بخشیدن به پایداری این گویش کهن کمک نماید. هرچند که بسیار متأسف و متأثرم که این گویش با بیتوجهی و بی اعتنائیِ بسیاری از همشهریان عزیز آرام آرام به دست فراموشی سپرده میشود. از طرفی برخود لازم میدانم تا از آن عده از دوستانی که به هرشکل دست اندکارتداوم بخشیدن و استمرارگویش سمنانی هستند تشکر ویژهای داشته باشم.
آنان که با زبان فارسی آشنایند به خوبی آگاهند که در گفتار و نوشتار فارسی زبانان، برخی واژهها همواره باهمند و در کنار هم، چنان که گویا با هم به دنیا آمدهاند، رفت و آمد، گفت و گو، تلخ وشیرین، صبر و ظفر، بگو مگو، سگ و گربه و واژههای فراوان دیگری از این دست که با هم میآیند و کوتاه و نغز، چیزی به شنونده یا خواننده میرسانند که همان خواستِ گوینده یا نویسنده است.
بیگمان میتوان گفت، هرکه شمار بیشتر از این واژگان در آستین دارد و به گاه خود از آنها بهره میجوید گویا لایهای از زبان را میداند که همه کس آن را نمیدانند. گویش سمنانی نیز از این واژگان برخوردار است و آن شمار از گویشورانی که از دیگران، به گویش سمنانی چیرهترند و بهره بیشتر از گویش و لایههای زیرین آن دارند ارزش چنین واژگانی را به نیکی میدانند.
کوشیدهام تا شماری از این واژگان همنشین را که توانستهام به آنها دست یابم در اینجا گرد آورم تا بتوانم از این راه آنها را هم به آنان که دوستدار گویش سمنانیاند و برآن دارند تا گامی در نگاهداشت این گویشِ کهن بردارند، پیشکش کنم و هم گفته باشم که من این راه را گشودهام به آن امید که دیگران گامی بردارند و چیزی بر کار من بیفزایند تا آیندگان و گویش پژوهانی که پس از ما میآیند دستمایهای برای پژوهش بیشتر داشته باشند. امیدوارم که گویش سُرایان از این واژگان بهره بگیرند و آنها را در سرودههای خود برای آیندگان به یادگار نهند.
از آنجایی که نقش این واژهها در انتقال معنا و مافیالضمیر گوینده یا نویسنده بر کسی پوشیده نیست، ولی گاهی دو واژه چنان با هم میشوند که تصویر یکی ، دیگری را به ذهن متبادر و معنا و مفهومی را کامل میکند و به همین دلیل کاربرد این واژگان توسط نویسنده را در نگارش مطالب یا سراینده را در سرایش و بیان سرود و گوینده را به هنگام سخنرانی ، میتواند نشان دهنده تسلط وی به بر زبان یا گویش دانست که مسلماً موجب جلب خاطر خواننده آثار و شنونده گفتار نیز خواهد بود.
درخلال تهیه و تنظیم واژههای همنشین، متوجه شدم که بعضی از واژههای همنشین فارسی را نمیشود به سمنانی برگرداند، چون آنطوری که در فارسی رایج است و کاربرد دارد در گویش سمنانی آنچنان سلیس نیست و کاربرد ندارد مانند: ابر و باد، باد و بوران، باغ و بوستان. همچنین بعضی از واژههای همنشین سمنانی را نمیتوان به فارسی برگرداند و اگر به فارسی برگردانده شود، دو واژه نخواهد شد. مانند: «آلیشُ دَلیش» به معنای معاوضه، «زِیکَه زَری» به معنیِ بچهها، «پَکَه پَرزینِه» به معنی بقچهها. ضمناً بعضی از دو واژه همنشینِ فارسی عیناً درگویش سمنانی کاربرد دارند مانند «بگو مگو»، « بود و نبود» ، «تاب و توان». ضمناً اضافه مینمایم که دو واژه همنشین میتوانند دو فعل باشند مانند: آمد و رفت. داد و ستد. گفت و نگفت، همچنین میتوانند دو اسم شخص باشند مانند: اکبر و اصغر، کبری و صغری. لورل و هاردی.
البته لازم میدانم که یادآور شوم، دو واژه همنشین گاهی از نظر شکل با یکدیگر متفاوت ولی از نظر معنی مکمل یکدیگرند مثل: آت و آشغال، آش و لاش، اُنس و اُلفت و گاهی دو واژه همنشین متضاد یکدیگرند. مانند: آفتاب و مهتاب، شب و روز، امروز و فردا. بعضی وقتها ممکن است یکی از واژهها اصیل و واژه همنشین آن مهمل باشد ولی وقتی درکنار یکدیگر قرار میگیرند دارای معنی میشوند مانند: «ریزه میزه» به معنای کوچک و ریز است یا «اره و اوره» که منظور از افرادِ خانواده از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد است. واژه «مهمل» از نظر لغوی به معنیِ بیهوده، بیاهمیت، موهوم و خرافه است. ولی از نظر ادبی «مهمل» ویژگیِ لفظی است که به تنهایی معنی ندارد و وقتی با واژه دیگری میآید، معنی پیدا میکند. (فرهنگ بزرگ سخن. جلد 7 صفحه 7532)
به هرحال فکر کردم با همه سختی که دارد، به این کار بپردازم. شاید این کار سرآغاز پژوهشی باشد برای سایر علاقهمندان این گویش. ضمناً اضافه مینمایم که در تنظیم این واژهنامه، به دنبال واژههای همنشینی بودهام که «کهن» و «سره» ترند و به این بهانه، این واژههای همنشین سمنانی را آنگونه که در این گویش رایج است بنگارم و تا حدّ امکان از به دست فراموشی سپردن آنها جلوگیری نمایم که چنین کردم و نتیجه این است که پیشرو دارید.
به راستی نمیدانم در این کار تا چه اندازه درست رفتهام و آیا توانستهام کاری ارزشمند به یادگار بگذارم؟ لیک به درستی میدانم که تلاشی بیهوده نکردهام، دست کم آن است که راهی به گنجینهای نشان دادهام. بدان امید که پژوهندگان، گنجی بیابند و بهرهای ببرند، که میگویند: رُبَّ حاملً فِقه الی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنه. چه بسا کسی دانشی را به دیگری که از او داناتر است، میسپارد.
امیدوارم دراین کار آنگونه که شایسته این گویش است موفق به انجام وظیفه شده باشم. با توجه به این که میدانم که این کار بی کم و کاست و بی اشکال نخواهد بود لذا برای تکمیل آن دست نیاز به سوی سایر همشهریان علاقمند به این گویش باستانیِ در حال انقراض دراز مینمایم.
همانطوری که از اسم این واژهنامه پیداست، قرار است واژههای فارسی به سمنانی برگردان شوند. لذا در بخشِ اولِ این نوشتار، توجه شما را به واژههای همنشین فارسی به سمنانی جلب نموده و در بخشِ دوم توجه شما را به دو واژه همنشین سمنانی به فارسی و در بخش سوم واژههای همنشین سمنانی که در فارسی به مانندِ زبان سمنانی کاربرد ندارند، جلب خواهم نمود.
بخش اول واژههای همنشین فارسی به سمنانی :
آب و آتش : اُوْ وُ آتَِش ow vo âtεš
آب و نان : اُوْ وُ نون ow vo nun
آب و ملک : اُوْوَه مَِلک owva mεlk
آب و هوا : اُوْ وُ هَِوا ow vo hεvâ
آت و آشعال : آتَه آشخال âta âšqâl یا : پَکَه پور paka pur
آش رقیق : شَِلَه شور šεla šur
آش و لاش : آشُ لاش âš-o lâš یا : آشَه لاش âša lâš
آفتاب و مهتاب : اَفتُوْ وُ مَفتُوْ aftö vo maftö
آفتابه لگن : آفتابَه لَگَن âftâba lagan
آلبالو گیلاس : آلبالو گیلاسی âlbâlu gilâsi
آمد و رفت : آمَِدَه رَِفت âmεda rεft
آمد و شد : آمَِدَه شُد âmεda šod
آه و ناله : آهَه نالَه âha nâla
ابر و باد : اَبر و وا abr-o vâ
اذیّت وآزار : اَذییَِتُ آزار aziyεt-o âzâr
اره و اوره : اَرَه وُ اورَه ara vo ura در این دو واژه همنشین سمنانی، واژه دوم مهمل است و منظور از همنشینیِ دو واژه افراد خانواده است. از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد.
استکان نعلبکی : ایستیکان نَلبَِکی istikân nalbεki
النگ و دلنگ : دَلَِنگُ دولونگ dalεng-o dulung
اول و آخر : اُوْوَِلُ آخَِر övvεl-o âxεr
اِهنّ و تولوپ : اَِهَِنَّه تُلُپ εhεnna tolop
اجاق و تنور : کَِلَّه وُ کَِلَه kélla vo kέla
افتان و خیزان : دَِکَِت پَِکَِت dεkεt pεkεt
اُنس و الفت : اُنسُ اُلفَِت ons-o olfεt
باد و بود : بادُ بود bâd-o bud
باد و باران : وا وُ وارَِش vâ vo vârεš
باد و سرما : وا وُ سَرما vâ vo sarmâ
باد و طوفان : وا وُ طیفُن vâ vo tifon
باغ و باغچه : رَزَه رو raza ru
باغ و بوستان : رَزَه باغی raza bâqi
بالا و پائین : ژُوْرَه ژیری žöra žiri
بده بستان : هادا هاگیت hâdâ hâgit یا : آلیشُ دَلیش âliš-o dališ
برادر و خواهر : بَِرِه خووْآکی bεre xuwâki
برف و باران : وَرَه وارَِش vára vârεš
بریدن و دوختن : بَِربیندییُنُ بَِدوتّییُن bεrbindiyon-o bεduttiyon
بر و بچه ها : زیکَه ذکَِری zeyka zakεri یا : زِیکَه زَری zeyka zari
برّه و بزغاله : وَرَه بُچِّه vará bočče
بزرگ و کوچک : گُوْزَه کَسین göza kasin
بقچههای کوچک و بزرگ : پَکَه پَرزینِه paka parzine یا : پَرَه پَرزینِه para parzine
بقچهها و گرهبستهها : تَکَه تَلی taka táli
بگو مگو : بَِگو مَگو bεgu magu
بگیر و بنشون : بَگیر و بَنیندَن bagir-o banindan
بود و نبود : بودُ نَبود bud-o nabud
بی دست و پا : بی دَستَه پا bi dasta pâ
پر و بال : پَرَه بال para bâl
پر و پا : پَرَه پا para pâ
پس و پیش : پَشَه پَِرُن paša pεron
پشت و پهلو : پَشتَه پَلی pašta pali یکی از معانیِ این دو واژه همنشین سمنانی، همان پشت و پهلوست و معنی دیگرِ آن ، این رو آن رو کردن، برگرداندن چیزی که در حال سرخ شدن در روغن یا در حال سوختن است، مانند، چرخاندن سیخ کباب به منظور کباب شدن هر دو طرف گوشتی که به سیخ کشیده شده است.
پشت و رو : پَشتَه دیم pašta dim
پک و پهلو : پَکَه پَلی paka pali پهلوها و اطراف آن .
پیچ و واپیچ : پیچَه واپیچ piča vâpič
پیر و جوان : پیرُ جَِوُن pir-o jεvon
پیه و دنبه : پیهُ دُمبَه piy-o domba
تاخت و تاز : تاختَه تاز tâxta tâz
تار و تنبور : تارَه تَمبور târa tambur
تاریک و روشن : تاریکَه روشَن târika rušan
تب و لرز : تُوْوَه آجیش töva âjiš یا: تُووَه لَرزَه töva larza
تک و تاب : تَکَه تُوْ taka tö
تلخ و شیرین : تَلُ شَِرین tal-o šεrin
تیز و بز : تیزُ بُز tiz-o boz
جادو و جنبل : جادی جَمبَِل jâdi jambεl
جا و بیجا : جا وُ بیجا jâ vo bijâ
جارو پارو : هارَِتُ دَِرَِت hârεt-o dεrεt یا : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind
جنگ و جدال : جنگَه جَدَِل janga jadεl
جیغ و داد : جیغَه داد jiqa dâd یا : جیغُ داد jiq-o dâd
جوراب و کفش : جورَِفَه لَلَِکِه jurεfa lalεke
چادر چاقچور : چُوْوََِِر چاقچور čövεr čâqčur
چاق و لاغر : چاقَه لاغَِر čâqa lâqεr
چپ و راست : چَپَه راست čapa râst یا : چَپُ راست čap-o râst
چرب و چیلی : چَربَه چیلی čarba čili یا : چُربُ چیلی čarb-o čili
چرخ و کلاف بازکن : چَرَه چَرکی čara čarki
چشم و ابرو : چَشمَه اَبری čašma abri
چشم و چراغ : چَشمَه چَِراغ čašma čεrâq
چوب و تخته : چو وُ تَختَه ču vo taxta
چشم و گوش : چَشَه گوش čaša guš
حرف و حدیث : هَِکاتی هَِکاتَه وَچِه hεkâti hεkâta vače
حجب و حیا : حُجبَه حَِیا hojba hεyâ
خاک و خل : خاکَه خُل xâka xol
خاک و خاکروبه : رَِتَه رو rεta ru
خدا و پیغمبر : خُدا پِیغَمبَِر xodâ peyqambεr
خرید و فروش : خَِریدَه فوروش xεrida furuš یا : هاتّییُنُ بِروتّییُن hâttiyon-o beruttiyon یا : خَِریدُ فوروش xεrid-o furuš
خس و خاشاک : خَسَه خاشاک xasa xâšâk
خشت و آجر : خَِشتَه آجُری xεšta âjori
خوار و خاشاک : خارَه خاشاک xâra xâšâk
خواهر و برادر : خووْآکَه بَِرِه xuwâka bεre
خوب و بد : خا وُ بَد xâ vo bad یا : خارُ بَد xâr-o bad
خوردن و خوابیدن : هَپّیُ تَپّی happi-o tappi
خیارچنبر و خیار : شَِنگَه جُوْرُنگی šεnga jörongi
داد و بیداد : دادَه بیداد dada bidâd یا : دادُ بیداد dâd-o bidâd
داد و فریاد : دادَه فَِریِه dada fεrye یا : دادُ فَِریِه dâd-o fεrye
دارا و ندار : دارا وُ نَِدار dârâ vo nεdâr
دار و ندار : دارَه نَِدار dâra nεdâr یا : دارُ نَِدار dâr-o nεdâr
دبدبه و کبکبه : دَبدَبَه وُ کَبکَبَه dabdaba vo kabkaba
دخترها و پسرها : دُختَِرَه وَشکی doxtεra vaški
در و بام : بَرَه بُوْن bara bön
در و پنجره : بَرَه پَنجَِرِه bara panjεre یا : بَرُ پَنجَِرَه bar-o panjεra
در و پیکر : بَرَه پِیکَِر bara peykεr
در و تخته : بَرَه تَختَه bara taxta
در و دروازه : بَرُ دَِروازَه bar-o dεrvâza
در و دیوار : بَرَه دَِزار bara dεzâr
در و همسایه : بَرَه هُمسییِه bara homsiye
دروغ و دَوَنگ : دوری دَوَِنگی duri davεngi
دست و پا : دَستَه پِی dasta pey
دستک و دمبک : دَستَِکَه دَمبَِکی dastεka dambεki
دشت و بیابان : دَشتَه بییابُن dašta biyâbon
دشت و دمن : دَشتَه دَمَن dašta daman
دفتر و دستک : دَفتَِرَه دَستَِکی daftεra dastεki
دل و قلوه : دَِلَه قُلوَه dεla qolva
دله دوله : دَلَه دولَه dala dula
دوا درمان : دَِوا دَرمُن dεvâ darmon
دود و دم : دییَه دَم diya dam
دوغ و دوشاب : دوغَه دوشُوْ duqa dušow
دید و بازدید : دیدَه بازدید dida bâzdid
دیر و زود : دیرَه زود dira zud یا : دیرُ زود dir-o zud
دیگ و دیگبر : دیگَه دیگبَر diga digbar
دیگ و دیگچه : دیگَه دیگچا diga digčâ
ذاقّ و ذوق : ذاقُّه ذوق zâqqa zuq
راست و دروغ : راستَه دوری râsta duri یا : راستُ دوری râst-o duri
رسم و رسوم : رَسمَه روسوم rasma rusum
رعد و برق : دَرقَه بَرق darqa barq
رفت و آمد : رَِفتَه آمَِد rεfta âmεd یا : بَِشا بییَِما bεšâ biyεmâ
رُفت و روب : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind
رگ و ریشه : رَقَه ریشَه raqa riša
رمل و اسطرلاب : رَملُ اُسطُرلاب raml-o ostorlâb
رنگ و رو : رُنگَه ری rönga ri
رویه و آستر : دیمَه آستَِر dima âstεr
ریز و درشت : ریزَه دُرُشت riza dorošt
زدن و رفصیدن : بَِجا بَِرَِخص bεjâ bεrεxs
زر و زیور : زَرَه زیوَِر zara zivεr
زشت و زیبا : زَِشتَه زیبا zεšta zibâ
زقّ و زوق : زَِقَّه زوق zεqqa zuq غیر مؤدبانه ، نق و نق .
زمین و زمان : زَِمینُ زَمان zεmin-o zamân
زن و شوهر : شییَه جَِنی šiya jεni
زیر و رو : زیرَه رو zira ru
زیر و زبر : زیرَه زَِبَِر zira zεbεr
ساحل و دریا : ساحَِلُ دَِریا sâhεl-o dεryâ
ساخت و ساز : ساختَه ساز sâxta sâz یا : ساختُ ساز sâxt-o sâz
سایه روشن : سایَه روشَن sâya rušan
سر و دست : سَرَه دَست sara dast
سر و کلّه : سَرَه کَلَّه sara kalla
سر و گردن : گَِلَه گَِریَه gεla gεrya
سر و سامان : سَرَه سامُن sara sâmon
سر و صدا : سَرَه صَِدا sara sεdâ
سر و مغز : سَرَه مَغز sara maqz
سحر و جادو : سَِحرَه جادی sεhra jâdi
سفید و سیاه : اَِسبی وُ سییا εsbi vo siyâ
سگ و شغال : اَِسبَه شَِغالی εsba šεqâli
سواره و پیاده : سووْآرَه وُ پییادَه suwâra vo piyâda
سوخت و ساز : سوختَه ساز suxta sâz یا : سوختُ ساز suxt-o sâz
سوز و ساز : سوزُ ساز suz-o sâz
سوز و گداز : سوزَه گُداز suza godâz
سیگار و کبریت : سیگارَه کَِربیتَه sigâra kεrbita
شاخ و شانه : شاخَه شُوْنِه šâxa šöne یا : شاخُ شُوْنَه šâz-o šöna
شاد و شنگول : شادَه شَنگول šâda šangul یا : شادُ شَنگول šâd-o šangul
شام و نهار : شُم و ناهار šom-o nâhâr
شاه و گدا : شا وُ گَِدا šâvo gεdâ
شب و روز : شُوْوَه رو šöva ru
شرّ و شور : شَرَّه شور šarra šur یا : شَرُّ شور šarr-o šur
شکّ و تردید : شَکَّه تَردید šakka tardid
شُل و وارفته : شُلُ لَس šol-o las
شُل و ول : شُلَه وَِل šola vεl یا : شُلُ وَِل šolo vεl
شلوغ و پلوغ : شولوغ پولوغ šuluq puluq
شیر و خورشید : شیرَه خورشید šira xoršid
شوخ و شنگول : شوخَه شَنگول šuxa šangul یا : شوخُ شَنگول šux-o šangul
شور و بی نمک : شورَه وَِشیر šura vεšir بیمزه
شور و شیرین : شورَه شَِرین šura šεrin
صبح و شب : صُبی وُ شُوْ sobi vo šö
صحرا و بیابان : صَرا وییَِر sarâ viyεr
طبل و شیپور : دَبلَه شِیپور dabla šeypur
طلا و جواهر : طَِلا جَِواهَِر tεlâ jεvâhεr
ظالم و مظلوم : ظالَمُ مَظلوم zâlam-o mazlum
عروس و داماد : عاریسییَه وُ زُوْما ârisiya vo zömâ
عمل و عکسالعمل : هاکَِردُ واکَِرد hâkεrd-o vâkεrd
غلّ و غش : غَلِّه غَش qalla qaš یا : غَلُّ غَش qall-o qaš
غم و غصه : غَمَه غُصتَه qama qosta
فیل و فنجون : فیلُ فَِنجُن filo fεnjon
قر و قمیش : قَِرَه قَمیش qεra qamiš
قر و غمزه : قَِرَه غَمزِه qεra qamze
قاشق و چنگال : چُمچِه چَِنگالی čomče čεngâli
قضا و قدر : قَِضا وُ قَدَِر qεzâ vo qadεr
قلم و دوات : قَلَمُ دَِواتَه qalam-o dεvâta
قل و زنجیر : قُلُ زَِنجیل qol-o zεnhil
قند و شکر : قندَه شَکَِر qanda šakεr
کار و بار : کارَه باری kâra bâri
کار و کوشش : کارَه کوشَِش kâra kušεš
کارد و پنیر : کاردَه پَنیر kârda panir یا : کاردُ پَنیرَه kârd-o panira
کاسه بشقاب : کاسَه بُخشاب kâsa boxšâb
کاسه و پیاله : کاسِه پییالِه kâse piyâle
کاسه و کوزه : کاسَه کوزِه kâsa kuze
کاغذ و قلم : کاغَه وُ قَلَِمَه kâqa vo qalεma
کال و نارس : کالَه کُوْویس kâla kövis
کاه و کوه : کا وُ کو kâ vo ku
کُت و دامن : کُت دامَن kot dâman
کُت و شلوار : کُتَه شَِلوار kota šεlvâr
کَت و کول : کَتَه کول kata kul
کثیف و پلشت : نَشتَه پَلَِشت našta palεšt
کر و لال : کَرَه لال kara lâl
کش و قوس : کَِشَه قُوْس kεša qös
کشت و کار : کَِشتَه کار kεšta kâr
کُشت و کشتار : کُشت و کُشتار košt-o koštâr
کلاغ و کبوتر : کَِلا کوتَِر kεlâ hutεr
کنجد و شاهدانه : کُنجی کَِنَِقدُن konji kεnεqdon
کند و کاو : کَِندَه کُوْ kεnda kö
کوچه و محله : کیژَه مَلِه kiža male
کوچک و بزرگ : کَسینُ مَسین kasin-o masin هم از نظر اندازه و قد و قواره و هم از نظر افراد خانواده یا جامعه، ولی اگر منظور فقط افراد خانواده یا جامعه باشد: کَسی مَسی kasi masi گفته میشود .
کور و کچل : کورَه کَچَِل kura kačεl
کورو منکور : کورَه مَنکور kura mankur (واژه دوم مهمل است).
کون و کفل : کینَه کَپَِل kina kapεl
کیف و کتاب : کیفَه کَِتاب kifa kεtâb
کیف و کلاه : کیفَه کُلا kifa kola
گاو و گوسفند : گا وُ گوسفَِند gâ vo gusfεnd
گاه و بیگاه : گا وُ بیگا gâ vo bigâ
گرفتن و دادن : هاتّییُنُ هادّییُن hâttiyon-o hâddiyon
گرم و سرد : گَرمَه سَرد garma sard یا : گَرمُ سَرد garm-o sard
گفت و نگفت : باتُ نَِوات bât-o nεvât
گفتن و خندیدن : باتّییُنُ بَِخَِندییُن bâttiyon-o bεxεndiyon یا : باتُ بَِخَِند bât-o bεxεnd
گل و گلاب : وَِلَه وَِلُوْ vεla vεlö
گل و گیاه : گُلَه گییا gola giyâ
گلو و گردن : گَلَه گَِریَه gála gεrya
گُم و گور : گُمَه گور goma gur یا : فَِتَه فیل fεta fil
گوجه بادمجان : گُوْجَه وَِنگونی göja vεngoni
لات و لوت : لاتَه لوت lâta lut
لاک و وردنه : لاکَه مَرزَه lâka marza
لب و دهان : لَکَه تیکَه laka tika یا : لَکَه لُوْشَه laka löša
لحاف و تشک : لابالین lâbâlin
لش و لوش : لَشَه لوش laša luš یا : لَشَه لوشی laša luši
مادر شوهر و عروس : شیمِی وَوی šimey vavi
مال و منال : مالَه مَِنال mâla mεnâl یا : مالُ مَِنال mâl-o mεnal
مرغ و جوجه : کَرگَه چوتِه karga čute
مرع و خروس : کَرگَه خوروسی karga xurusi
مسجد و محراب : مَِچَِتُ مَِراب mεčεt-o mε;râb
ماه و مهتاب : ما وُ مَفتُوْ mâ vo maftö
میز و صندلی : میزَه صَندَِلی miza sandεli
ناز و غمزه : نازَه غَمزِه nâza qamze
ناز و نوز : نازَه نوزی nâza nuzi
ناله و نفرین : نالَه وُ نَِفرین nâla vo nεfrin
نان و آب : نون و اُوْ nun-o ow
نخود و کشمش : نَخووْآ کَِشمَِشی naxuwâ kεšmεši
نرم و لطیف : نَرمَه لَطیف narma latif یا : نَرمُ لَطیف narm-o latif
نشست و برخاست : نَِشَِستَه بَرخاست nεšεsta barxâst
نشو و نما : نَشوُ نَِما našv-o nεmâ
نعنا ترخون : نانا تَرخُن nana tarxon
نِقّ و نُق : نَِقَّه نوق nεqqa nuq
نماز و روزه : نَِمازَه روزَه nεmâza ruza
نو و کهنه : نو وُ کُوْنَه nu vo köna
نوه و نتیجهها : زَکَه زاندِه zaka zânde یا: زییِه ziye
وقت و بیوقت : وَختَه بیوَخت vaxta bivaxt
هارت و پورت : هارتَه پورت hârta purt یا : هارتُ پورت hart-o purt
هِرهِر و کِرکِر : هیرهیرُ تیرتیر hirhir-o tirtir پچ پچ کردن و ریز ریز خندیدن
یار و یاور : یارُ یاوَِر yâr-o yâvεr
یال و کوپال : یالَه کوپال yâla kupâl
یک بخت و بالین : ای بَختَه بالین i baxta bâlin یا : ای بَختُ بالین i baxt-o bâlin
بخش دوم ، واژههای همنشین سمنانی به فارسی :
آتَه آشخال âta âšqâl یا : پَکَه پور paka pur : آت و آشعال
آشُ لاش âš-o lâš یا : آشَه لاش âša lâš : آش و لاش
آفتابَه لَگَن âftâba lagan : آفتابه لگن
آلبالو گیلاسی âlbâlu gilâsi : آلبالو گیلاس
آمَِدَه رَِفت âmεda rεft : آمد و رفت
آمَِدَه شُد âmεda šod : آمد و شد
آهَه نالَه âha nâla : آه و ناله
اَرَه وُ اورَه ara vo ura: اره و اوره ، در این دو واژه همنشین ، واژه دوم مهمل است و منظور از همنشینیِ دو واژه افراد خانواده است از کوچک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد .
اَفتُوْ وُ مَفتُوْ aftö vo maftö : آفتاب و مهتاب
اُنسَه اُلفَِت onsa olfεt یا : اُنسُ اُلفَِت ons-o olfεt : اُنس و الفت
اُوْوَِلُ آخَِر övvεl-o âxεr : اول و آخر
اُوْ وُ آتَِش ow vo âtεš : آب و آتش
اَِسبی وُ سییا εsbi vo siyâ : سفید و سیاه
اَِسبَه شَِغالی εsba šεqâli : سگ و شغال
اَِهَِنَّه تُلُپ εhεnna tolop : اِهنّ و تولوپ
اُوْوَه مَِلک owva mεlk : آب و ملک
ایستیکان نَلبَِکی istikân nalbεki : استکان نعلبکی
باتُ نَِوات bât-o nεvât : گفت و نگفت
باتّییُنُ بَِخَِندییُن bâttiyon-o bεxεndiyon یا : باتُ بَِخَِند bât-o bεxεnd : گفتن و خندیدن
بادُ بود bâd-o bud : باد و بود
بَِربیندییُنُ بَِدوتّییُن bεrbindiyon-o bεduttiyon : بریدن و دوختن
بَرَه بُوْن bara bön : در و بام
بَرَه پَنجَِرِه bara panjεre یا : بَرُ پَنجَِرَه bar-o panjεra : در و پنجره
بَرَه پِیکَِر bara peykεr : در و پیکر
بَرَه تَختَه bara taxta : در و تخته
بَرُ دَِروازَه bar-o dεrvâza : در و دروازه
بَرَه دَِزار bara dεzâr : در و دیوار
بَرَه هُمسییِه bara homsiye : در و همسایه
بَگیر و بَنیندَن bagir-o banindan : بگیر و بنشون
بَِجا بَِرَِخص bεjâ bεrεxs : زدن و رفصیدن
بَِرِه خووْآکی bεre xuwâki : برادر و خواهر
بَِگو مَگو bεgu magu : بگو مگو
بودُ نَبود bud-o nabud : بود و نبود
بی دَستَه پا bi dasta pâ : بی دست و پا
پَرَه بال para bâl : پر و بال
پَرَه پا para pâ : پر و پا
پَشتَه پَلی pašta pali یکی از معانیِ این دو واژه همنشین، همان پشت و پهلوست و معنی دیگرِ آن، این رو آن رو کردن، برگرداندن چیزی که در حال سرخ شدن در روغن یا در حال سوختن است، مانند چرخاندن سیخ کباب به منظور کباب شدن هر دو طرف گوشتی که به سیخ کشیده شده است .
پَشتَه دیم pašta dim : پشت و رو
پَشَه پَِرُن paša pεron : پس و پیش
پَکَه پَرزینِه paka parzine : بقچههای کوچک و بزرگ
پَکَه پَلی paka pali : پک و پهلو ، پهلوها و اطراف آن .
پیچَه واپیچ piča vâpič : پیچ و واپیچ
پیرُ جَِوُن pir-o jεvon : پیر و جوان
پییَه دُمبَه piya domba یا : پیهُ دُمبَه piy-o domba : پیه و دنبه
تاختَه تاز tâxta tâz : تاخت و تاز
تارَه تَمبور târa tambur : تار و تنبور
تاریکَه روشَن târika rušan : تاریک و روشن
تَکَه تَلی taka táli : بقچهها و گرهبستهها
تَکَه تُوْ taka tö : تک و تاب
تَلُ شَِرین tal-o šεrin : تلخ و شیرین
تُوْوَه آجیش töva âjiš : تب و لرز
تیزُ بُز tiz-o boz : تیز و بز
جادی جَمبَِل jâdi jambεl : جادو و جنبل
جا وُ بیجا jâ vo bijâ : جا و بیجا
جنگُ جَدَِل jang-o jadεl : جنگ و جدال
جورَِفَه لَلَِکِه jurεfa lalεke : جوراب و کفش
جیغَه داد jiqa dâd یا : جیغُ داد jiq-o dâd : جیغ و داد
چاقُ لاغَِر čâq-o lâqεr : چاق و لاغر
چَپَه راست čapa râst یا : چَپُ راست čap-o râst : چپ و راست
چَربَه چیلی čarba čili یا : چُربُ چیلی čarb-o čili : چرب و چیلی
چَشمَه اَبری čašma abri : چشم و ابرو
چَشمَه چَِراغ čašma čεrâq : چشم و چراغ
چَشَه گوش čaša guš : چشم و گوش
چُمچِه چَِنگالی čomče čεngâli : قاشق و چنگال :
چُوْوََِِر چاقچور čövεr čâqčur : چادر چاقچور
چو وُ تَختَه ču vo taxta : چوب و تخته
حُجبُ حَِیا hojb-o hεyâ : حجب و حیا
خارَه خاشاک xâra xâšâk : خوار و خاشاک
خاکَه خُل xâka xol : خاک و خل
خا وُ بَد xâ vo bad یا : خارُ بَد xâr-o bad : خوب و بد
خَسَه خاشاک xasa xâšâk : خس و خاشاک
خَِشتَه آجُری xεšta âjori : خشت و آجر
خَِریدَه فوروش xεrida furuš یا : خَِریدُ فوروش xεrid-o furuš یا : هاتّییُنُ بِروتّییُنhâttiyon-o beruttiyon : خرید و فروش
خُدا پِیغَمبَِر xodâ peyqambεr : خدا و پیعمبر
خووْآکَه بَِرِه xuwâka bεre : خواهر و برادر
دادَه بیداد dada bidâd یا : دادُ بیداد dâd-o bidâd : داد و بیداد
دادَه فَِریِه dada fεrye یا : دادُ فَِریِه dâd-o fεrye : داد و فریاد:
دارا وُ نَِدار dârâ vo nεdâr : دارا و ندار
دارَه نَِدار dâra nεdâr یا : دارُ نَِدار dâr-o nεdâr : دار و ندار :
دَبدَبَه وُ کَبکَبَه dabdaba vo kabkaba : دبدبه و کبکبه
دَبلَه شِیپور dabla šeypur : طبل و شیپور
دَرقَه بَرق darqa barq : رعد و برق
دَستَِکَه دَمبَِکی dastεka dambεki : دستک و دمبک
دَستَه پِی dasta pey : دست و پا
دُختَِرَه وَشکی doxtεra vaški : دخترها و پسرها
دَشتُ بییابُن dašt-o biyâbon : دشت و بیابان
دَفتَِرَه دَستَِکی daftεra dastεki : دفتر و دستک
دَلَه دولَه dala dula : دله دوله
دَلَِنگُ دولونگ dalεng-o dulung : النگ و دلنگ
دَِکَِت پَِکَِت dεkεt pεkεt : افتان و خیزان
دَِلَه قُلوَه dεla qolva : دل و قلوه
دَِوا دَرمُن dεvâ darmon : دوا درمان
دییَه دَم diya dam : دود و دم
دوری دَوَِنگی duri davεngi : دروغ و دَوَنگ
دوغُ دوشُوْ duq-o dušow : دوغ و دوشاب
دیدَه بازدید dida bâzdid : دید و بازدید
دیرَه زود dira zud یا : دیرُ زود dir-o zud : دیر و زود
دیگُ دیگبَر dig-o digbar : دیگ و دیگبر
دیگَه دیگچا diga digčâ : دیگ و دیگچه
دیمَه آستَِر dima âstεr : رویه و آستر
ذاقُّه ذوق zâqqa zuq : ذاقّ و ذوق
راستَه دوری râsta duri یا : راستُ دوری râst-o duri : راست و دروغ
رَزَه رو raza ru : باغ و باغچه
رَسمَه روسوم rasma rusum : رسم و رسوم
رَقَه ریشَه raqa riša : رگ و ریشه
رَملُ اُسطُرلاب raml-o ostorlâb : رمل و اسطرلاب
رُنگَه ری rönga ri : رنگ و رو
رَِتَه رو rεta ru : خاک و خاکروبه
رَِفتَه آمَِد rεfta âmεd یا : بَِشا بییَِما bεšâ biyεmâ : رفت و آمد
ریزَه دُرُشت riza dorošt : ریز و درشت
زَرَه زیوَِر zara zivεr : زر و زیور
زَکَه زاندِه zaka zânde : نوه و نتیجه ها
زَِشتَه زیبا zεšta zibâ : زشت و زیبا
زَِقَّه زوق zεqqa zuq غیر مؤدبانه، نق و نق : زقّ و زوق
زَِمینُ زَمان zεmin-o zamân : زمین و زمان
زِیکَه ذکَِری zeyka zakεri یا : زِیکَه زَری zeyka zari : بر و بچه ها
زیرَه رو zira ru : زیر و رو
زیرَه زَِبَِر zira zεbεr : زیر و زبر
ژُوْرَه ژیری žöra žiri : بالا و پائین
ساحَِلُ دَِریا sâhεl-o dεryâ : ساحل و دریا
ساختَه ساز sâxta sâz یا : ساختُ ساز sâxt-o sâz : ساخت و ساز
سایَه روشَن sâya rušan : سایه روشن
سَرَه دَست sara dast : سر و دست
سَرَه سامُن sara sâmon : سر و سامان
سَرَه صَِدا sara sεdâ : سر و صدا
سَرَه کَلَّه sara kalla : سر و کلّه
سَرََه گَِریَه sara gεrya : سر و گردن
سَرَه مَغز sara maqz : سر و مغز
سَِحرَه جادی sεhra jâdi : سحر و جادو
سووْآرَه وُ پییادَه suwâra vo piyâda : سواره و پیاده
سوختَه ساز suxta sâz یا : سوختُ ساز suxt-o sâz : سوخت و ساز
سوزُ ساز suz-o sâz : سوز و ساز
سوزُ گُداز suz-o godâz : سوز و گداز
شاخَه شُوْنِی šâxa šöne یا : شاخُ شُوْنَه šâz-o šöna : شاخ و شانه
شادَه شَنگول šâda šangul یا : شادُ شَنگول šâd-o šangul : شاد و شنگول
شاوُ گَِدا šâvo gεdâ : شاه و گدا
شَِنگَه جُوْرُنگی šεnga jörongi : خیارچنبر و خیار
شُمُ ناهار šom-o nâhâr : شام و نهار
شَرَّه شور šarra šur یا : شَرُّ شور šarr-o šur : شرّ و شور
شَکَّه تَردید šakk-o tardid : شکّ و تردید
شُلَه وَِل šola vεl یا : شُلُ وَِل šolo vεl : شُل و ول
شوخَه شَنگول šuxa šangul یا : شوخُ شَنگول šux-o šangul : شوخ و شنگول
شورَه شَِرین šura šεrin : شور و شیرین
شولوغ پولوغ šuluq puluq : شلوغ و پلوغ
شیرَه خُرشید šira xoršid : شیر و خورشید
شیمِی وَوی šimey vavi : مادر شوهر و عروس
شییَه جَِنی šiya jεni : زن و شوهر
شُوْوَه رو šöva ru : شب و روز
صَرا وییَِر sarâ viyεr : صحرا و بیابان
طَِلا جَِواهَِر tεlâ jεvâhεr : طلا و جواهر
ظالَمُ مَظلوم zâlam-o mazlum : ظالم و مظلوم
عاریسییَه وُ زُوْما ârisiya vo zömâ : عروس و داماد
غَلِّه غَش qalla qaš یا : غَلُّ غَش qall-o qaš : غلّ و غش
غَمَه غُصتَه qama qosta : غم و غصه
فیلُ فَِنجُن filo fεnjon : فیل و فنجون
قَِرَه غَمزِه qεra qamze : قر و غمزه
قَِرَه قَمیش qεra qamiš : قر و قمیش
قَِضا وُ قَدَِر qεzâ vo qadεr : قضا و قدر
قَلَم دَِواتَه qalam dεvâta : قلم و دوات
قندَه شَکَِر qanda šakεr : قند و شکر
قُلُ زَِنجیل qol-o zεnhil : قل و زنجیر
کاردَه پَنیر kârda panir یا : کاردُ پَنیرَه kârd-o panira : کارد و پنیر
کارَه باری kâra bâri : کار و بار
کارَه کوشَِش kâra kušεš : کار و کوشش
کاسَه بُخشاب kâsa boxšâb : کاسه بشقاب
کاسِه پییالِه kâse piyâle : کاسه و پیاله
کاسَه کوزِه kâsa kuze : کاسه و کوزه
کاغَه وُ قَلَِمَه kâqa vo qalεma : کاغذ و قلم
کالَه کُوْویس kâla kövis : کال و نارس
کا وُ کو kâ vo ku : کاه و کوه
کَتَه کول kata kul : کَت و کول
کَرگَه چوتِه karga čute : مرغ و جوجه
کَرگَه خوروسی karga xurusi : مرع و خروس
کَسینُ مَسین kasin-o masin : کوچک و بزرگ، هم از نظر اندازه و قد و قواره و هم از نظر افراد خانواده یا جامعه، ولی اگر منظور فقط افراد خانواده یا جامعه باشد: کَسی مَسی kasi masi گفته میشود.
کَرَه لال kara lâl : کر و لال
کَِشَه قُوْس kεša qös : کش و قوس
کَِشتَه کار kεšta kâr : کشت و کار
کُت و دامن : کُت دامَن kot dâman
کُتَه شَِلوار kota šεlvâr : کُت و شلوار
کُشتُ کُشتار košt-o koštâr : کُشت و کشتار
کُنجی کَِنَِقدُن konji kεnεqdon : کنجد و شاهدانه
کَِلا کوتَِر kεlâ hutεr : کلاغ و کبوتر
کَِلَّه وُ کَِلَه kélla vo kέla : اجاق و تنور
کَِندَه کُوْ kεnda kö : کند و کاو
کورَه کَچَِل kura kačεl : کور و کچل
کورَه مَنکور kura mankur : کورو منکور، (واژه دوم مهمل است).
کیژَه مَلِه kiža male : کوچه و محله
کیفَه کَِتاب kifa kεtâb : کیف و کتاب
کیفَه کُلا kifa kola : کیف و کلاه
کینَه کَپَِل kina kapεl : کون و کفل
گا ئَه گوسفَِند gâ-a gusfεnd : گاو و گوسفند
گا وُ بیگا gâ vo bigâ : گاه و بیگاه
گَرمَه سَرد garma sard یا : گَرمُ سَرد garm-o sard : گرم و سرد
گَلَه گَِریَه gála gεrya : گلو و گردن
گُلُ گییا gol-o giyâ : گل و گیاه
گُمَه گور goma gur یا : فَِتَه فیل fεta fil : گُم و گور
گُوْزَه کَسین göza kasin : بزرگ و کوچک هم از نظر قدّ و قواره و هم از نظر سنّ و سال .
گُوْجَه وَِنگونی göja vεngoni : گوجه بادمجان
لابالین lâbâlin : لحاف و تشک
لاتَه لوت lâta lut : لات و لوت
لاکَه مَرزَه lâka marza : لاک و وردنه
لَشَه لوش laša luš یا : لَشَه لوشی laša luši : لش و لوش
لَکَه تیکَه laka tika یا : لَکَه لُوْشَه laka löša : لب و دهان
مالَه مَِنال mâla mεnâl یا : مالُ مَِنال mâl-o mεnal : مال و منال
ما وُ مَفتُوْ mâ vo maftö : مه و مهتاب
مَِچَِتُ مَِراب mεčεt-o mε;râb : مسجد و محراب
میزَه صَندَِلی miza sandεli : میز و صندلی
نازَه غَمزِه nâza qamze : ناز و غمزه
نازَه نوزی nâza nuzi : ناز و نوز
نالَه وُ نَِفرین nâla vo nεfrin : ناله و نفرین
نانا تَرخُن nana tarxon : نعناع ترخون
نَخووْآ کَِشمَِشی naxuwâ kεšmεši : نخود و کشمش
نَرمَه لَطیف narma latif یا : نَرمُ لَطیف narm-o latif : نرم و لطیف
نَِشَِستَه بَرخاست nεšεsta barxâst : نشست و برخاست
نَشوَه نَِما našva nεmâ : نشو و نما
نَِقَّه نوق nεqqa nuq : نِقّ و نُق
نَِمازَه روزَه nεmâza ruza : نماز و روزه
نونُ اُوْ nun-o ow : نان و آب
نو وُ کُوْنَه nu vo köna : نو و کهنه
وا وُ سَرما vâ vo sarmâ : باد و سرما
وا وُ طیفُن vâ vo tifon : باد و طوفان
وا وُ وارَِش vâ vo vârεš : باد و باران
وَختَه بیوَخت vaxta bivaxt : وقت و بیوقت
وَرَه بُچِّه vará bočče : برّه و بزغاله
وَرَه وارَِش vára vârεš : برف و باران
وَِلَه وَِلُوْ vεla vεlö : گل و گلاب
هاتّییُنُ هادّییُن hâttiyon-o hâddiyon : گرفتن و دادن
هادا هاگیت hâdâ hâgit : بده بستان
هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind : رُفت و روب
هارتَه پورت hârta purt یا : هارتُ پورت hart-o purt : هارت و پورت
هارَِتُ دَِرَِت hârεt-o dεrεt یا : هارَِتُ هاچیند hârεt-o hâčind : جارو پارو
هاکَِردُ واکَِرد hâkεrd-o vâkεrd : عمل و عکسالعمل
هَپّی وُ تَپّی happi vo tappi : خوردن و خوابیدن
هیرهیرُ تیرتیر hirhir-o tirtir : هِرهِر و کِرکِر ، پچ پچ کردن و ریز ریز خندیدن
یارُ یاوَِر yâr-o yâvεr : یار و یاور
یالَه کوپال yâla kupâl : یال و کوپال
ای بَختَه بالین i baxta bâlin یا : ای بَختُ بالین i baxt-o bâlin : یک بخت و بالین
بخش سوم : دو واژه همنشین سمنانی که به فارسی دو واژه نیستند و یا آنطور که در سمنانی کاربرد دارند در فارسی کاربرد ندارند:
آلیشُ دَلیش âliš-o dališ معاوضه کردن .
بَِپَِتُ بُخُرد bεpεt-o boxord پختن و خوردن .
بَِشُشتُ بَِپَِت bεšošt-o bεpεt شستن و پختن .
چَرَه چَرکی čara čarki : چرخ و کلاف بازکن .
دَرزَه دیریکی darza diriki درزها و شکافها.
دَستَه دُوْرُنی dasta döroni جمع شدن چند نفر و گشت زدن.
دَکَه دَرزُنی daka darzoni سوزنهای کوچک وبزرگ.
دَِلَه دَنین dεla danin : اندرون ، باطن .
دورَه دورِکی dura dureki کوزههای کوچک و بزرگ.
شَکَه شَِرین šaka šεrin : خوراکیهای شیرین.
شورَه وَِشیر šura vεšir شور و بی نمک.
کَفَه گَِلیسی kafa gεlisi کف کردن دهان به هنگام عصبانیت .
گییَه چُرَه giya čora ادرار و مدفوع .
لُکَه لُوْوی loka lövi سوراخهای کوچک و بزرگ.
نَشتَه پَلَِشت našta palεšt : کثیف و پلشت.
نونَِوا نون دیم وَِندی nunεvâ nun dimvεndi نانواها و نان رواندازها.
وَچَه ویلِه vača vile بچه مچهها .
هَِکاتی هَِکاتَه وَچِه hεkâti hεkâta vače حرف و حدیث.