متن مقاله پژوهشی در زبان سمنانی برای «نخستین همایش ملی پژوهشی در گویش سمنانی» که در تاریخ نهم دی ماه 1383 در دانشگاه سمنان برگزار شده بود ارسال شد که در صفحات 339 الی 360 کتاب «مجموعه مقالات گویش سمنانی» به چاپ رسیده است.
فهرست مطالب پژوهشی در زبان سمنانی :
1. پيشگفتار
2.چكيده مقاله
3.مقدمه
4.در مورد آوانگاری
5. مقاله
6.منابع و ماخذ
( الف و ب )
( پ – چ )
( ح )
( خ – ر )
( 1 الی 21 )
( 22 و 23 )
مقدمه
درباره «مثل» و حكمت، يعنی سخن كوتاه اخلاقی، فراوان سخن رفته است. محققان و صاحبنظران اين رشته آنچه را بايد در اين باره گفت، گفتهاند و حق مطلب را ادا كرده اند. بخصوص در عصر حاضر دانشمندانی چون علامه دهخدا، جمالزاده، علامه محمد قزوينی، احمد بهمنيار و تنی چند از پژوهشگران ادب فارسی، در جمع آوری امثال و حكم بسيار كوشيدهاند. كه حاصل كارشان، چراغ راه پويندگان اين طريق است.
درباره اين موضوع، بر سر آن نيستم، به آنچه محققان و انديشمندان درباره امثال و حكم سخن گفتهاند و آن را تمام و كمال به علاقمندان شناساندهاند، مطلبی اضافه كنم.
جناب آقای دكتر منوچهر ستوده استاد محترم دانشگاه تهران، دركتاب فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار) شرح كامل و مبسوطی راجع به مثل و تقسيمات آن، از قول مرحوم استاد احمد بهمنيار به چاپ رساندهاند و همچنين جناب آقای دكتر رحيم عفيفی يكی ديگر از اساتيد محترم دانشگاه در كتاب «مثلها و حكمتها» از قول استاد بهمنيار و از قول استاد علی اكبر دهخدا، مطالبی را نقل قول كردهاند كه پژوهشگران شرح مثل و تقسيمات آن، میتوانند به كتابهای فوقالذكر مراجعه نمايند.
نگارنده، درمتن مقاله، از مثلهای دو كتاب ارزشمند فرهنگ سمنانی و آداب و رسوم مردم سمنان بهره گرفتهام كه برای رعايت اختصار و پرهيز از تكرار نام كتاب، جلوی هر مثل برگرفته از آنها علامتهای زير را بكار بردهام.
(&) : جلوی هر مثلی كه از كتاب فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار ) نقل شده، از علامت (&) استفاده شده است.
(©) : و همچنين هر مثلی كه از كتاب «آداب و رسوم مردم سمنان » تاليف جناب آقای محمد احمد پناهی سمنانی نقل شده، از علامت (©).
(◊) : و جلوی هر مثلی كه از اين علامت (◊) استفاده شده به معنای آنست كه اين مثل جزء مثلهائيسـت كه توسط نگارنـده جمـعآوری گرديـده و در نظر است كه با استفـاده از مثلهای ساير كتب، كتاب جامعی از مثلها و اصطلاحات سمنانی توسط اينجانب تدوين گردد.
در مورد آوانگاری مقاله پژوهشی در زبان سمنانی
الفاظی كه در زبان بكار میروند، از اصوات بدست میآيند و اصوات خود حاصل ارتعاشاتی است كه در نتيجه برخورد هوای بازدم با اعضای گفتاری و تارهای صوتی توليد میگردد. زبان، لبان ، دندانها، كام، حلق و بينی بطور كلی اعضاء گفتاری را تشكيل میدهند كه وجود نقص در هريك از اين اعضاء، گفتار را دگرگون میسازد كه مسلما” با الفاظ واقعی تفاوت بسيار خواهد داشت.
الفبای فارسی از32 حرف صامت تشكيل گرديده كه به كمك شش مصوت (ا – ا – ا –آ – او- ای ) به لفظ تبديل میشوند. همانطوری كه كمبود و يا وجود نقص در هر يك از اعضای گفتاری، لفظ را غير واقعی جلوه میدهد، وجود نقص و يا كمبود مصوتها نيز چنين خواهد بود. بنظر ميرسد كه تعداد مصوتهای زبان فارسی جهت نگارش كلام زبانهای محلی كافی نبوده و اين مصوتها توانائی لازم، برای انعكاس واقعی آواهای گويش محلی را ندارند. مسلما” هر قدر تعداد حروف و مخصوصا” تعداد مصوتها بيشتر باشد، صداهای حاصله به صدای طبيعی و گويش های محلی نزديكتر است.
اگر مصوتهای زبان فارسی بيش از اين شش مصوت شناخته شده می بود و مانند حروف الفباء، شكلی داشتند (نه علامت) كه میتوانستند در كنار حروف صامت قرار گيرند و خوانده شوند، (مانند مصوتهای حروف لاتين)، مسلما” در نوشتن و خواندن واژههای محلی كمتر دچار اشكال میشديم و برای نشان دادن يك واژه درست، مجبور نبوديم در آوانگاری، از حروف لاتين استفاده كنيم .
برای آوانگاری مثلهای سمنانی در اين مقاله از همان حروف بينالمللی آوانگاری استفاده گرديده و برای حروفی كه صداهای يكسانی دارند يك حرف يا يك علامت لاتينی در نظر گرفته شده است .بشرح زير:

در گويشهای محلی، گاهی يك حرف صامت از دو حرف مصوت تاثير پذير است كه تكيه بر يكی بيشتر از ديگری است .
در اين قبيل موارد علامت يا نشانهای وجود ندارد كه بتوان آن را در نوشتار واژهها بكار برد بهمين دليل مصوتهای زبان فارسی جهت نوشتن كلام محلی ناقص بنظر می رسند. پس برای ثبت صحيح يك واژه محلی مجبوريم از مصوتهای ادغامی و مركب هم استفاده نمائيم كه در آوانگاری اين مقاله بشرح زير عمل شده است:
1.برای صدای « اُوْ » از علامت (ow) استفاده شده مانند:
اولاد owlâd دولت dowlat مولوی mowlavi
2. برای صدای « اِ » با گرايش و تكيه بر صدای « اَ » از دو علامت صدا دار (اِ) و (اَ) هم زمان بر روی یک حرف استفاده شده که علامت آوانگاری آن ( ε ) است. مانند: اكبَِر akbεr سَِمَِنی sεmεni
3. برای صدای ( ای )، ( يی ) ، ( ئی ) ، ( عی ) از علامت ( i ) استفاده شده است. مانند:
ايمان | imân |
ايرج | iraj |
خانه ای | xânei |
دايی | dâi |
چايی | ĉâyi |
ساعی | sâ,i |
سعيد | sa,id |
عيد | id |
همانطوريكه ميدانيم در زبان فارسی كلمات نمي توانند با حروف بیصدا آغاز شوند. كلماتی كه با همزه ( ء ) شروع میشوند، همزه آنها نوشته نشده، ولی به جای همزه، از علامت الف بهمراه مصوت مربوطه استفاده میشود. چون الف يا همزه اول كلمه، متاثر از مصوت مربوط به آن است، لذا كلمه با مصوت آن خوانده میشود.
در آوانگاری اين مقاله نيز به همين شكل عمل شده يعنی از نوشتن علامت همزه لاتين ( , ) در اول كلمه صرف نظر شده و كلمه با حرف مصوت آن نوشته شده تا نوشتار آن با زبان فارسی هماهنگ باشد. مسلما” خواندن چنين كلماتی هم مثل زبان فارسی بدون داشتن علامـت همـزه ( , ) با مصوت اول كلمه خواهد بود. ضمناً از نوشتن « های » غير ملفوظ « هـ » در آخر كلمه نيز خود داری شده است. مانند:
فرشته fereŝte منصوره mansure شخه رزه ŝaxaraza
بنام خدا
چكيده مقاله:
بررسی و پژوهش درگويشهای محلی از ديدگاه زبانشناسی، اهميت به سزائی دارد و هر يك از واژهها و مثلهای گويشی، نمايانگر گوشهای از تاريخ اجتماعی ملت ماست و احيای آن میتواند در بازسازی زبانهای كهن و غنای زبان فارسی مفيد واقع شود و از طرفی، شايد بتوان بسياری از مشكلات واژهسازی و دستور زبان فارسی را از طريق بررسی گويشهای محلی حل كرد.
گسترش زبان فارسی و با سواد شدن مردم روستا و وجود وسائل ارتباط جمعی، فزونی رفت و آمد بين مردم شهر و روستا، مهاجرت و تعامل فرهنگی بين آنها و ساير عوامل مرتبط، موجب شده است كه گويشها و زبانهای محلی به تدريج يكی پس از ديگری به بوته فراموشی سپرده شود. اين وظيفه ماست كه بمنظور جلوگيری از فراموشی كامل، تا آنجا كه میتوانيم بازمانده آنها را ثبت كنيم.
مثلهای رايج در زبان سمنانی با مثلهای ساير زبانها و گويشهای ايرانی ديگر كشورها، عليرغم اختلاف فاحش جغرافيائی، اجتماعی و فرهنگی، به نظر می آيد كه نقاط مشترك بسياری، بين ضربالمثلهای نقاط مختلف جهان از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب به چشم میخورد و چه بسا كه يك ضربالمثل، در سرزمينهای مختلف با گويشهای متفاوت رواج دارد.
اين وجوه تشابه، در فرهنگ عاميانه كشورهای ايران، چين و هند كه دارای فرهنگ كهن چند هزارساله هستند، بيشتر است، در نتيجه با مقايسه مثلهای رايج در فرهنگ عاميانه شهرها و كشورهای مختلف جهان چنين استنباط می شود كه، مردم در همه جای دنيا بدون استثناء با مسائلی چون، دوستی و دشمنی، عشق و نفرت، حرص و سخاوت، سيری و گرسنگی، اوهام و خرافات، مرگ و زندگی و امثال هم درگيرند و در برخورد با مسائل، تقريباً يكسان فكر میكنند. هر چند كه ظاهر مثلهای آنها متفاوت است، ولی اساس، مضمون، مفهوم و كاربرد آنها يكسان است و افزون براين مردم هر منطقه معمولآ در مثلهای خود، از اسم نباتات، گياهان، حيوانات و عوامل طبيعی موجود در محيط زيست خود استفاده می كنند، بهمين دليل مثلها، در عرصه درك و فهم آنان جايگاهی شفاف و عاری از ابهام دارد.
شايان ذكر است كه مثل های هر زبان، سرزمين و فرهنگ خاص، در قالب الفاظ و عبارات اصيل همان منطقه، شكل گرفته و در همان قالب جذابيتهای اصلی را باز می تاباند. از طرفی به اقتضای تعامل ملتها و پژوهش درباره ظرافت های نهفته در ضربالمثلها، ترجمه آنها از زبان اصلی به زبان ديگر، ضرورت يافته است. اگرچه با ترجمه تحتاللفظی يا سليس مثلهای محلی به زبان فارسی شايد بتوان معنا و مفهوم مثل را به مخاطب منتقل نمود، ولی نمی توان لطافت، ظرافت، وزن، آهنگ و احساس واقعی آن را بيان كرد. بنابراين مثلها درگويش يك كشور، يك منطقه و يك شهر و يك روستا، لطف مخصوص به خود را دارد و ترجمه هر چند دقيق و استادانه تا حدی از لطف و آهنگ سخن می كاهد.
اينك چند مثل رايج درزبان سمنانی، همراه با نظاير آن در فارسی و ساير شهرهای ايران و ديگر كشورهای جهان به عنوان نمونه ارايه میگردد.
&: آدَِمی بی پيلی، هُشتُن دَِلَه شَهری هَم غَريب… adεmi bi pili xošton deala sahri ham qari
=آدم بی پول، در شهر خودش هم غريب است.
در مقام آگاهی و مذمت بی پولی و نداری گفته می شود.
بديهی است كه بی پولی بخودی خود انسان را در انزوا قرار می دهد وآنگاه است كه انسان احساس غربت میكند. نظير:
مثل فارسی: بیپول اگر رستم زال است، ذليل است.
مثل فارسی: آدمی در تنگدستی میشود بی اعتبار.
نهج البلاغه: ثروت در غريبی وطن است و فقر در وطن غريبی.
مثل چينی: با ثروت میتوان به شياطين فرمانروائی كرد، بدون ثروت، حتّی نمیتوان برده ای را احضار كرد.
مثل هندی: با جيب خالی كه به جنگ نمیتوان رفت.
مثل آلمانی: با لنگر طلائی میتوان در هر خليجی لنگر انداخت.
مثل انگليسی: كليد طلائی، هر دری را می گشايد.
&: آدَم مَنَِگی آخوربين بو، مَِگی آخَِر بين هُم بو...âdam manεgi âxorbin bu ‘ mεgi âxεrbin ham bu
= آدم نبايد آخوربين باشد، بايد آخربين هم باشد.
اين مثل هشداری است به كسانی كه تنها به منافع آنی خود نظر دارند و عاقبت انديش نيستند. نظير:
مبادا كه در دهر دير ايستی مصيبت بود پيری و نيستی (سعدی)
مثل فارسی: آخوربين، آخربين نمی شود.
1و2 = ده هزار مثل فارسی. دكتر ابراهيم شكور زاده، 1372 صفحات 42 و 3 و4 و5 = ضرب المثل های معروف ايران و جهان، مرضيه يعقوبی صفحات 229و 230
6 = ضربالمثل های انگليسی، حميدرضا بلوچ، مسعود ميرزائی صفحه 114
7= كتاب كوچه. احمد شاملو، جلد اول، حرف آ ص 803 واژه 3644
&: شی، ای چيَه كو ميشی دِه تَه رَه انجيلَِتِه مَريژی ميارِه. ši ‘čiya Ko ‘ miŝi de tara εnjilεte mariži miyâre = شوهر آن چنان چيزی است كه به موش بدهی، برايت انجير خشك و مويز می آورد.
اين مثل در توصيف اهميت وجود شوهر گفته میشود.
نظير مثل دزفولی: مرد اگر از چوب هم تراشيده شده باشد، بلاخره سايه بالای سر است.
مثل آلمانی: زن بدون مرد، مثل باغ بدون ديوار است.
مثل بلغاری: زن بی شوهر، مثل اسب بدون دهنه است.
مثل فرانسوی: خانهای كه شوهر در آن نباشد، قبرستانی بيش نيست.
&: كَری مَصلَِحَِتی، درمون نَِدارِه…kari maslεhεti darmon nεdâre : َكرِ مصلحتی، درمان ندارد.
اين مثل اشارهای دارد به كسانی كه در مواقع خاص تظاهر به ناشنوائی يا نفهمی می كنند امری را كه شنيدهاند، ناشنيده وانمود كنند و از بر آوردن نيازی يا خواستهای، سر باز زنند.
1: باغبان را وقت ميوه ، گوشها كر میشود. (جامع التمثيل)
1- فصلنامه فرهنگ مردم – شماره 8 و 9 سال سوم بهار 1383 ص 61
2 و 3 و4–ضربالمثلهای معروف ايران و جهان .مرضيه يعقوبی 1382 صفحات 260 و 249
5- فرهنگ نوين گزيده مثلهای فارسی. احمد ابريشمی. انتشارات زيور 1376 ص309
&: وَچَه تا بَشو وَچُه بَبَو، مار دَِل نَليچَه مَِبو…waĉa tâ baŝu waĉa babu. mâr dεl naliĉa mεbu
=بچه تا برود بچه شود ، دل مادرش تشكچه شود.
اين مثل اشارهايست به سختیها و خون دل خوردن مادرها برای بزرگ كردن بچهها.
نظير: مثل فارسی: گوساله تا بره گاب بشه، دل صاحبش آب بشه.
: هَركين هُشتُن خيالي دَره…harkin hoŝton xiyâli d = هركس به فكر خويش است.
بديهی است كه هر كس به جهت حفظ منافع خود، فكر و خيال خاص خود را دارد. مظلوم به فكر رهايی خويش از چنگ ظالم است و ظالم در انديشه تجاوز به مال و جان مظلوم. مثل را با اين دو مفهوم بكار میتوان برد. نظير:
گوسفند به فكر جان است، قصاب به فكر دنبه. دهخدا
&: هركه نقش خويشتن بينه در آب برزگر باران و گازر آفتاب (گلستان سعدی)
مثل فارسی: هر كه به فكر خويشه، كوسه به فكر ريشه.
مثل كوبائی: هر كله برای خود جهانی است.
مثل فارسی: من در خيال وصل تو، تو در خيال قتل من.
1- امثال و حكم دهخدا – جلد سوم. ص 1330
2-ضربالمثلهای منظوم فارسی. محمد علی حقيقت سمنانی. نشرگزاره 1374 ص 467
3- گلچينی از ضربالمثلهای جهان. دكتر سيف الله اسدی . بهار 1379 ص 327
4- آداب و رسوم مردم سمنان. محمد احمد پناهی سمنانی، ص 173
فرهنگ عامه مثلهای رايج در زبان سمنانی
به همراه نظاير آن در زبان فارسی و ساير گويشهای ايرانی و گويش ساير ملل
در واژهنامههای فارسی به طور ضمنی به دو مفهوم اساسی فرهنگ كه «ريشه» و «چشمه» میباشد، اشاره شده است. اين دو نكته دريافت و برداشتی است از انديشهها و تلقی عامه، در بيان كاربرد اين كلمه، در اين دو مورد میبينيم كه از فرهنگ، به عنوان ريشه زندگی و چشمه حيات ياد شده است و با اين نگرش، مفاهيم عالی روييدن، باليدن، جاری بودن و به اوج راه جستن را در اين گونه تلقیها و برداشتها به روشنی میبينيم. علاوه بر اينها، تعاريف ديگری هم در كتب لغت فارسی، درباره اين كلمه وجود دارد كه در آنها فرهنگ به معنی: ادب، عقل، دانش، بزرگی، حكمت، معرفت، علم، فضيلت و صنعت به كار رفته است. ضمنا” كتابی كه واژههای يك زبان را، همراه با معنی آنها به همان زبان، يا واژههای يك زبان را به زبانی ديگر، معمولا”به ترتيب الفبائی نقل میكند و آگاهیهائی درباره تلفظ، هويت دستوری، ريشه كلمه و امثال آنها به خواننده میدهد، لغت نامه يا فرهنگ میگويند. مانند فرهنگ انگليسی، فرهنگ بزرگ سخن، فرهنگ فارسی معين. همچنين به كتابی كه درآن واژههای مربوط به رشتهای از دانش يا موضوع خاصی شرح شده باشد نيز فرهنگ گفته میشود مانند: فرهنگ اصطلاحات پزشكی، فرهنگ علوم اقتصادی، فرهنگ گياهی.(1)
اما مجموعه چيزهائی را كه فرد از جامعه كسب می كند و كليه فرآوردهها و كردارها از جمله آداب و رسوم، باورها، علوم، فنون، عادات، پيشهها، مهارتها، قصهها، ترانهها، مثلها، متلها، چيستانها، هزليات، متلك ها، شوخیها، لطيفهها، پندارها، داوریها و … كه سينه به سينه از پدران و مادران به ما رسيده و برای همه طبقات مردم كاربرد دارد، فرهنگ عاميانه ،محسوب میشود. فردوسی از واژه فرهنگ، ارزشها و انديشههای والای بشری را اراده میكند و آن را بر تبار و نژاد و اصل و نسب، برتری می نهد:
ز دانـا بــپــرســـيد پـــس دادگـــر
چـنيـن داد پاســخ بــدو رهـنــمـون
كه فرهـنــگ آرايــش جـان بــود
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
كه فرهـنــگ بـهتــر بـود يا گهـر
كه فرهـنـگ باشـد ز گوهر فزون
زگوهـر سـخـن گفتـن آسـان بود
به فرهـنـگ باشد روان، تندرست
فرهنگ در بر گيرنده تمام چيزهايی است كه ما از مردم ديگر می آموزيم و تقريبا” همه اعمال انسان، مستقيم يا غير مستقيم، از فرهنگ، ناشی می شود و تحت نفوذ آن است. فرهنگ انسانی (فرهنگ عامه) ميراث كهنی است كه در طول قرنها و عصرها، از گذشتگان به آيندگان و از نسلی به نسل ديگر می رسد و توسـعه و تحـول می يابد، كامل تر می شود و توسط آمدگان به نا آمدگان سپرده می شود و به بيانی ديگر، فرهنگ، مجموعه ارزش ها و دستاوردهای مادی و معنوی است كه به وسيله انسانها در طی تاريخ آفريده شده و شكل گرفته است.
اصولا”وجود فرهنگ، همان نفس و ذات زندگی است. جوهر هستی است. همان رود سيال و خروشانی است كه انسان را به دريای كمال رهنمون میشود. آن حقيقتی است كه به انسان، انسانيت میبخشد و او را صاحب هويت و شخصيت میسازد. از حيوان ممتازش میكند، به او عنوان (اشرف مخلوقات) میدهد و جانشين خدا در زمينش می سازد.(2)
فرهنگ عامه (فرهنگ مردم)
فرهنگ مردم را بايد در درون زندگی مردم جست. اصولا” فرهنگ در متن زندگی جريان دارد. ما زمانی می توانيم به حريم فرهنگ مردم راه پيدا كنيم، كه آن را به صورت جزئی از زندگی مردم ببينيم. بايد فرهنگ در زندگی روزانه ما حضور داشته باشد. آنچه را كه با عنوان فرهنگ مردم میشناسيم، دقيقا” بيانگر زندگی توده مردم است و بررسی و شناخت آن برای تدوين تاريخ جامعهشناسی ما ضرورت كامل دارد. ارزش بخشيدن به فرهنگ مردم، در واقع ارج نهادن به (مردم) است. به اين خاطر كه مردم از فرهنگشان جدا نيستند و اين فرهنگ آنهاست كه آنها را می سازد و به آنان ارزش میبخشد.
از ويژگیهای فرهنگ عامه، پيوندی است كه اين فرهنگ با زندگی توليدی جامعه دارد. بهمين منظور بايد به جستجوی اين ارتباط در تمام بخشها و شاخههای آن پرداخت. ادبيات شفاهی به عنوان بخشی از فلكلور، محقق را با مسائل معيشتی و اقتصادی مردم رويا رو میكند. درجوامعی كه معيشت آنها مبتنی بر كشاورزی است، ترانهها و قصهها شان حكايت از اين شيوه زندگی دارد. در جوامعی كه دامداری مبنای زندگی را تشكيل میدهد، آثار دامداری را در ادبيات شفاهی شان منعكس میبينيم. در بين عشاير كه مشغله اصلی و عمده و يا تنها پيشه شان دامپروری است نقش دام، در داد و ستد و برقراری روابط خانوادگی، درتشريفات، عرف، عادات، مقام و منزلت دارندگان اين دامها، ديده می شود.
در بين عشاير سنگسری به نكاتی برمیخوريم كه از حرمت نهادن آنها به دام حكايت میكند. آنان بيش از دويست و شصت نام مختلف برای نامگذاری گوسفند و بز دارند. زيباترين گوسفندها را عروس می خوانند و بر گردنش گردن بند مخصوصی می بندند برای رفع و دفع چشم زخم.
(پاچنگ) نام بز نر پيشاهنگ گله سنگسری است. اين بز حتا وقتی به هفت سالگی می رسد به نام (پيره بز) درگله میماند و به پاس زحماتش در گله، نه ذبح می شود و نه به فروش میرسد.
فرهنگ عامه از منابع با ارزش و دست نخورده ای است كه در درون آن روح زندگی و فلسفه حيات، جاری و ساری است. احساس و بينش مردم را با ياری گرفتن از نمادها، استعاره ها، رمزها و علايم در قالب الفاظ و در كسوت اعمال و حركات جلوهگر میسازد و بدينوسيله زندگی پر از رمز و راز، تمثيل، اشاره و كنايه مردم را بازگو میكند. در كارهای فولكلوريك، از جمله در برگزاری آداب و رسوم، هر كلام و هر شيئی و وسيلهای، مفهوم و هدف خاصی دارد.
در مراسم عروسی، از ابزار و وسائلی سخن به ميان میآيد كه وجود آنها سر سفره عقد لازم است و اينها هر كدام دارای رمز و رازی است. چيزهای ضروری سر سفره عقد به روايت صادق هدايت، نويسنده (نيرنگستان) به اين شرح است: قرآن، جانماز، قدح شربت، نان سنگگ بزرگ، خوانچه، اسپند، نان و پنير و سبزی، گردو، جيوه، كاسه آب كه رويش يك برگ سبز باشد، دوكله قند كه موقع خواندن خطبه عقد، بالای سر عروس به هم می سايند، ميوه و شيرينی، هفت جواهر كه در هاون میسايند. در يك قهوه جوش قلياب، سركه و فلفل سفيد میجوشانند و در قهوهجوش ديگری روی منقل دو تخم مرغ در هفت ادويه به نيت اولاد میجوشانند كه يكی از آنها را عروس میخورد و ديگری را داماد.
هفت جواهر و جيوه برای سفيدبختی است. آب روشنائی است. برگ سبز، خرمی است. زين نشستن عروس برای اين است كه به سر شوهرش مسلط باشد. عسل و روغن برای اين است كه چرب و شيرين باشند. اسپند شگون دارد. نان و پنير و سبزی بركت دارد و هر گاه اهل مجلس از آن بخورند هيچ وقت دندان درد نمی گيرند. مرحوم عبدالله مستوفی دركتاب (شرح زندگانی من) برای بستن نان و پنير به كمر عروس، شرح جالبی آورده است. او می نويسد برای بستن نان و پنير به كمر عروس، چيزهائی از قبيل بردن خير و بركت به خانه داماد ذكر میكردند. البته نان با خير و بركت ترين محصولات گياهی و پنير تغذيه كننده ترين و عمومی ترين محصول حيوانی و اينها به جای خود صحيح است.
ولی، واقع امر اين بود كه داماد ناگريز با شكم ممتلی (پر) نبايد به حجله برود و بعد كه مسلما” گرسنه خواهد شد، غذای حاضری دم دست باشد كه تا صبح گرسنگی نخورد. شايد گفته شود مادر داماد مگر نمی توانسته است اين حاجت را هم پيش بينی كرده، غذايی در گوشه ای بگذارد كه پسرش گرسنگی نكشد؟! البته كار مشكلی نبوده است ولی مرد بعد از آن كه زن به خانه آورد، بايد حوايج خانگی خود را بوسيله زنش رفع كند و اوّل حاجتِ مرد درخانه، غذا خوردن و اين هم اول دفعه ای است كه اين حاجت، پيش آمده است و بايد از زنش بخواهد. اين خانم هم تازه از راه رسيده و از سوراخ و سمبه خانه خبری ندارد. پس بهتر اين است كه اين اولين غذای داماد را از خانه خود همراه داشته، در ضمن تشكری هم از طرف عروس نسبت به داماد به عمل آمده باشد. در اينجا يك سوال ديگر هم پيش می آيد و آن اين است كه نان و پنير چرا؟ مگر جوجه يكی دو عباسی قحط بوده است؟ چرا يك جوجه كباب، لای نان، به كمر عروس نمی بستند؟ در اينجا می خواهند به داماد بفهمانند كه مرد عزيز! متوجه باش! اگر از طرف زن كمكی هم به شوهر بشود، جز نان و پنير چيزی نيست. تو خود بايد به فكر زندگی خود باشی.
در مراسم عروسی، هنوز هم از اينگونه اسرار و رموز فراوان است. مثلا” برای عقد اتاقی را برمی گزيدند كه زيرش پر باشد. زيرفرشی كه بساط عقد بر آن می گستردند، ارزن می ريختند برای اينكه عروس پر زاد و ولد شود.
فرهنگ مردم هر ملتی، دارای ويژگیها و خصايصی است كه باعث جدايی و تمايز جامه ای از ديگر جوامع می باشد. در عين حال فرهنگ عامه همبستگی های انسانی را نيز در نظر دارد. زيرا پايه آن بر نيازهای اصلی و واقعی بشر نهاده شده است و تا حد زيادی به طور طبيعی در ميان اقوام و قبايل گوناگون اشتراك دارد. انسانها به لحاظ روحی و روانی از وحدت برخوردارند و همين نكته باعث و بانی وجود شباهت در داستانها (3) و موارد مربوط به فولكلور در نقاط مختلف جهان می باشد. باز از طرفی هر فرهنگی در طی قرون متمادی با فرهنگهای ديگر برخورد میكند و ارتباط میيابد و به دادو ستد و تبادل آداب و رسوم، اصطلاحات، تعبيرات و مثلها میپردازد و با جذب و ايثار، ميان آنها هم رنگیها و آشنايیها به وجود میآيد و اين وجوه اشتراك، موجب احساس همبستگیهای بشری و پيدايش روحيه مسالمتآميز بين ملتها میشود.
همانطور كه پيش از اين اشاره شد، امثال و تعبيرات و اصطلاحات رايج در ميان هر قوم، يكی از اركان مهم زبان و ادب و فرهنگ آن قوم و نموداری از ذوق و قريحه و صفات روحی و اخلاقی و افكار و تصورات آن قوم است. اغلب امثال، در لباس استعاره يا كنايه و يا در قالب كلامی موزون و دلنشين بيان شده اند و حاوی انديشهای عميق و سودمند يا انتقادی شديد و طنزآميز از رفتار و گفتار آدميان و نابسامانیهای اخلاقی و وضع غلط جامعه هستند.(4)
مثل، به منزله واعظی شيرين زبان و ناصحی مهربان است كه افراد يك ملت را با لسانی ساده و بيانی دلچسب به فرا گرفتن آداب و صفات پسنديده و فرو گزاردن عادات و افعال نكوهيده دعوت، و اخلاق و افكار آنان را به بهترين وجه تهذيب و تعديل می كند.
واعظ و خطيب، هر قدر شيرين بيان باشد ممكنست كه وعظ و خطابهاش در بعضی شنوندگان ايجاد كسلی و ملال كند. ليكن مثل، از اين نقيصه مبرا است. هر گوش از شنيدنش لذت می برد و هيچكس از مطالعهاش خسته و دلتنگ نمیشود.(5)
مثل، به كلام رنگی ديگر میدهد و سخن را شيرين و لطيف می كند. جای ترديد نيست كه تاثير اينگونه جملهها و عبارات در اذهان عامه بيش از انواع سخن است و ممكن است و شايد بارها اتفاق افتاده باشد كه با ايراد يك مثل، جنگها به صلح، و كدورتها تبديل به صفا شده و مرتكبين خطاها به يك ضربالمثل دست از خطاكاری برداشته باشند. (6)
ضربالمثل، گاه از متن قصهها برمیخيزد و گاه خود قصهای دارد. در ادبيات مكتوب نيز مثلها چنين وضعی دارند و نيز مصراع يا بيتی از يك شعر و يا جملهای از يك متن، به مناسبت، ضربالمثل میشود.
زود باوری، ساده لوحی، خشونت، ظلم، قضاوت، دورانديشی و نكات بسيار ديگر و نيز صفات بسيار آدمی يا حوادث و برخوردهای قومی و حتی خانوادگی میتواند درشكلگيری مثلها تاثير داشته باشد. چه بسيار مثلهائی كه به افراد و مكانهائی منسوبند. (7)
به جز مثلهائی كه مشخصا” به جائی و يا شخصی منسوبند و يا مثلهائی كه از معنا و مفهوم آن میتوان استنباط كرد كه اصل آن مثل، از كجا و واضع آن كدام ملت است، در مورد آن قبيل از مثلها كه در اغلب زبانها و گويشهای محلی عينا و يا با كمی تغيير گفتاری ادا میشوند، نمیتوان بطور قاطع گفت كه از كدام قوم و ملتی صادر شده است، مگر چنين بپنداريم كه انسانها در برخورد با مسائل گوناگون تقريبا يكسان فكر میكنند و يا اينكه بپذيريم كه در اثر داد و ستد فرهنگ ها و گويشها، اينگونه مثلها از فرهنگی به فرهنگ ديگر راه يافته و بنا به ذوق و سليقه مردم آن محل، تغييراتی ظاهری درآن داده شده و چون مورد قبول عام بوده در فرهنگ جديد نيز نشر يافته است.
از ترانهها، ضربالمثلها،آداب و رسوم و ديگر جلوههای فرهنگی سمنان به ندرت در كتابها و گزارشها سخن رفته است. نمونههای فرهنگعامه اين مردم، همچون فرهنگهای ديگر مناطق ميهن گرانقدر ما، سرشاراز رمز و رازها، ناز و كرشمهها و نيش و نوشهاست.(8)
نگارنده دراين مختصر قصد دارد كه مثلهائی از زبان سمنانی به همراه نظاير آن درفارسی و ساير زبانها و گويشهای ايرانی و ديگر كشورهای جهان، درحد توانائی درارتباط بامسائل و دل مشغولیهای حيات و نيز روابط افراد و در ارتباط با داد و ستد گويشها مورد مطالعه قرار دهد، شايد در اين امر موفق نبوده باشد ولی معتقد است كه :
به راه باديـه رفتـن به از نشستـن باطـل
كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم
انسان اشرف مخلوقات است و يكی از مهمترين ويژگیهای او، تفكر است و تكلم و حتی فكر كردن و سنجيده سخن گفتن وجه تمايز انسانهاست و به قول سعدی:
تا مرد سخـن نگفتـه باشـد
عيب و هنـرش نهفتـه باشـد.
حضرت محمد میفرمايند: مرد در زير زبانش مخفی است.
حضرت علی میفرمايند: زبان عاقل در قلب او، و قلب جاهل در زبان اوست.
زبان در دهان ای خردمند چيست
چو در بسته باشـد چه داند كسـی
كليـد در گنــج صـاحـب هنــر
كه گوهر فروش است يا پيله ور (سعدی)
مثل چينی: عمارت بزرگ را از سايهاش، و مردان بزرگ را از سخنانشان توان شناخت. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 198)
پس، آيا آنچه به ذهن انسان ميرسد گفتنی است؟ مسلما” چنين نيست چون:
◄◄ : هَِكات دارين تا هَِكات…hεkât dârin tâ hεkâ
=حرف داريم تا حرف.
از سخـن تا سخـن بسی فرق است
سخنـی رهنمـای مـرد و زن است
سخنـی وحی و ديگری زرق است
سـخنـی دام ريــو راهـــزن اسـت
انسان نبايد در سخن گفتن تعجيل كند و نيز گفتار نبايد بی اراده متكلم بر زبان جاری شود. چنانكه گفتهاند:
◄◄: هَِكاتی كو مَِگَه ها كَه، واچَِش…hεkâti ko mεga hâka , vâĉ
= حرفی را كه ميخواهی بزنی، بچش( مزه مزه كن ).
مثل فارسی: حرف را بايد هفت دفعه قورت داد. (امثال و حكم دهخدا. جلد دوم. ص 693)
مثل آذری: صد بار اندازه كن، يك بار ببر. (فصلنامه فرهنگ مردم. شماره 8 و 9 ص 33 )
مثل اسلواكی: اول بجو، بعد تف كن. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان .ص 35)
مثل هندی: اگر پای تو بلغزد، میتوانی دوباره تعادل خود را بر قرار كنی، اگر دهان تو بلغزد نمیتوانی كلمات خود را پس بگيری. (مثلها و پندهای هندی .ص 38)
سخن تا نگوئی توانيش گفت
ولی گفته را باز نتوان نهفت (سعدی)
از آنجا كه حرف، مسری است و هر حرفی، حرف ديگری را در پی خواهد داشت بمنظور آگاهی از اين موضوع میگويند:
& : هَِكات، هَِكاتی مياره…hεkât hεkati miyâr
= حرف ، حرف می آورد.
مثل فارسی: حرف، حرف مياره، باد برف. امثال و حكم دهخدا جلد دوم ص 692
مسلما” انسان در هر زمينه ای حرف بزند، درهمان زمينه هم حرف می شنود.
& : هَِكات هَر چی با، هَمون مًِشنووا…hεkât harĉi bâ hamun mεŝnuw
= حرف هر چه بگوئی، همان را میشنوی
نگر تا چه كاری همان بدروی
سخن هر چه گوئی همان بشنوی (فردوسی)
(ضربالمثلهای منظوم فارسی ص 272)
پس برای آنكه (بد) نشنويم نبايد (بد) بگو ئيم زيرا:
◄◄ : سُخَن، وَحشی يَه…soxan vahŝiya
= سخن وحشی است.
سخن اگر كنترل شده نباشد باعث گرفتاری میشود.
مثل اسكاتلندی: اگر ميخواهی جسمت آزاد باشد، زبانت را زندانی كن. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان .ص 33)
مثل فارسی: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
بديهی است فرزند، عزيزترين موجود برای پدر و مادر است اما اگر همين عزيزترين فردمورد تربيت و تهذيب قرار نگيرد، تبديل به بدترين موجود خواهد شد كه جز مزاحمت برای پدر و مادر و ديگران خاصيت ديگری ندارد، در اين مورد با گويا ترين كلام میگويند:
& : وَچَه عَزيزَه، ژو تربيت عَزيزتَِری يَه…vaĉa aziza žo tarbiyεt aziztεriya
= بچه عزيز است، تربيتش عزيزتر است.
حضرت علی می فرمايد: فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت.
معذب تا نداری تن، مهذب می نگردد جان
كه تا برگش نپيرائی ، نبالد سرو بستانی (قاآنی)
(ضربالمثل های منظوم فارسی.ص 7)
مثل كرمانی: تربيت از بچه عزيزهتر است.
مثل كرمانی: خر آدم، به از آدم خر است. (حيوان باتربيت از آدم بی تربيت بهتر است).(مثلهای فارسی رايج در كرمان صفحات 40 و 54)
مثل چينی: اگر يشم سبز، صيقل نشود. نمی تواند مورد استفاده قرار گيرد. گلچينی از ضربالمثل های جهان .ص 4
البته رفتار پدر و مادر با يكديگر و يا با ساير افراد خانواده و جامعه الگوئی برای شكل گيری تربيتی فرزندان خواهد بود. بهمين دليل گفته میشود:
& : كَِلا قَه قَه كی پی يِی مَِگيرِه؟ پييَِرَه مار پی…kεlâ qa qa ki pi yey mεgire? piyεra mâr pi
= كلاغ قارقار كردن را از كی می آموزد؟ از پدر و مادر.
مثل بختياری: فرزندِ بزرگت را تربيت كن، فرزند كوچكت خودبخود تربيت خواهد شد. (فرهنگ مردم ص 373) مسلما” اگر فزرند در خانواده تربيت نشود، در اجتماع به بدترين وضع تربيت خواهد شد.
آنكه سـرمايه از ادب كنـدی
هر كه را ام واب، ادب نكند
در بسيط زمين، طرب كنـدی
گردش روزگار ادب كنـدی
انسان اگر در جستجوی علمی و يا چيزی است، برای به دست آوردن آن بايد تلاش كند و نبايد زود نا اميد شود و (دست از طلب ندارد تا كام دل بر آرد)
اگر شخصی به دنبال انجام كاری فرستاده شود و آن شخص بدون نتيجه و دست خالی برگردد، در زبان سمنانی به عنوان اعتراض به او می گويند:
◄◄ : بَِشِه باتَه «ميو» باتِش«پيشت» وَِرگَِرده؟… ?bεŝe bâta < miyo > bâteŝ <piŝt > vεrgεr :
=رفتی گفتی «ميو» گفت «پيشت» برگشتی؟
در واقع با بيان اين مثل میخواهند يادآور شوند كه انسان بايد در طلب آن چيزی كه به دنبالش است تلاش و مقاومت كند و با كوچكترين جواب نامساعد دست از طلب بر ندارد.
اما اگر اين گرايش خاطر به انسانی تعلق بگيرد كه با تلاش خود نشان دادهايد كه دوستش داريد، و خواهانش هستيد، طبيعی است كه انتظار داشته باشيد تا واكنش مثبتی از او ببينيد. چنانچه عكسالعمل شايستهای نديديد و يا با بیاعتنائی مواجهه شديد، ديگر صلاح نيست كه اصرار بورزيد. در اين مورد میگويند.
& : ای آدَِمی رَه بَمّر كو تَه رَه تُو كَِرِه… برای كسی بمير كه برای تو تب كند.
خواهی كه جهان در كف اقبال تو باشد
خواهان كسی باش كه خواهان تو باشد
مثل فارسی: از تو به يك اشاره، از من به سر دويدن.
وقتی از طرف مقابل اشارهای هم در كار نيست چرا انسان با سر بدود؟ پافشاری زياد در اين قبيل موارد منجر به منت كشيدن میشود و منت كشيدن شايسته انسان وارسته نيست. چون منتكشی شخصيت انسان را متزلزل میكند.
خصوصا كه اين منتكشی به جهت سير كردن (اين شكم بیهنر پيچ پيچ) باشد. در اين مورد چه كلامی شيواتر از اين كه گفته میشود:
& : آدَم وَشُنی پی بَمَِرِه، مَِنتّی نَِنجِه…âdam vaŝoni pi bamεre mεnnεti nεnjeh
= آدم از گرسنگی بميرد و منت نكشد.
مثل فارسی: در آب مردن به كه از غوك زنهار خواستن. (قابوسنامه)
مثل فارسی: به گرسنگی مردن به كه نان فرومايگان خوردن. (سعدی) (ده هزار مثل فارسی. ص 71)
مثل آذری: اگر آب ترا ببرد بهتر از آنست كه از روی پل نامرد بگذری.
مثل آذری: اگر شير تو را بدرد بهتر از آنست كه زير سايه روباه بخوابی.
همت ما نكشد منت نازی زكسی
بوی پيراهن يوسف به صبا ارزانی
ضربالمثلهای منظوم فارسی ص 474 ( صائب )
مثل فارسی:
همت بلند دار كه مردان روزگار
عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
از همت بلند به جائی رسيده اند.
با عزت خود بساز و خواری مطلب
(امثال حكم دهخدا. جلد 2 ص 1099)( جامع التمثيل)
ميدانيم كه بسياری از صفات انسان، اكتسابی است و انسان از محيط زندگي خود تاثير پذير است. بهمين دليل و به جهت تهذيب اخلاق گفته شده است.
با بـدان كـم نشيـن كه درمـانـی
با بدان كم نشين كه صحبت بد
خو پذير اسـت نفس انسانـی (سنانی)
گر چه پاكی، تو را پليد كند (سعدی)
ده هزار مثل فارسی ص 138
گاه (مثل) كه كاربردی در ميان ادميان دارد، به كنايه از نمادی حيوانی، شكل گرفته است.
درمورد تاثير پذيری در زبان سمنانی نيز چنين مثلهائی وجود دارد. مانند:
◄◄: اَسبی وُ خَری ای جا نَكَِرين، هُم بو نَبين، هُم خو مَِبين…asbi vo xari ijâ nakεrin. hom bu nabin hom xu mεbin
= اسب و خر را يكجا نكنيد (نبنديد)، هم بو نشوند، هم خو میشوند.
اسب تازی در طويله گر ببندی پيش خر
رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود.
(ميرزا حبيب روحی، ده هزار مثل فارسی. ص 85)
مثل هندی: رذالت و فضيلت، از معاشرت بد و خوب حاصل میشود.
مثل هندی: يك قطره آب كه روی آهن تفته میافتد، بدون هيچ اثری ناپديد میشود. همان قطره كه روی برگ نيلوفر آبی میافتد، مانند يك مرواريد میدرخشد. همان قطره كه به درون يك صدف میافتد، يك مرواريد میشود. بنابراين، كسانی كه با آدمهای پست، معمولی، و والا معاشرت میكنند، متناسب با آنان رفتار میكنند. مثلها و پندهای هندی ص 15
مثل اسكاتلندی: اگر مدت يكسال با آدم لنگ معاشرت كنی، در پايان سال با او خواهی لنگيد. گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 33
مثل چينی: با نيكان مصاحبت كن تا از نيكان تقليد كنی. گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 55
در اين زمينه مثل ديگری هم در زبان سمنانی گويای اين امر است.
& : مَر هَر زَِمينی بَگَِردِه، هَمون رُنگ بيرين مِی…mar har zεmini bagεrde , hamun rowng birin mey
= مار در هر زمينی بگردد (گردش كند. زندگی كند) به همان رنگ در میآيد.
اثر تاثير پذيری را (سعدی) چه زيبا عنوان میكند:
گلی خوشبوی در حمام روزی
بدو گفتم كه مشكی يا عبيـری
بـگفتــا مـن گلـی ناچيـز بـودم
كمال همنشيـن در من اثر كـرد
رسيد از دست محبوبـی به دستـم.
كـه از بـوی دلاويــز تـو مـستـم.
وليـكـن مدتـی بـا گـل نـشستـم.
وگرنه من همان خاكم كه هستـم.
تحسين كردن كسانی كه امر خيری و يا كار خوبی انجام می دهند. كاری است بس پسنديده اما اين تحسين و تشويق نبايد وسيله بهره كشی بی مزد و پاداش بكار رود.
درچنين موارد میگويند:
*: آدَم باريكَِلا باريكَِلا ژو موكُشِه، خَري هَم سَره بار…âdam bârikεlâ bârikεlâ žo mokoŝe xari ham sarabar
= آدم را باريكلا باريكلا می كشد، خر را هم سربار.
اين مثل به تمسخر در موارد گفته میشود كه كسی يا كسانی، با رندی و موزيانه آدم سادهلوحی را تشويق میكنند و از او كار بی مزد يا بيگاری میكشند.
مثل فارسی: خر را سربار می كشد، جوان را ماشاءالله. (امثال و حكم دهخدا جلد دوم ص 730)
مثل اسكاتلندی: آنچه حيوان بار بردار را میكشد بار نيست، بلكه تحمل سربار زياد است. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 32)
مثل كرمانی: خر را خرده بار میكشه، زن را خرده كار. (مثلهای فارسی رايج در كرمان ص 14 و 54)
انسان بی نياز از دوست نيست، اگر اين دوست شخص عاقل و مدير و مدبری باشد، سرمشقی برای ديگر دوستان نيز خواهد بود و بقيه از او پيروی میكنند. در كارهای گروهی و اجتماعی شاهد هستيم كه فردی بعنوان مدير و سرپرست انجام وظيفه میكند. اگر اين مدير، شخص آگاه و لايقی باشد، كسانی كه از او تبعيت میكنند افراد موفقی خواهند بود. لذا به جهت هشدار دادن درمورد پيروی و متابعت كردن از كسی، در زبان سمنانی مثلی است به اين شرح:
◄◄: اگَِه اَلِه دَِمبال بَشَه، سَری كویی مَِرَِس، كَِلِين دَِمبال شَخَه رَزه…
agε alle dbâl baŝa. sari kuyi mεrεs. kεlen dεmbâl. ŝaxa raza
= اگر بدنبال اَلّه (عقاب) بروی به سر كوه میرسی، دنبال كلاغ به (محل) شاخ ريز. (مرداب و منجلاب)
مثل فوق به قدری گوياست كه حاجت به هيچ تفسيری نيست.
مثل فارسی:
همنشين تو از تو به بايد
تا ترا عقل و دين بيفزايد
مثل؟ : اگر شيری رهبر گله گوسفندان باشد بهتر است تا گوسفندی رهبر گله شيران.
مثل چينی: پشت سر مرد شايسته و لايق، مردان شايسته و لايق هستند. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 78)
مثل مصری: اگر از جغد تبعيت كنی، به ويرانهات خواهد برد. (همان ماخذ ص 49)
مثل تازی: اگر زاغ را رهبر خود نمائی، به سوی لاشهها و مردار رهنمون خواهی شد. (همان ماخذ ص 7)
انسانها را نمیتوان از ظاهر آنان شناخت، چه بسا فردی با لباس ژنده و فرسوده، بسيار وارسته و فهيم است و فردی با لباس مرتب و منظم و بسيار آراسته، متقلب و دغل. پس لباس نمیتواند علامت تشخص باشد.
ای بسا ابليس آدم رو كه هست
پس به هر دستی نبايد داده دست
در زبان سمنانی: وقتی بخواهند هشدار بدهند كه نبايد فقط به ظاهر افراد توجه كرد، چه كلامی زيباتر از اينكه:
& :آدَِمی، به هَلُن مَِنَِشناسَن…âdεmi bε halon mεnεŝnâsan
=آدمی را به لباس نمی شناسند.
تن آدمی شريف است به جان آدميت
مثل فارسی: آدمی را آدميت لازم است
نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدی)
چوب صندل بو ندارد، هيزم است
مثل انگليسی: با كلاه راهبگی، آدمی راهبه نمیشود. (ضرب المثلهای انگليسی. ص 57)
مثل انگليسی: انسان، با ادب و رفتارش شناخته میشود. (ضربالمثلهای معروف ايران و جهان. ص 227)
انسان اجتماعی است و درمحيط زندگی با همسايگان خود برخورد دارد. همسايه خوب نعمت بزرگی است و همسايه را بر همسايه حقی است بهمين دليل در زبان سمنانی میگويند:
◄◄: هُمسييَه، هُمسييِه پی اَِرث مَِبَِرِه…Homsiya homsiye pi εrs mεbεre
= همسايه از همسايه ارث میبرد.
اين مثل عينا در كرمان هم رايج است. (فرهنگ نوين گزيده مثلهای فارسی. ص 193)
مثل ديگری نيز در اين زمينه میگويد:
◄◄: هُمسييِه پييَِرَه مار پی نَزديكتری يَن…Homsiye piyεramâr pi nazdiktεri ya
= همسايه ها از پدر و مادر نزديكترند.
مسلما” اين همسايه خوب است كه در مصيبت و شادیها همراه و همگام انسان است درفارسی و ساير ملل راجع به همسايه، مثلهای زيادی هست كه چند نمونه آن ذكر میشود:
مثل فارسی: همسايه را بپرس، خانه را بخر. (امثال و حكم دهخدا جلد 4 ص 1992)
مثل فارسی: همسايه نيك در جهان، فضل خداست. (امثال و حكم دهخدا جلد 4. ص 1992)
مثل فارسی: همسايه نزديك به از برادر دور. (امثال و حكم دهخدا جلد 4 . ص 1992)
مثل آذربايجانی: همسايه ديوار به ديوار به از خويش دور. (گلچينی ازضربالمثلهای جهان. ص 314)
مثل اروپائی: در اوقات سخت، يك همسايه نزديك بهتر از يك برادر دور است. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 134)
مثل دانماركی: هيچ كس آنقدر ثروتمند نيست كه از همسايه بینياز باشد. (همان ماخذ. ص 322)
مثل مصری: انسان میتواند بدون دوستان زندگی كند ولی بدون همسايگان نمیتواند. (همان ماخذ. ص49)
مثل آلمانی: همسايهات را دوست بدار، ولی پرچين را از بين مبر. (همان ماخذ. ص 325)
مثل گرجستانی: همسايه تو، آئينه توست. (همان ماخذ. ص 326)
مثل تازی: همسايه تو، معلم توست. (همان ماخذ. ص 310)
گاهی هم آدم بیدست و پا و تنبل، احتياج مبرمی به همسايه پيدا میكند در اينصورت میگويند:
مثل فارسی: همسايهها ياری كنيد تا من شوهر داری كنم.
ازدواج و تشكيل خانواده، عناصر و ارزشهای زنده، تحكيم بخش و گرانقدری را در خود دارد. اين ارزشها دركشاكش آداب و رسوم، گر چه مدتها وقت خانوادهها و افراد را مشغول داشته، اما در تمام مراحل با تحركها و پديدهها، قهر و آشتیها، شادیها و دلهرههای لذت بخش و ناگزير، توام بوده و در فرجام، تحكيم روابط خانواده و دوام آن را چنان تضمين می كرده كه اين ضربالمثل را عينيت میبخشيده كه:
: دختر با لباس سفيد عروسی بخانه شوهر میرود، با كفن سفيد از آنجا خارج می شود و چنين بوده است كه به ندرت در خانوادهای طلاق و جدائی واقع میشد.(9)
معمولا” جوانانی به فكر ازدواج میافتند، كه از پس هزينه های آن برآمده و توانائی اداره كردن خانه و خانواده را داشته باشند. چون: عروسی، به چشم تماشائی آسان است. (امثال و حكم دهخدا جلد دوم ص1098) ولی اگر جوان بیدست و پا و كمبضاعتی هوس ازدواج بكند در زبان سمنانی به تمسخر و با مثلی شعرگونه و آهنگين چنين میگويند:
& : دَمبولَه ديشُو، اَِشكَِتَه لَگَن، باقَِری باچی جَِنّيیَه مَِگَن…dambula diŝow εŝkεta lagan. bâqεri bâĉi jεnniya mεga
= دانبول و دينبل، لگن شكسته، باقر گفته زن می خواهم.
گويا در گذشته دور، باقر نامی بوده است بی دست و پا و بیخانمان و بی بضاعت كه هوس ازدواج داشته و چون امكانات آن را نداشته موفق به ازدواج نشده، گاهگاهی هوس خود را بيان میكرده است. و اين كلام كه به تمسخر به او گفته میشد، مثلی شده است كه كاربردی دوگانه دارد.
يكی جنبه تمسخر آن كه در بالا توضيح داده شد و ديگری اينكه گاهی در مجالس شادی اين مثل را بصورت شعر و آهنگين و به عنوان شوخی به جای كلمه (باقر) اسم جوانهای نزديك در فاميل را برده و بهمراه آن دنبك و يا داريه میزنند و میرقصند.
====================
مرد اگر می خواهد مسلط بر خانه و خانواده باشد بايد از همان ابتدای زندگی به اين امر بپردازد، درغير اينصورت رشته كار از دستش در خواهد رفت. در فارسی مثلی است كه میگويند: گربه را بايد دم حجله كشت
.دراين زمينه در زبان سمنانی هم مثلی هست كه:
* : عاريسييَه بَِه اَِنجَِلَه،وَچَه بَِه گورَه…ârisiya bε εnjεla. vaĉa bε gowra
= عروس به حجله، بچه به گهواره…يعنی عروس را قبل از رفتن به حجله و بچه را در گهواره بايد تربيت كرد.
اَِنجَِلَه: قبل از آن که عروس به حجله برود، یک بقچه نان و پنیر و سبزی توسط پدر یا یکی از اقوام نزدیکش به کمر عروس مس بندند. این عمل را (اَِنجَِلَه) میگویند.
====================
تعريف و تمجيد به منظور قدر دانی و محبت و زحمات ديگران كار پسنديدهايست، ولی تعريف زيادی و غلو و تكرار، دل آزردگی و انزجار پيش میآورد.
بين عوام مرسوم است كه میگويند، از عروس نبايد زياد تعريف كرد زيرا:
& : عاريسين تَعريف ها كَِرَن، شَِلَِختا بيرين مِی….ârisin ta,rif hâkεran. ŝεlεxtâ birin mey
*: عروس را كه تعريف بكنند، شلخته بار می آيد.
& : عاريسييَه كو ژين مِی ژين تَعريفها كَِرِه ، هُشتُن دائی رَه خايرِه…
ârisiya ko žin mey žin ta,rif hâkεre , hoŝton dâi ra xâyr
= عروسی را كه مادرش تعريفش را بكند، برای دائيش خوبه.
اين دو مثل، عينا” در امثال و حكم دهخدا جلد دوم صفحات 1096 و 1099 ثبت است، احتمالا” اين مثلها در ساير گويشها هم وجود دارد، حال چگونه میتوان ثابت كرد كه منشاء اصلی اين مثل از كجاست؟ در كتاب امثال و حكم دهخدا مثلهای ديگری هم در اين زمينه وجود دارد:
: عروس بی جهاز، روزه بی نماز، دعای بی نياز، قورمه بی پياز.
: عروس كه به ما رسيد، شب كوتاه شد.
: عروس ما عيبی ندارد، كور است، كچل است، سرگيجه دارد.
: عروس مياد وسمه بكشد نه وصله بكند.
: عروس نمی توانست برقصد، میگفت اطاق كجه.
وقتيكه به قصد برطرف كردن عيبی اقدامی صورت میگيرد، و نه فقط آن عيب برطرف نمیگردد كه عيب ديگری هم به آن اضافه میشود، به جهت اعتراض محترمانه، اين مثل كاربرد پيدا میكند:
◄◄: هَما عاريسييَه خيلی قَشَِنگَه بييَه كو سالييَن بيرين اَِوَِردِش…hamâ ârisiya xeyli qaŝεnga biya ko sâliyan birinεvεrde
= عروس ما خيلی قشنگ بود، سالك هم درآورد.
(سالك، بيماری جلدی ناشی از نوع انگل تك سلولی كه از راه نيش پشه خاكی منتقل و باعث ايجاد زخم مزمن در پوست میشود. فرهنگ بزرگ سخن جلد 5 ص 3993 )
مثل فارسی: گل بود به سبزه نيز آراسته شد.
چند مثل در رابطه با عشق و ازدواج :
مثل عاميانه فارسی: ازدواج مثل هندوانه دربسته است، وقتی شكسته شد معلوم میشود رسيده است يا كال.
مثل اسپانيولی: ازدواج مانند داخل كردن دست است در يك كيسه پر از مار است، به خيال شانس درآوردن يك مارماهی. (گلچينی از ضربالمثلهای جهان. ص 19)
مثل اسكاتلندی: انسان هر كجا كه مايل است میتواند عشق بورزد ولی فقط در جائی ازدواج میكند كه مقدر است ازدواج كند. (همان ماخذ. ص 33)
مثل آلمانی: ازدواج تب معكوس است، با حرارت شروع میشود و به سردی میگرايد. (همان ماخذ. ص 43)
مثل اسپانيولی: عشق مانند سوپ است، لقمه اول داغ است و لقمه بعد بتدريج سرد میشود. (همان ماخذ. ص 200)
مثل طبرستانی: ازدواج در جوانی خيلی زود است و ازدواج در پيری خيلی دير. (همان ماخذ. ص 45)
مثل فرانسوی: ازدواج زودش اشتباه است و ديرش اشتباهی بزركتر. (همان ماخذ. ص 39)
مثل آلمانی: ازدواج بيمارستان عشق است. (همان ماخذ. ص 43)
مثل روسی: ازدواج قبر عشق است. (همان ماخذ. ص 43)
مثلهای داستاندار:
* : چوئَه وُ گوشت، تَه پِيغَمبَِری فَِريا بُلَِند ماكَِرِه…ĉua vo guŝt. ta peyqambεri fεryâ bolεnd mâkεre
= چوب است و گوشت، فرياد پيغمبرت را بلند میكند.
اين مثل درمواقعی كه تناسبی بين قدرت تحمل و فشاری كه به انسان وارد می شود، وجود ندارد، گفته می شود.
ماموران حكومتی مردی را برای وصول باج به دارالحكومه بردند و چون حاضر به پرداخت نبود، او را به چوب بستند. پس از خوردن چند ضربه، حاضر بپرداخت باج شد. وقتی از دارالحكومه خارج می شد، به او گفتند: تو كه چند ضربه خوردی، قدری مقاومت میكردی و چند ضربه ديگر میخوردی، سرانجام رهايت میكردند.آن مرد پاسخ داد:
چوئَه وُ گوشت، تَه پيغمبَِری فَِريا بُلَِند ماكَِرِه.
* : يا فَِرينی وُ شَِت وَِرَِنجی، يا نَِمازی جَِماعَِتی…yâ fεrini vo ŝεtvεrεnji yâ nεmâzi jεmâ,εati
= يا فرينی و شير برنج، يا نماز جماعت
اين مثل دو مفهوم جداگانه دارد، مفهوم اول آن است كه از بين دو چيز يكی را بايد انتخاب كرد و كاربرد آن وقتی است كه كسی در هردو چيز طمع كند و به هر دو مايل باشد كه عملی نيست. مفهوم دوم آن اينست كه يا بايد دنيا و مالش و لذتهايش را برگزيند و يا آخرت را از طريق خداپرستی و خدادوستی.
مأخذ: در ماه رمضان در بسياری از خانه ها افطاری میدادند. بعضی از روزه داران به اين ميهمانيها میرفتند و با فرينی و شير برنج روزه خود را میگشودند و بعد به ادای نماز میپرداختند. بعضی ديگر كه به نماز جماعت می رفتند، وقتی به مهمانی میرسيدند كه از فرينی و شير برنج خبری نبود. داستان به گوش حاج ملا علی حكيم الهی رساندند و او گفت:
: يا فَِرينی وُ شَِت وَِرَِنجی، يا نَِمازی جَِماعَِتی.
مثل فارسی: يا خدامی شود يا خرما. (امثال و حكم دهخدا . جلد چهارم ص2024)
مثل سمنانی: هَم خُدِه مَِگِیش و ،هُم خُرمِی…ham xodey mεgeyŝ ham xormey
= هم خدا را مي خواهد، هم خرما را.
هم به فكر آخرت است و هم از لذات دنيوی نمیتواند چشم پوشی كند.
دو مثل داستانی فوق منقول از سخنان حاج ملا علی حكيم الهی از اعاظم و مجتهدين و علمای سمنان است.
: شَِما مُلِيظَه هَمارَه تَشتَه لَگَن مَنَِبو…ŝεmâ moleyza hamâ ra taŝta lagan mεnεbu
= ملا حظه شما برای ما تشت و لگن نمیشود.
عنی كار از كار گذشته است و كار ما با ملاحظه شما سرو سامانی نمیگيرد.
مآخذ: به روایتی، سرچشمه اين مثل از اينجاست كه روزی مهمانی عزيز به خانه مردی تهيدست وارد شد. مرد مجبور شد تشت و لگن زنش را بفروشد و نان و آبی برای او آماده كند. مهمان هم كه از وضع مالی مهماندارش خبر داشت، در سر سفره سعی كرد كمتر دست به غذا ببرد. مهماندار كه ملاحظه او را متوجه شده بود گفت: ملاحظه شما برای ما تشت و لگن نمیشود. و بعدها اين گفته مثل شد.
هدف از ارايه مثلهای سمنانی و نمونههای ساير گويشها نشان دادن طرز تفكر مردم جهان در برخورد با مسائل زندگی بود. با مقايسه مثلهای رايج در فرهنگ عاميانه شهرها و كشورهای مختلف جهان عليرغم اختلاف فاحش جغرافيايی، اجتماعی و فرهنگی وجوه مشترك بسياری بين ضربالمثل های نقاط مختلف جهان از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب به چشم میخورد. بنابراين میتوان چنين نتيجه گرفـت كه مردم در همه جای دنيا در برخورد با مسـائـل گونـاگـون زندگـی تقريبـا يكسان فكـر میكنند و در بسيـاری از موضوعها اتفـاق نظر دارند و از طـرفی فرهنـگهـا در داد و ستد دائمی بوده و هستند.
با پيشرفت تكنولوژی در جهان كنونی، تعامل فرهنگی بيشتر و در نتيجه داد و ستد فرهنگها سريعتر صورت میپذيرد. عواملی چند در تاثير گذاری فرهنگها بر يكديگر نقش چشمگير دارند و راه حركت به سوی درك مشترك از مسائل زندگی را هموار میكنند.
از جمله تاثيرگذارترين اين عوامل (مثل) هاست كه از متن زندگی واقعی مردم سرچشمه گرفته و در قالب گويشهای گوناگون متجلی گشته و تاثير ژرف خود را بر كيفيت زندگی نسلها باقی میگذارد.
هرگونه تلاشی در حفظ اين گنجينه گرانبهای فرهنگی بشر صورت بگيرد، بی ترديد ارزش آن را خواهد داشت .
گویشور و پژوهشگر زبان سمنانی
1383
پی نوشتها :
1= فرهنگ بزرگ سخن. دكتر حسن انوری – جلد 6 – ص – 5346
2= قرآن مجيد. سوره بقره آيه 30 و سوره انعام ، آيه 165
3= مانندگی اسطورههای ايران و چين – مولف : جی . سی . كوياجی . مترجم : دكتر كوشيار كريمی طاری
4= برداشتی آزاد از كتاب (پژوهش و بررسی فرهنگ عامه ايران) نوشته آقای حسينعلی بيهقی. ناشر اداره موزه های آستان قدس رضوی. چاپ دوم بهمن ماه 1367
5= فرهنگ سمنانی امثال و اصطلاحات و اشعار دكتر منوچهر ستوده. ص سيزده
6= فرهنگ سمنانی(امثال و اصطلاحات و اشعار) دكتر منوچهر ستوده ص سيزده
7= مجله هنر و مردم، شماره 191 و 192 شهريور و مهر 1357 ص 64
8 و9= آداب و رسوم مردم سمنان. محمد احمد پناهی سمنانی
& : مثل، برگرفته از كتاب فرهنگ سمنانی (اصطلاحات امثال و اشعار) دكتر منوچهر ستوده.
:مثل، برگرفته از كتاب آداب و رسوم مردم سمنان. محمد احمد پناهی سمنانی .
◄◄: مثل، برگرفته از مجموعه امثال جمع آوری شده توسط نگارنده.
منابع و ماخذ
1.فرهنگ سمنانی (امثال و اصطلاحات و اشعار) .مولف، دكتر منوچهر ستوده. انتشارات: وزارت فرهنگ و هنر – مركز مردم شناسی ايران. تابستان 1356
2. آداب و رسوم مردم سمنان. تاليف محمد احمد پناهی سمنانی. ناشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. چاپ نخست زمستان 1374
3. ضربالمثلهای منظوم فارسی. تاليف محمد علی حقيقت سمنانی. نشرگزاره چاپ اول بهار 1374.
4. امثال و حكم دهخدا. تاليف علامه فقيه علی اكبر دهخدا. انتشارات اميركبير چاپ چهارم 1357.
5.فرهنگ بزرگ سخن.دكتر حسن انوری. انتشارات سخن چاپ اول 1381.
6. مانندگی اسطوره های ايران و چين. تاليف . جی . سی . كوياجی. مترجم دكتر كوشيار كريمی طاری. انتشارات نسل نوانديش چاپ اول بهار 1378.
7. پژوهش وبررسی فرهنگ عامه ايران.نويسنده .حسين علی بيهقی ناشر، اداره موزه های آستان قدس رضوی، چاپ دوم بهمن 1367.
8. گلچينی از ضربالمثلهای جهان. دكتر سيفالله اسدی. موسسه انتشاراتی انديشه روشن. چاپ دوم تابستان 1379.
9. ضربالمثلهای معروف ايران و جهان. مرضيه يعقوبی. انتشارات عطار. چاپ اول 1382.
10. مثلها و پندهای هندی. مولف. نارند راك. ستی. ترجمه عبدالله تربيت انتشارات خجسته .چاپ اول 1379.
11. فرهنگ نوين گزيده مثلهای فارسی. احمد ابريشمی. انتشارات زيور. چاپ اول تابستان 1376.
12. فرهنگ مردم (فولكور ايران) مولف. سيد علی ميرنيا. نشر پارسا. چاپ دوم 1378.
13. ده هزار مثل فارسی. دكتر ابراهيم شكور زاده بلوری. انتشارات آستان قدس رضوی . چاپ اول 1372.
14. ضرب المثلهای انگليسی.نوشته رونالد ريدوت، كليفورد ويتينگ. ترجمه و تدوين حميد رضا بلوچ و مسعود ميرزائی. نشر پارسا چاپ سوم .پائيز 1380.
15. مثلها و حكمتها. دكتر رحيم عفيفی انتشارات سروش .چاپ اول 1371.
16. مجله هنر و مردم. انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. سال شانزدهم شماره 191 و 192 شهريور و مهر 1357.
17. فصلنامه فرهنگ و مردم. سال سوم شماره 8 و 9 بهار 1383.
18. فرهنگ نوين مثلهای فارسی رايج در كرمان. احمد ابريشمی. انتشارات زيور. چاپ او ل تابستان 1377.