برنامه قصّه شب. برنامه رادیوئی سازمان صدا و سیمای مرکز سمنان
به نام خدا
قدیم وقتی که میخواستند قصّهای تعریف بکنند میگفتند:
: یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکی نبود.
اسم این قصه هست: به مهمانی رفتن
میگویند: یک روز، مردی که خیلی وقت بود جائی نرفته بود و از بس در زراعت خود کار کرده بود و خسته شده بود، برای این که خستگی به در کند، با زن خودش تصمیم میگیرند بروند شهر، خانه یکی از آشنایان و چند روزی مهمان آنان باشند. به خاطر همین، هردو میروند بلیطی میخرند و سوار اتوبوس میشوند و راه میافتند به طرف شهر.
وقتی که به شهر میرسند، توی گاراژ از اتوبوس پیاده میشوند. آنجا چند تا ماشینسواری بودند، مرد، آدرس خانه آشنای خودش را به یک راننده سواری میدهد و سوار ماشینش میشوند. بعد از ده پانزده دقیقه، به خانه آشنای خود میرسند. از ماشین پیاده میشوند و در خانه آشنا را میزنند. آشنای آنان در را به روی آنان باز میکند و با دیدن دوست خود خیلی خوشحال میشود. بعد از کمی چاق سلامتی، آنها را دعوت میکند به داخل خانه.
صاحبخانه و زنش، چند روزی از مهمانانشان پذیزائی گرمی میکنند. هفت، هشن، ده روز طول میکشد. زن صاحبخانه به شوهرش میگوید: مثل این که مهمانانت خیال ندارند زحمت را کم کنند!!! شوهرش میگوید: شاید تا چند روز دیگه بروند. زن میگوید: این پذیرائی گرمی که ما از آنها میکنیم، آنها کجا بروند: آب اینجا، نون اینجا، کجا بروند بهتر از اینجا؟ شوهرش هم میگوید: مثل این که درست میگوئی: اَلذِین و وَالذِین، کجا بروند بهتر از اینجا؟
زن و شوهر عقلهایشان را روی هم میکنند که چه بکنند تا مهمانانشان زودتر بروند. زن صاحبخانه میگوید: فردا صبح که داریم صبحانه میخوریم، یک دعوای دروغین راه میاندازیم، بلکه اینها زودتر بروند.
فردا صبح وقت خوردن صبحانه، صاحب خانه بهانهای کرد و به زنش گفت: چرا اتاق مهمان کثیفه، چرا به مهمانان من نمیرسی؟ اگر مهمان من ناراحت بشوند، همهاش تقصیر توست.
زن صاحبخانه رو به مهمانان کرد و گفت: شما که دو هفته است اینجا هستید، فردا که میخواهید بروید، تا حالا دیدید که اتاق شما را جارو نکرده باشم یا شما را کم محل کرده باشم که شوهرم بدخلقی میکند؟
مهمانان گفتند: ما که دو هفته است اینجا هستیم، دو هفته دیگر هم میخواهیم بمانیم، از چشممان بدی دیدیم که از تو بدی ندیدیم.
نتیجه: درست است که باید به مهمان عزّت گذاشت، مهمان هم باید حرمت خودش را نگه دارد. مهمان داری هم حدّی دارد. مهمان هم باید حدّ خودش را بداند. شاعری چقدر زیبا گفته:
گرچه مهمان عزیز است به مانند نفس خفه سازد، اگر آید و بیرون نرود
================
این حکایت را به زبان سمنانی بشنوید
================
به نامی خُدِه
قدیم وختی مگییِشُن اییَه آستُنکَه تعریف هاکرن اُوّل ماشُّن:
: ای دَبا، ای دنبا، غیری خُدِه، هِشکین دنبا.
ان آستُنکین اسم اِیَه: مهمُنی بشیُن
=============
مایَن: اییَه رو، ای میرد کا کو خیلی وخت با جایی نَشابا وُ زی بَس دله هُشتُن زراتی کاری هاکربِیش، هلاک ببابا، برایی انی کو چُن رویی هلاکی واجنِه، با هُشتُن جنین، تصمیم مَرَن کو بَشین شهر، هُشتُن ای آشنِه کییَه وُ چُن روئی ژو مهمُن بین. همنی بالا، هردو مشین بیلیط مارَن و سوواری اتوبوسین مبین و رِی مکَن به طرفی شهری.
وَختی کو شهر مرسَن، دله گاراجی، اتوبوسین پی پیاده مابین. اونجو چُندی ماشینی سوواری دَبِین، میردکا، هُشتُن آشنِه نشونی یی کییِه، ای شوفری مدِه و با هُشتُن جنین، سوواری ژو ماشینین مبین. بعدی دَس پونزِه دئیقِه، هُشتُن آشنِه کییَه مرسَن. ماشینین پی پیاده مابین و هُشتُن آشنِه کییِه بَر موکّوئَن. ژون آشنا هَم بَر ژون دیم ماکره و با بدّییُنی هُشتُن رفیقی، خیلی خوشحال مابو، بعدی کمی چاق سلامتی، ژون دعوت مکره دنین کییَه.
صاب کییَه وُ ژو جَنّییَه، ای چُن روئی هُشتُن مهمونُن پی پذیرائی یی گرمی ماکرَن. هَف هَش دَس رویی منجییِه، صاب کییِه جنّییَه هُشتُن شی رَه مایِه: مثلی انی کو تَه مهمونی خیال ندارَن زَمَت کمی کرَن!!! ژین شی مایِه، شاید تا چُن رویی دیگه یی بَشین. جنیکا مایِه: ان پذیرائی یی گرمی کو هما ژونَه ماکرین، اونی کُجَه بَشین؟: اُنجو، نون انجو، کُجه بَشین وِیتری انجو؟؟؟!!! ژین شی هَم مایِه، مثلی انی کو دُرُس ما: اَلّذین و وَالّذین، کُجَه بَشین وِیترازین؟
شییَه جنی، عقلی دیمَه هُمی مکرَن کو چکَرَن تا ژون مهمُنی رِیکتری بَشین. صاب کییِه جنّییَه مایِه: هرِین صُبی کو دارین ناشتایی ماکرین، ای دورینَه دَعوا رِی مونین بَلکَن انی رِیکتری بشین.
هرِین صُبی وختی ناشتایی، صاب کییِه، ای وییُمِه یی کرد و هُشتُن جَنینَه باتِش: چرَه مهمُنُن اُتاق نشتَه؟ چره مو مهمُنُن مَنرس؟ اَگَه مو مهمُنی ناراحت بین، هَمَش تَه تَخصیرَه.
صاب کییِه جَنییَه، دیم مهمُنُن کرد و باتِ: شما کو دو هفته یَه انجو دَرین، هرِین کو مگتُن بَشین، تا اسه بدیچیتُن شما اتاق نارت بین، یا شما کَم مَحل کربابین کو مو شی بدخُلقی ماکرِه؟
مهمُنُن بات: هَما کو دو هفته یَه انجو دَرین، دو هفته یی دیگه هم مگمُن دبین، هُشتُن چَشُن پی بدی بدیچیمُن کو تَه پی بدی نَدیچیمُن.
نتیجه: دُرُستَه کو مگی مهمُنُن عزّت بدارد، مهمُنَم مگی هُشتُن حُرمت نیادارِه، مهمُن داری هم ای حدّی داره، مهمُن هَم مگی هُشتُن حَدّه بذونِه. ای شاعری چقد خای باچی:
گرچه مهمان عزیز است به مانند نفس خفه سازد، اگر آید و بیرون نرود
================