&: ای ضَلَری يَه كو مَِگی ژو پيشواز بَشه، ای اَِستِفادِهییيَه كو مَِگی ژو پی بُوْريژ.
: يك ضرری است كه بايد به استقبالش بروی، يك استفادهای است كه بايد از آن فرار كنی.
: در مقام آگاهی و اثبات اين امر گفته شدهاست، زيانی كه باعث حفظ آبرو و آسایش جسم و آرامش خيال انسان بشود (مانند راست گوئی) به مراتب بهتر از سودی است كه باعث دردسر و رسوايی باشد (مانند دروغگوئی).
داستان: يك روز تاجری به قصد رفتن به حجرهاش از خانه بيرون آمد. در اواسط کوچه عطسهاش گرفت و چند عطسه کرد. سابقاً مردان یک دستمال بزرگی در جیب داشتند که هم عرق صورتشان و هم بینیشان را تمیز میکردند و هم پس از شستن دست و صورت، صورتشان را با آن خشک میکردند و اگر هم میوهای یا هر چیزی میخریدند، داخل همان دستمال گذاشته و به خانه میبردند. تاجر برای آن که پس از عطسه کردن، لب و دهانش را تمیز کند، دستمالش را از جيبش در آورد، به همراه دستمال يك سكه پنج ريالی هم از جيبش درآمده و جلوی چشمِ تاجر، قِلقِل زنان در سوراخ دهانه چاهِ آبِ باران كه در كوچه حفر شده بود افتاد.
قدیمها، آب باران و آب برفی که ذوب میشد توسط ناودانها به داخل کوچه میریخت، برای آن که این آبها باعث گِل و شُلِ کوچه نشود که بر پای رهگذران ترشح شود، چاهی وسط کوچه حفر میکردند و شیب کوچه را به طرف دهانه چاه حفر شده قرار میدادند و همین شیبِ کوچه باعث شد که سکّه تاجر به داخل چاه بیفتد. چون كاری از او ساخته نبود، لذا از خيرش گذشت و پيِ كارخود رفت. ظهر كه برای صرف ناهار به خانه میآمد برسرِ آن چاه رسيد و يادش آمد كه پنج ريالی نازنينش درون چاه آرميده است، ناراحت شد و چون باز هم كاری از دستش بر نمیآمد، با خيال آشفته به خانه رفت.
چند روزی بدين منوال گذشت، بالاخره تاجر تصميم گرفت خودش را از اين آشفتگی خيال برهاند. از يك نفر مقنی خواست تا آن سكه پنچ ريالی را از تهِ چاه بيرون بياورد. مقنی برای اين كار مطالبه دو تومان كرد. تاجر دو تومان را داد و مقنی هم به درون چاه رفته و سكه پنج ريالی را يافته و به تاجر داد. مقنی از اين عمل تاجر تعجب كرده بود و از تاجر دليل اين كار را پرسيد و گفت که شما دو تومان به من دادی که پنج ریال از چاه در آورم، در این میانه شما پانزده ریال ضرر کردید.
تاجر گفت: تا زمانی كه سكه من درون چاه بود، هر بار از اين محل میگذشتم و يا هر بار كه به خاطرم میآمد، خيالم پريشان میشد، لذا اين ضرر را تحمل كردم تا روحم را ازآن پريشانی نجات بدهم.
مقنی گفت: بسیار خوب، دلیل ضرر را فهمیدم، حالا چرا باید از استفادهای فرار کرد، در حالی که همه برای به دست آوردن استفاده تلاش میکنند؟
تاجر گفت: هر استفادهای که باعثِ ضرر زدن به زندگی دیگران شود، باید از آن فرار کرد. تلاش برای پول درآوردن خوب است، آیا هر پولی را هم باید در آورد؟ بعضیها میتوانند دروغ بگویند، شهادت ناروا بدهند، خبرچینی بکنند و پول در آورند، از این قبیل پولها که باعث به هم پاشیدن زندگی دیگران میگردد، و از هرگونه استفادهای که ضررش به دیگران برسد جداً باید دوری و از آن فرار کرد. پس قُدما درست گفتهاند که:
: یک ضرری هست که باید به پیشوازش رفت و یک استفادهای هست که باید از آن فرار کرد.
============================================